سلامی به باران

 

همی‌ باران آید ، بشوید زمین

درختان از جامه شان، یک به یک می‌‌کنند

ز مهرش می‌‌بارد بر رخسارها قطره ها

لیکن مردمان یا در اندرون یا به زیر پوشش اند

کند از عشق خود اینجا آنجا چاله‌ها پدید

نگر از لطفش هم پاها کناری می‌‌کشند

نه دستی‌ آید پیش،

 محالا که عهدی به باران دهند

گیسو به خویش،

مبادا که عطری به باران زنند

شود باران طوفان و با خشم بارد همی‌

ز قهرش آنگاه، این و آن می‌‌دوند

سپس آهسته گردد،

 شود با خجالت تنها قطره ها

از آن قطره‌های خجول هم،

 مردمانی در فرار

شود غمگین، فقط ابری،

نگاهی‌ کند بر زمین

در اندیشه به کنج آسمان،  صبور و با دعا:

“کدامین روز شوم من، سرانجام از اینجا رها”

از این ابرها نیز بسی‌ شاکی اند

غم مسافر، آن تابستان را می‌‌خورند

ندانند که تابستان رفت، شد خزان

پس از آن هم، زمستان است و بهار

همان به انسانها شالها کلاهها  کنند

همه با هم سلامها به بارانها کنند

 

آناهید حجتی

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!