خالق ما دلباخته بی شکیب

زبده هنر مند کبیر و نبیل
هر اثرش بی بدل و بی بدیل

صدر بدایع به تمام وجود
آنچه که با قالب خود آزمود

از تن خود ساخت بتی چون گهر
اشرف مخلوق بنام بشر

در تن او کرد جهانی دگر
افهم و اکمل به بیانی دگر

طرفه جهانی است جهان بدن
گیتی کوچک بود این نام تن

کوچک اگر گفته شده این جهان
حجم ریاضی شده مقیاس آن

ورنه جهان نیست بجز ذره یی
طرفه حجابی که به آن غره یی

گر چه که اعداد بر آن حاکم است
هر چه بگویند در اینجا کم است

انجمنی زنده ز اجزای تن
کرده وطن در همه جای بدن

بیشتر از مردم روی زمین
در تن خود عضو خرد پیشه بین

هر که بپرسد که در این عرصه چیست؟
گو که در آن پر شده ا نواع زیست

بعد تمام است در این کهکشان
خفته به هر گوشه آن یک جهان

عشق بود پایه برپایی اش
مات کند نظم تماشایی اش

مردم هشیار و به ظاهر نهان
کرده در این عالم کوچک مکان

آنچه که در آب و زمین و هواست
وانچه که در عرصه عرش علا ست

مجمع افلاکی و بسیار عرش
مجتمع ثابت و سیار عرش

جامع حیوان و جماد و نبات
وانچه که مخلوق بود در حیات

زبده هنر مند تک و بی رقیب
عاشق دلباخته بی شکیب

چیده به سرتاسر ابدان ما
صانع و صنعتگر این صحنه ها

خفته به هر گوشه تن یک فلک
یک فلک آسوده به یک مردمک

خیل کواکب به نظام سترگ
داده به تن باطن عرش بزرگ

این تن خاکی پر از عیب و نقص
دانش و علم بشر آورده رقص

**********************

اینهمه اوصاف ز یک قطره بود
در دل آن قطره دو صد ذره بود

زانهمه ذرات یکی بارور
می شود آن ذره به شکل بشر

خیل اساتید که گرد آمدند
مات از این گونه شگرد آمدند

تک تک اجزای حیات جهان
بود در آن ذره تماما عیان

وصف به موصوف برابر نبود
بود ولی قابل باور نبود

در دل یک ذره نا دیدنی
معجزه ها کرده بپا دیدنی

معجزه در معجزه بی شمار
تک تک این معجزه ها شاهکار

معجز دیگر که شود عقل مات
این نه حیات است نه باشد ممات

هر چه به بار آمده این شاهکار
میبردش نامده صد ها هزار

توضیح : [از میلیون ها ذرات قابل باروری فقط یک ذره بارور و بقیه به عدم بر میگردند چرا؟ … فعلا مورد بحث ما نیست و فقط در دو سه بیت وصل به اصل و مراجعت به دریای بقا تشریح می شود]

قطره که از بحر جدامی شود
عازم دریای بقا میشود

نیست به یک قطره توان فراق
طالب دریا شده با اشتیاق

قطره به دریا چو شود همنشین
قطره دگر نیست تو دریا ببین

**************************

اینهمه صنعت نه برای بشر
داده به صد گونه حیات دگر

سیطره سلسله اعصاب مور
یا رگ و مغز و پی یک موش کور

فرق ندارند ز مغز بشر
شاید از آن بر تر و گسترده تر

مقصد ما وسعت گستردگی است
کثرت انواع و پراکند گی است

شکل تنوع که بود در حیات
هوش زسر برده ، شده عقل مات

اینهمه انواع و تنوع ز چیست؟
به نگری هر چه که بینی یکیست

طرفه تفاوت که کند عین ماست
ما عرض و جوهر ما بین ماست

دیده جوینده و تیز عقاب
در پی جنبنده در زیر آب

مثل همان است که روی زمین
کرده رطیلی مگسی را کمین

قدرت دیدن همه بالیدن است
مقصد بینایی ما دیدن است

خواه ز چشمی که ببیند زدور
خواه به تاریکی شب موش کور

اصل نیاز است در این هر دو سو
چشم و یا قدرت تشخیص بو

جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد

محمود سراجی
م.س شاهد

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!