شبلی در همه عمر هیچ شتاب ننمود و به کنجی نشسته ثنای خدا می گفت. او را گفتند چون است که تو را هیچ شتاب نباشد. گفت شتاب آن کند که چیزی خواهد. این کسان که به طلب مال دنیا شتاب می کنند و از طلب حق غافل می شوند همچون سگی هستند که آنچه مال خویش نیست پاس می دارد. مال دنیا را به سبب راحت و آسایش می طلبند و ایشان را حاصل نمی شود مگر رنج تن و روان که آنچه به نظر شیرین می آید جز زحمت نیاردشان. چون آن خرگوش عجول و نادان که جوالی از هویج دید و از آن طمع که داشت به محنتی گرفتار شد.
آن یکی خرگوشک طماع و گیج
دید روزی یک جوال پر هویج
گفت اینها را سراسر می خورم
آنچه باقی آیدم با خود برم
ناگه آن خرگوش بی هوش و خیال
جست زد زیرش بیامد بر جوال
رفت اندر یک هویج بس دراز
گشت چشم خواب آن خرگوش باز
گفت هی هی این طعام من بدست
لیک حال اندر فلان من شدست
از شتاب چشم دنیا بین من
شد دریده قسمت زیرین من
ای بسا مردم که خود خرگوش وار
از شتابش سخت تر گردیده کار
چون ز حق یادش نیاید وقت کار
می شتابد همچو خرگوش نزار
از شتابش حاصلش جز آخ نیست
بهرش از گاو جهان جز شاخ نیست
ای تو خرگوش گزر اندر قفا
این هویج مال دنیا را مخوا
گر چه شیرین می نماید آن گزر
لیک در کون می رود ای بی خبر
از تامل چشم یعقوب صبور
گشت باز و دیده اش پر شد ز نور
ای بسا خرگوش نادان و عجول
پر شتاب و پر تلاش و گیج و گول
کارها از روی نادانی کند
زین سبب بر جان خود بد می زند