«شورای همآهنگی راه سبز امید» (به اختصار: «شهرسا») چند هفتهای است که خود را به عنوان سخنگو، و در واقع، رهبر و سیاستگذار جنبش سبز مطرح کرده است. این شورا نیمه علنی کار میکند و اعضای آن شناخته نیستند. البته از افرادی اینجا و آنجا به عنوان اعضای این شورا یاد شده است، ولی غالب این افراد عضویت خود را تکذیب کردهاند. تنها فرد تأیید شده منتسب به شهرسا آقای اردشیر امیرارجمند است که ایشان نیز نه به عنوان عضو و بلکه به عنوان مشاور یا سخنگوی شورا اظهار نظر میکند. گفته شده است که این مخفیکاری دلایل امنیتی دارد – چیزی که در شرایط ایران کاملا قابل درک است. مخفی بودن شورا، اما، علامت سؤال بزرگی در برابر اعتبار و اقتدار (اتوریته) سیاسی این نهاد قرار داده و نقد و اعتراض بسیاری را برانگیخته است. این انتقادها و اعتراضها به خصوص به دلیل محتوای بیانیههایی که تا کنون از سوی شهرسا صادر شدهاند، و از گرایش خاصی در درون جنبش سبز حکایت میکند، تشدید شده است.
یک نهاد سیاسی/اجتماعی (که به عنوان یک شخصیت حقوقی عمل میکند) تنها از دو راه میتواند برای خود اعتبار و اقتداری کسب کند. یکی از طریق وزنه اعضای خود (شخصیتهای حقیقی یا حقوقی)، و دیگری از طریق عملکرد و تولیدات خود. وقتی اعضای یک نهاد مشخص و شناخته شده باشند، نهاد از اعتبار و اقتداری متناسب با مجموعه اعتبار و اقتدار اعضای خود برخوردار خواهد شد. در این حالت، نهاد حتا پیش از آن که وارد عمل شود میتواند به یک پشتوانه اجتماعی مشخص تکیه کند و برنامههای خود را پیش ببرد. ولی در فقدان این شفافیت، نهاد باید از صفر شروع کند و با عملکرد خود گام به گام موجودیت خود را به اثبات برساند تا شاید بتواند اعتبار و اقتداری کسب کند. برای مثال، یک نهاد سیاسی مخفی، بسته به این که آرمانها و خواستهای چه بخشی از جامعه را نمایندگی میکند تنها متناسب با قدرت سازماندهی و بسیج خود میتواند در این بخش از جامعه نفوذ و اعتبار پیدا کند و به تدریج با نشان دادن صداقت و تواناییهای خویش اقتدار سیاسی به دست آورد.
شورای همآهنگی راه سبز امید (شهرسا) خود را نماینده و سخنگوی جنبش سبز میداند و این البته ادعای به غایت بزرگی است. صِرف حضور یک مشاور میرحسین موسوی (آقای امیرارجمند) به عنوان سخنگوی این نهاد نمیتواند اعتبار چندانی برای آن کسب کند، و با توجه به مخفی بودن (سایر) اعضای این شورا، تنها مواضع و عملکرد شهرسا است که میزان سنجش ادعای آن قرار میگیرد و ممکن است به آن اعتبار و اقتداری ببخشد. از این رو، مواضع و سیاستهای اعلام شده از سوی این نهاد نقش تعیین کنندهای در ارزیابی ادعاهای آن در بین فعالان جنبش سبز دارد. جنبش سبز امامزاده بی نام و نشانی نیست که هر کس بخواهد بتواند خود را به عنوان متولی آن اعلام کند. این جنبش از حرکت میلیونی مردم در دو سال پیش شروع شده و در طول زمان در زیر شدیدترین سرکوبها و خشونتهای دولتی تعمیق و اعتلا یافته است. سخن گفتن از سوی این جنبش با تنوع زیاد آن کار سادهای نیست. علاوه بر این، کسانی که به نام این جنبش سخن میگویند اگر نتوانند اعتماد فعالان آن را به دست آورند نه فقط خود اعتبار و اقتداری کسب نخواهند کرد و بلکه ممکن است به کلیت این جنبش صدمات جبران ناپذیری بزنند.
گفته شده است که اعضای شهرسا در داخل کشور به سر میبرند و به دلیل مسایل امنیتی داخل کشور نام آنان اعلام نشده است. این توجیه کاملا منطقی است، و به خصوص کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند و از گزند مأموران جمهوری اسلامی در امان هستند اخلاقا نمیتوانند به این امر ایراد بگیرند. ولی مسئله اصلی در اعتبار سیاسی شهرسا نه علنی یا مخفی بودن اعضای آن و بلکه مواضع و ادعاها و رهنمودهای آن است. به عبارت دیگر، اگر شهرسا میتوانست از موضعی فراسیاسی و فراجناحی به نمایندگی از جنبش سبز سخن بگوید و کلیت آن را نمایندگی کند اعتراضهای مربوط به مخفی بودن اعضای آن کاهش مییافت. یعنی این نیست که معترضان میخواهند بدانند که اعضای شهرسا کیانند تا ببینند که آیا میشود به آنان اعتماد کرد یا خیر، و بلکه میخواهند ببینند چه کسانی با ادعای نمایندگی از جنبش سبز تدوین کننده مواضعی هستند که به نام جنبش سبز از سوی شهرسا اعلام شده است.
جنبش سبز با یک حرکت مدنی که در ذات خود یک حرکت سکولار بود («رأی من کجا است؟») شکل گرفت. («فرد» و «رأیِِ» فرد تنها در یک نظام سکولار معنا پیدا میکند.) دغدغه این جنبش نه اسلام بود، نه امام و نه نظام یا قانون اساسی جمهوری اسلامی. در طول زمان و با سرکوب خشن جنبش سبز، شعارها و خواستهای جنبش از محدوده انتخابات آزاد فراتر رفت و تغییر ساختاری نظام را نیز در بر گرفت. رهبران اصلاح طلب جنبش نیز به تدریج خواستهای مردم را بیشتر درک کردند و آنها را تا حدی در مطالبات خود گنجاندند. آنان به خصوص بر تنوع جنبش سبز و شمول آن بر نیروهای تحولخواه اذعان کردند و آن را از نقاط قوت جنبش دانستند. در ماههای اخیر که سونامی تحولخواهی سرتاسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را در بر گرفته است خواست تحول در جامعه ایران نه فقط در جنبش سبز عمومیت یافته و بلکه به کلیت جامعه ایران نیز سرایت پیدا کرده است. امروز اگر کسی از جنبش سبز سخن گوید و خواست تحول را پیش نکشد کمترین اعتباری در درون جنبش سبز پیدا نخواهد کرد.
بیانیه اخیر شهرسا متأسفانه نشان میدهد که تا چه حد تدوینکنندگان آن از زمانه عقب ماندهاند. ییانیه هنوز در نوستالژی ۱۵ خرداد ۴۲ و «رحلت معمار بزرگ انقلاب اسلامی» در سال ۶۸ به سر میبرد «که با رفتن خود علاوه بر آنکه میلیونها انسان را داغدار کرد، موجب تأسف عمیق کسانی شد که انتظار داشتند …[معمار بزرگ] افقهای جدیدی از مردمسالاری را در جمهوری اسلامی بگشاید»، کسی که ظاهرا قرار بوده «به صورت واقعی و بازگشتناپذیر، آزادی، دیانت، عدالت و پیشرفت را در کنار هم» محقق کند. بیانیه به درستی تصریح میکند که «جنبش سبز نه یک حرکت برآمده از انتخابات به سرقت رفته ملت، بلکه یک خیزش بزرگ به سوی آرمانهای والائی است که یک قرن ملت ما برای آن مبارزه کرده» است. در عین حال، بیانیه با اشاره به «آزادی، عدالت و پیشرفت»ی که قرار بود مردی به ارمغان آورد که علاوه بر پس بردن ایران به یک جامعه بدوی ۱۴ قرن پیش، با یک دستخط فرمان قتل عام هزاران نفر را نیز صادر کرد، استنباط خود از این «آرمانهای والا» را به نمایش میگذارد. البته هنوز کم نیستند کسانی که در آرزوی «ایام طلایی» دهه اول انقلاب به سر میبرندـ ولی به شهادت شعارهایی که در طول دو سال گذشته در جنبش سبز سر داده شد تردید نباید کرد که این افراد نمیتوانند کلیت جنبش سبز را نمایندگی کنند.
سخن در باره متن این بیانیه زیاد و از مجال این نوشته خارج است. (از جمله معلوم نیست چرا اعدام صدام حسین زندانی در خرداد نیز این ماه را برای ایرانیان «سرنوشتساز» کرده است! آن هم در بیانیهای که میگوید جنبش سبز «به دیده انتقام و کینه» نگاه نمیکند!) اصولا معلوم نیست که فلسفه یا ضرورت صدور چنین بیانیهای چه بوده است. گفته میشود که هدف اصلی آن چراغ سبزی به دستگاه ولایت فقیه بوده تا در تعارض خود با جناح احمدینژاد با این جریان کنار بیاید (سخنی که آقای مزروعی در گفتگوی خود با بیبیسی نیز مطرح کرد. از آقای مزروعی به عنوان یکی از اعضای شهرسا نامبرده میشود). ولی دلیل آن هرچه که باشد یک نتیجه مسلم است: شهرسا با این گونه مواضع نمیتواند کلیت جنبش سبز را نمایندگی کند. و این یعنی که تلاشهای این نهاد در سازماندهی حرکتهای اعتراضی در ایران تحت الشعاع بحث و جدلهای مربوط به مواضع آن قرار میگیرد و به تشتت صفوف جنبش سبز منجر خواهد شد. جنبش سبز به یک رهبری منسجم و آگاه نیاز دارد که بتواند فرای گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک کلیت این جنبش را نمایندگی کند و حرکت این جنبش را در شرایطی که زمینههای داخلی و منطقهای برای تحول نظام سیاسی ایران از هر زمانی بیشتر فراهم شده است پیش ببرد.
Iran Emrooz