دگمه های پیراهن مردانه ی تو

وقتی دکمه های پیراهنت را باز می کردم نگاهت به پنجره ی  گشوده بود که باد دائما باز و بسته اش می کرد. وقتی دکمه ی سفید آخرش را باز کردم گودی سینه ات را از سوتین ات در آوردی و من از پایین نگاهم را به بالا دوختم تا ببینم بعدش چه خواهی کرد. وقتی پستان ها یت را می بوسیدم لک پشت لک روی سینه ات می نشست و من از این همه سفیدی به وجد می آمدم.

پیراهن مردانه ی سفیدت را از جا لباسی بدنت بیرون آوردم تا رو به باد بگذارم تا هر چه رطوبت است باد با خودش ببرد. بوی شیرین تن ات دماغم را پر می کرد و آکنده از هر چه هوس می شد. پنجره را بستم تا هوای تن ات در اتاق باقی بماند. پرده ها را هم کشیدم تا از لابه لای درزهای پارچه ای ذرات هوسم بیرون نرود.

در لحظه ی معاشقه به هیچ چیز به جز عشق آفرینی از وجود مبارکت فکر نکردم. دلم نمی خواست با به یاد آوردن کوچکترین نغمه ی زمینی عیش ام را کور کنم.

سیگار نیمه سوخته ام را در جا لباسی گود تن ات خاموش کردم بی آنکه آتش اش تن ات را بسوزاند. به ران هایت که دست می کشیدم صدای بی نرمی ستون عصب های ورودی ام خاموش می شد و در وارونگی هوای اتاق ترنم صدای  خش دار تو تنها موسیقی  با صدا بود.

از کشوی کنار تخت دستمال های آبی رنگ را بیرون کشیدم تا نم تن ات را بگیرم. سر انگشتانم را به بدنه ی پوست و خونت می کشیدم تا هم چنان رگه های لک باقی بماند و به هیچ جایی رسوخ نکند الی به همان جایی که  بوده. دستمال ابی رنگ را به تن ات که مالیدم در گودی دستم جایش دادم تا حجم آب را اندازه بگیرم. ان قدری شده بود  که کاسه ی لاجوردی کنار دستم را پر کند. خالی اش که کردم تا نصفه پر شد و دقایقی پس از آن بخار شد و ابر رطوبت تن ات  فضای اتاق را پر کرد.

آرزوی باریدن کردم بیش از آنکه وقت عشق ورزیدن تمام شود. چکه های آب به روی نوک پستان ات ریخته شد و باران ملایم و با عطوفت بارید و بارید. کف اتاق لبریز از خیسی شد و در لابه لای این بارش آرزو کرده تن آسایی را شروع کردیم. باورمان نمی شد که با باز کردن دکمه ی پیراهن ات این همه برکت از آسمان کوچک محاصره شده از چوب و سنگ ببارد.

دست به تقدیر  دادیم و آن چه را که مقدر بود بدان عمل کردیم.

More hadikhojinian.blogspot.com

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!