پنجره ها : در زنجیری از سروده ها

 

به دل پنجره بر گردش سیمین جوشن
به دل کنگره بر برجش زرّین مغفر
پس هر پنجره بنهاده برافشاندن را
بدره و تنگ به هم پر ز شیانی و شکر
فرخی سیستانی

در آرزوی آنکه به بینی شگفته ای
بر منظری نشسته و چشمت به پنجره
ناصرخسرو قبادیانی

ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل
برده به برج گاو سر برج و کنگره
از پنجره تمام نگاه کن به بوستان
کان خانهٔ مقام تو را نیست پنجره
کسائی مروزی

ما دردسر عشق تو داریم اگرچه
آسوده شود دردسر خلق ز شبرنگ
تابد رخ یار از تو چو خورشید ز روزن
یا از شکن زلف شب تیره شباهنگ
یا تافته شمعی ز بر تافته فانوس
یا ساخته تاجی ز یکی سوخته اورنگ
یا برگ ‌گل از غالیه یا نور ز سایه
یا مشتری از پنجره یا ماه ز پاچنگ
قاآنی شیرازی

آن شیخ و آن اذان و مناجات گفتنش‬
‫‫مشدى رحیم و دست یه لبّاده بردنش‬
‫حاجى على و دیزى و آن سیر خوردنش‬
‫‫بودیم بر عروسى وخیرات ، جمله شاد‬
‫‫ما را چه غم ز شادى و غم ، هر چه باد باد
وه ، دختران چه منظره ها ساز کرده اند‬
‫‫بر کوره راه پنجره ها باز کرده اند
از ترجمه ی فارسی منظومهٔ حیدر بابای محمد حسین شهریار
 
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب  زمین میرسد
و باز می شود بسوی و سعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها سرشار می کند
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست
 فروغ فرخزاد

 شعر، فصلی از خرد، از دانش است
یک کرانه، از هنر، از بینش است
پنجره ، بر کوچه ی آسایش است
چشمه ای از، زایش ست و رویش است
دکترمنوچهرسعا دت نوری

تو درخت روشنایی گل مهر برگ و بارت
تو شمیم آشنایی همه شوق ها نثارت
تو سرود ابر و باران و طراوت بهاران
همه دشت انتظارت
هله ‚ ای نسیم اشراق کرانه های قدسی
بگشا به روی من پنجره ای ز باغ فردا
که شنیدم از لب شب  نفس ستاره ها را
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

زنجیر بوسه بر رخ و بر  لب ها
زنجیر روز و پنجره ی شب ها
زنجیر شب به هفته و مه بر سا ل
مکتوب سرگشا ده ی بس اعما ل
دکتر منوچهر سعادت نوری

پنجره ها بسته اند، فرصت دیدار نیست
هیچ به جز فاصله، حاصل دیوار نیست
کینه و جنگ از زمین، چید بسی یاسمین
بستن لب بیش از این، وای سزاوار نیست
ویدا فرهودی

دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هرجا که نظر کنم ، ترا یابد
خواهم که دو باره نزد من آیی
خورشید رخ ات به روی من تابد
خواهم بروم درون _ آن  کو چه
کز هر قد م _ ‌تو خا طر ه دارد
یا سر به کشم به بام آن خا نه
کز عشق _ من و تو پنجره دارد
خواهم بروم کنار _ آن بید ی
آنجا که به زیر _ سایه اش خفتیم
بو سه بزنم به ر یشه  و سا قه
جایی که ز عشق ، ما سخن گفتیم
خواهم بروم به روی آ ن شن ‌ها
در ساحل و در کرا نه ی د ر یا
آنجا که به عشق ، شستشو دادیم
هر پا ره ی جان و پیکر خود را
خواهم بروم میان _ آن شهری
جا یی که لهیب _ عا طفه بر پا ست
آنجا که من و تو دل به هم دادیم
هرکنج و گذر، نشان ز عشق ماست
خواهم بروم به سر ز مین _ نور
خورشید رخ ات به روی من تابد
دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هر جا که نظر کنم ، ترا یابد

دکتر منوچهر سعادت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!