دردا؛ دم استاد سیه چرده ندادند
همصحبتیی مرشد عیسی دم برخورده ندادند
یک عمر پی لاله رخان ار چه دویدیم
اجرت بجز از لالۀ پژمرده ندادند
چون برگ طلب کرد دل ما ز دو عالم
برگش به جز از برگ خزان خورده ندادند
از پهنۀ گستردۀ گیتی به من زار
بخشی مگر از خاطر آزرده ندادند
از سردیی جانسوز درونم چو بدیدیم
یک ذره به یلدای دل افسرده ندادند
از آن دم عیسی صفت ساریی دوران
یک نفخه بدین کالبد مرده ندادند
چهری بگشا دیدۀ عبرت که در آفاق
پاداش به یک زحمت نابرده ندادند
رو سوز چو پروانه و چون شمع در آتش
بیچاره؛ ترا این دل و آن گُرده ندادند
بیست و هفتم آذرماه 1390
اتاوا