خورشید
پشتِ شیر مانده
در نمی‌آید
تاریك است خانه نیما
ابری یا نیمه
پیدا نیست كسی راست هم نمی‌گوید
جلو تاریخ سد بسته.
مثلِ دشمن، مثلِ دروغ
خشكی می‌بارد.
سقِْ داریوشِ كبیر سیاه بود
یا بختِ ما چنین حقیر؟
ترس
مثلِ شبحِ شیری مرده
به بطریها خزیده.
سپاهِ ساعتها
می‌زند می‌زند می‌زند
درجا.
كِی است؟
همیشه آخرالزمان
نقدی یا نسیه
دولت بحسابها می‌ریزد
ترس ترس ترس را.
پنج سال زندان هیلا صدیقی
برای چندتا شعرِ؟
در این سرای سپنج
نیامده پیلی بدان بزرگی
كه ویران‌كند كاخِ فردوسی.
اما
نهنگی برآمد ز دریای نیل
كه فرعون مثلِ گرگی مرگزده
در قفس نالید!
در این جهانِ وارداتی
از ایدئولوژی تا پیلِ محمودی
پلاستیك است یا چینی.
خودِ خلیفه
از بهشتِ خداش گریخته
مثلِ ربیعِ زیاد
بر تلِْ جنازه نشسته.
تهران
كابوس نمی‌بیند
خورشید
جایی جا مانده!
19/8/2011
لشکریان اسلام از کشتگان، تکیه گاهها ساختند و ربیع بن زیاد بَر شُد و برآن نشست و اسلام در سیستان جای گیر شد و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار درهم به امیرالمومنین دهند با هزار غلام بچه و ….
