ای وطن ، زرینه هفت آئینه داری
ای بسا گوهر ، که در گنجینه داری
در تمدن ، سهم ها ، دیرینه داری
دانش و فرهنگ را ، پیشینه داری
در هنر ، معماری_ تزئینه داری
خط و تذهیبی خوش و نقشینه داری
ای که خورشیدی طلا، زرینه داری
بس گلستان، دشت ها سبزینه داری
ای که صد افسانه بر هر سینه داری
رستم و رودابه و تهمینه داری
عاشقانه ، ساغر_ آبگینه داری
مستی ، از گل باده ی دوشینه داری
وین زمان بس خرقه ی پشمینه داری
سوگ ها ، از شنبه تا آدینه داری
ای که قلبی ، با صفا ، بی کینه داری
پس چرا ، سنگین غمی در سینه داری؟
ای خزان را سه دهه ، بیشینه داری؟
چون اسیران جامه ی رنگینه داری؟
ای که خورشیدی ، چنان زرینه داری
پس چرا ، عصری چنین غمگینه داری؟
دکتر منوچهر سعادت نوری
خرداد ۱٣۹۰
مجموعه ی گل غنچه های پندار
یاد آوری: بخش کوتاهی از این سروده حدود دو هفته پیش در تارنمای وزین عصر نو نیز چاپ و منتشر شده است