معرفی کتاب، سترون

شیرین‌دخت نورمنش داستان‌گوست.  خودش اینطور میگوید: «من داستان‌گو هستم.  افسانه نمی‌سرایم.  بنشین و داستانم را بخوان…»  داستانهای او را در کتابی بنام «سترون»، که مجموعه‌ایست از نُه داستان کوتاه، خواندم و از خواندن آن لذت بردم.  او میگوید، «…این نوشتن‌ها بیهوده نیست؛ روزی به کاری خواهد آمد.»  کتاب او را دو بار خوانده‌ام، و بعضی از داستانها را چندین بار.  اولین بار بیش از یک سال پیش، که میخواستم نقدی در مورد آن بنویسم که فرصتی پیش نیامد.  و بار دوم کتابش را در اوقاتی که تنها بودم خواندم، زمانی که میخواستم برای مدتی، هر چند کوتاه، به واقعیات زندگیم فکر نکنم، ولی داستانهای شیرین‌دخت داستانهائی نیستند که ما را از واقعیات زندگیمان دور کنند.  داستانهای او داستان خود ماست.  خودش میگوید، «…بنشین و داستانم را بخوان؛ داستانی که بازگويی‌اش قدغن است چون درست است، چون داستان ماست.»

داستانهای شیرین‌دخت مرا به عالمی برد که حکایت از زندگی ما می‌کند، گاهی اوقات زندگی در غربت و گاهی زندگی یک خانواده که در تلاطم تظاهرات بعد از انتخابات سال ١٣٨٧ زندگیشان دچار دگرگونی و خدشه می‌شود، اما زبان داستان‌گوئی زبانی سیاسی نیست.  زبان شیرین‌دخت زبان عشق، زبان محبت به خود، و محبت به دیگران است.  زبان او زبان ماست چون او داستان ما را می‌گوید.  در داستان «بی جان» با خانمی کهن‌سال آشنا می‌شویم که دیداری دو باره با همسر جدا‌شده‌اش دارد.  بزودی متوجه می‌شویم که زندگی فرزندان آنان در غربت کاملاً متفاوت با یک زندگی سنتی در ایران است، زندگیئی که برای شوهرِ مردسالارش غیر قابل تحمل است.  در داستان «دو استکان چای، هزاران هزار پروانه»، خانمی در غربت، سالها بعد از در گذشت شوهرش، دوباره عاشق می‌شود.  نویسنده، از زبان زنِ داستان، با مهارتِ شگفت‌انگیزی، با لطافتی زنانه، گویای در دام عشق افتادنش، زمانی که انتظارش را ندارد، می‌شویم.  «نتوانستم حرفم را تمام کنم.  نمی‌دانستم چه بگویم؛ اصلاً نمی‌خواستم چیزی بگویم.  درونم می‌لرزید و ته دلم طغیانی بود.  حرارت بدن مردانه‌اش، چسبیده به بدن من، دیوانه‌ام کرده بود.  مثل این بود که بدنم از خوابی هزاران ساله بیدار شده باشد.  مثل این بود که تن شکسته‌ام غنچه کرده باشد.  سطح پوستم ذق‌ذق می‌کرد، جرقه می‌زد و از هم می‌پاشید؛ دوباره می‌آمد و با هم یکی می‌شد و شکوفه می‌کرد.  پوستم هوای جوانی داشت.  دلم هوای بچگی، تنم یک دنیا خواهش و نیاز…  از جائی نسیم خنک و فرح‌بخشی می‌وزید.  صدای نفس‌کشیدنی آرام در گوشم پیچیده است.  صدای متناوب و خالی از خشمی که در گوش من از زندگی و زنده بودن می‌گوید.  تمام تن من شاد است.  تنم زنده است.  خیلی زیباست.»  جملات این داستان یکی بعد از دیگری زیباست.  در آخرین داستان، «سترون»، شخصیت اول داستان در ابتدا کاملاً در عشق غوطه‌ور است ولی در طول گذشت زمان می‌فهمیم که او و شوهرش ناتوان از بچه‌دار شدن هستند، سترون.  نویسنده ما را از اوج عشق در شروع داستان به ژرف نا‌امیدی و افسردگی در انتهای داستان می‌کشاند.

کتاب «سترون» پُر از یادبودها و ضرب‌المثل‌ها‌ئی‌ست که مدتها بود فراموش کرده بودم، و نوشتار آن نثری شاعرانه و احساسی دارد.  یکی دیگر از نکات کتاب که برای من جالب بود استفاده از کلمات دوبار تکراری مثل وزوز، یواش‌یواش، قاه‌قاه، نم‌نم، و امثال آن است.  من پنچاه‌تا از آنها را شماردم ولی حتماً بیشتر می‌باشد.  اگر دوستدار خواندن داستانهای کوتاه به زبان فارسی هستید من این کتاب را بشدت پیشنهاد می‌کنم. 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!