یکی از جزایر بسیار دیدنی جنوب ایران، جزیره هنگام است. این جزیره به گفته یکی از ساکنانش 800 نفر جمعیت دارد. من تمام مدت فکر می کردم که زندگی 800 نفر چه گونه است؟ برای کسی که عادت دارد میلیون ها نفر (هر چند مجازی) را دور و بر خودش حس کند، تصور زندگی با 799 نفر دشوار است.
در اولین فرصت به جستجوی دلفین ها رفتیم. متاسفانه به دلیل بی توجهی بعضی قایق بانها، نتوانستیم زیاد بهره ببریم چون بی رویه به دلفین ها نزدیک می شدند و آن ها را فراری می دادند.
ولی سرانجام برای چند لحظه کوتاه در فاصله تعقیب و گریز انسان و دلفین، ما موفق شدیم که چند دلفین ببینیم.
جزیره هنگام همچنین یک بازار دارد که با قسمت اعظم آن با چوب درست شده و سقف و دیوارها با ساقه های با ساقه و پوشال. در غرفه های متفاوت زنان یا به فروش صنایع دستی (که بیشترشان به نظر می رسید از جای دیگری وارد می شدند، چون با همان بسته بندی ها در قشم و مناطق دیگر هم یافت می شدند) یا به پخت و پز مشغولند و از مهمانان با نان و غذای محلی پذیرایی می کنند.
من همیشه تعریف سوراق را شنیده بودم و این بار توانستم برای اولین بار امتحان کنم. سوراق می شود گفت سسی است که با خاک سرخ یا گلک درست می شود به اضافه ماهی و نارنج و شاید چیزهای دیگر. در این چادر قطره های کوچکی روی نان لواش مانند می ریختند و به عنوان نان سوراق دار می فروختند. من یکی را امتحان کردم، ولی به نظرم خیلی متفاوت با نان عادی نیامد. شاید خانم ها حدس می زندند که ممکن است سوراق با ذایقه ما جور نباشد و خیلی کم روی نان ریختند. خانم راهنمای همراه ما که از قشم بود، خیلی با میل نان سوراق دار می خورد ولی فکر نمی کنم که من دوباره بخواهم سوراق بخورم. این بار بایستی معیاوه را امتحان کنم.
شما هیچ وقت سوراق یا معیاوه را امتحان کرده اید؟.
نکته دیگری که در این جزیره توجهم را جلب کرد، خاک سیاه و نقره ای در بخش های مختلف آن بود. خیلی زیبا بود. در ساحل راه می رفتیم و من نمی توانستم از خاک چشم بردارم
خوب دیگر تا سفر بعدی خدا نگه دار