تمکین

شخصی به نام “علی محمد شمس” طی مطلبی در سایت “کلمه”، انفجار در ملارد کرج و حمله ی بسیجی ها به سفارت بریتانیا در تهران را با دلایلی بهم ارتباط داده و با توجه به عکس العمل های داخلی و خارجی رژیم در مورد این دو واقعه، نتیجه گرفته است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در مقابل غرب، به “دریوزگی” کشیده است. آقای شمس می نویسد؛ شاید این دو حادثه به ظاهر ارتباطی با هم نداشته باشند اما با بررسی جوانب امر، در می یابیم که “علاوه بر ارتباط … به احتمال زیاد نقطه عطفی را در دیپلماسی و روابط خارجی کشور رقم خواهند زد”.

نویسنده سپس در بررسی جداگانه ی هر دو حادثه و بیان شواهد عینی و اظهارات ضد و نقیض مسوولین در این باره، پرداخته و می نویسد؛ علت حادثه در ملارد کرج در اخبار رسمی “انفجار به هنگام نقل و انتقال تسلیحات اعلام شد. بنا بر آمار اعلام شده، حداکثر ۱۷ نفر در این حادثه جان باختند اما شواهد و قرائنی نظیر شدت انفجار که تا ۵۰ کیلومتر آنسوتر، در شرق تهران شنیده شد و نیز حضور مسوول صنایع موشکی سپاه در محل انفجار، حاکی از آن بود که این حادثه نمی تواند صرفا انفجاری ساده در جریان نقل و انتقال تسلیحات باشد”. سپس با اشاره به “تشییع پیکر قربانیان حادثه” می گوید؛ “به راحتی می شد دریافت که شمار جانباختگان بسیار بیش از تعداد اعلام شده بود”. با این همه “بر اساس تجربه های گذشته و شناخت از عملکرد تبلیغات رسمی و گفته های مسولان”، افکار عمومی “توضیحات اعلام شده و تعداد قربانیان را باور نکرد”. آقای شمس می نویسد؛ “در میان حدس ها و فرضیه ها در باره علت وقوع حادثه، فرضیه ای که اطلاعات بعدی نیز آن را تأیید می کرد، این بود که علت انفجار عملکرد ویروسی بوده که در سیستم کامپیوتری سایت موشکی سپاه وارد شده و به هنگام خرج گذاری موشک و آماده سازی آن برای مانور و پرتاب آزمایشی، فعال شده و آن انفجار مهیب را موجب گشته و تأسیسات موشکی ملارد را نابود کرده است. حضور مسول صنایع موشکی سپاه در محل حادثه تأییدی بر صحت این فرضیه بود چرا که نقل و انتقال تسلیحات و مهمات، عملیاتی نیست که نیازمند حضور مقام بلندپایه نظامی باشد”. بنظر نویسنده این شایعه، به مراتب از اخبار رسانه های رسمی و اظهارات مسوولان قابل قبول تر و پذیرفتنی تر است چرا که “آمریکا و اسرائیل که از یک سو حمله نظامی به ایران را فعلاً ممکن نمی دانند و از سوی دیگر تحریم های اقتصادی را در کوتاه مدت کارساز ارزیابی نمی کنند، برای کنترل قدرت هسته ای و موشکی ایران به عملیات سایبری متوسل شده اند”.

در ماجرای حمله به سفارت انگلستان و باغ قلهک نیز، اطلاعات رسمی “با واقعیات بسیار متفاوت بود” و افکار عمومی “بی اعتنا به اخبار اعلام شده، قضاوت خود را داشت”. بعد هم روشن شد که نیروی حمله کننده به سفارت انگلستان و باغ قلهک “به رغم انکارهای مکرر مبنی بر عدم وابستگی به نهادهای دولتی و حکومتی” بسیج دانشجویی کشور بوده و “تصاویر منتشر شده، حضور رئیس سازمان بسیج دانشجویی و نیروهای سپاه پاسداران را در میان جمعیت حمله کننده نشان می داد”. حمله کنندگان چند روز بعد، “ضمن اعتراف به این که حمله و تسخیر باغ قلهک از پیش سازماندهی شده بود اعلام کردند آنان قصد اشغال و تخریب سفارت را نداشتند”، و “تخریب ها و سرقت ها” به “عناصر خودسر” و نفوذی نسبت داده شد در حالی که “در میان تصاویر منتشر شده، تصویر جوانی بسیجی جلب نظر می کرد که در کنار گیتار سرقت شده از منزل دیپلمات های انگلیسی، در صحن باغ قلهک مشغول انجام نماز واجب یا نماز شکر! بود”.

نویسنده اضافه می کند که ماجرای حمله به سفارت برای کشور پرهزینه بود “و در عرصه سیاست خارجی چیزی درحد فاجعه آفرید”. اطلاعات بعدی نشان می داد که این حمله “به احتمال زیاد، توسط کمیته ای سه نفره متشکل از سردار نقدی فرمانده بسیج، سردار قالیباف شهردار تهران که مدت ها برای باغ قلهک برنامه ریزی کرده بود، و تائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه طراحی و هدایت شده”. آقای شمس با توجه به این که دیپلمات های انگلیسی در کمتر از ۲۴ ساعت خاک ایران را ترک کردند و بعد از آن بود که بریتانیا اقدام به اخراج دیپلمات های ایرانی کرد، می نویسد “شاید انگلیسی ها از پیش از ماجرا مطلع بوده”اند. واکنش های سریع دستگاه دیپلماسی محافظه کار انگلستان؛ “کاهش روابط، بستن سفارت، بستن فرودگاه های انگلستان به روی پروازهای ایران، فعال کردن اتحادیه اروپا و تصویب تحریم های جدید علیه ایران، ارجاع موضوع به شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطع نامه ای جدید علیه ایران و… آن هم در فاصله چند روز، نشان می داد انگلیسی ها احتمالا برای این ماجرا آماده بوده اند؛ “انگلیسی ها از تمامی مراحل حمله به سفارت فیلم تهیه کرده بودند، درب سفارت که به سیستم امنیتی مجهز بود و در شرایط عادی به سادگی قابل باز شدن نیست، به آسانی به سوی حمله کنندگان گشوده شد” و اخبار غیر رسمی حاکی ست که “درب گاوصندوق های سفارت باز بوده اما اسناد سری از درون آنها تخلیه شده بوده است”. نویسنده نتیجه می گیرد که در نهایت خوش بینی، اگر نگوییم انگلیسی ها خود در ماجرا نقش داشتند، می شود گفت از حادثه پیش از وقوع، مطلع بوده اند! و از این “فرصت مغتنم” با زیرکی “برای ایجاد موجی از تبلیغات منفی … و تشدید فشار و تشدید تحریم ها علیه ایران” استفاده کردند.

نویسند اضافه می کند که “این دو حادثه وجه اشتراک جالب دیگری نیز داشتند”؛ مسوولان جمهوری در این سه دهه، هر حادثه ی ریز و درشتی را از “توطئه و دسیسه دشمن” دانسته اند. “واژه های دشمن و دسیسه، بیشترین فراوانی را در سخنان مقام رهبری دارد” و با اشاره به قتل های زنجیره ای که مقام رهبری آن را “توطئه صهیونیست” دانستند و اظهار نظر ایشان سبب شد همسر و همکاران سعید امامی را تحت شکنجه بگذارند تا به “رابطه با اسرائیل” اعتراف کنند، حتی آقای احمدی نژاد، گرانی گوجه فرنگی را توطئه آمریکایی ها دانست و برخی از مقامات روحانی گسترش فساد در بین جوانان قم را توطئه استکبار جهانی معرفی می کنند؛ “واقعیت این است که تأکید بر دشمن، فواید تبلیغاتی و سیاسی داخلی زیادی برای حاکمیت داشته است”. اما شگفت انگیز است که دو حادثه ی انفجار سایت موشکی سپاه و حمله به سفارت انگلیس، نه تنها به دشمن نسبت داده نشد، بلکه اصرار داشتند شایعات مربوط به خرابکاری دشمن را “کذب محض” اعلام کنند تا آنجا که سپاه پاسداران همان روز انفجار، آن را “حادثه ای معمولی که در جریان نقل و انتقال تسلیحات رخ داده” دانست و یکی دو روز بعد “در اقدامی شتابزده… وجود هرگونه توطئه و خرابکاری را به شدت تکذیب کرد”.

در ماجرای حمله به سفارت انگلستان هم مسئولان از “تأیید مطلق” تا “انتقاد از عملکرد جوانان پر شور اما جاهل” و انداختن تقصیر به گردن “مشتی عوامل خودسر”، همه چیز گفتند جز “توطئه ی دشمن”! “رهبری نیز در حادثه نخست، سخنی از توطئه دشمن به میان نیاورد و در حادثه دوم اساساً سکوتی معنی دار اتخاذ کرد”. آقای شمس اضافه می کند که این دو حادثه ضمن وارد کردن لطمه ی بزرگ به ایران، “از تفوق غیر قابل انکار قدرت تکنولوژیک و امنیتی و اطلاعاتی بیگانگان حکایت دارد” و تأیید “نقش دشمن” از سوی مسوولان، “اعتراف به این برتری غیر قابل انکار” است. در حالی که حاکمان می کوشند افکار عمومی را قانع کنند که در مقابل دشمن از “قدرت نظامی و دانش فنی بسیار پیشرفته”ای برخوردارند “تا آنجا که می توانند هواپیمای فوق مدرن آمریکایی را سالم به زمین بنشانند”! لذا اعتراف به دست داشتن دشمن در این دو حادثه، با آن هزینه و شکست سیاسی در سطح بین المللی، عاقلانه به نظر نمی رسید!
  

نویسنده با اشاره به این که “حادثه ی ملارد کرج، بی آن که حمله ای صورت گرفته باشد، به تخریب کامل سایت موشکی سپاه انجامیده و چند صد کشته بر جای گذاشته …”، می نویسد؛ حمله به سفارت انگلستان در افکار عمومی جهانیان ضربه ی بزرگی به جمهوری اسلامی وارد کرده، “درحالی که هنوز غوغای طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا فرو ننشسته”، نه تنها سبب منزوی تر کردن ایران در سطح بین المللی شده بلکه افکار جهان را برای هر اقدامی علیه ایران آماده تر کرده است؛ “این وضعیت خطرناک، چیزی نیست که از دید رهبری نظام پنهان بماند”. از یک سو “ضرب شست کاری دشمن” و از سوی دیگر “وضعیت وخیم و نزدیک به سقوطی که ایران ناخواسته بدان گرفتار آمده” با وجودی که “دلسوزان و علاقمندان به نظام” بارها هشدار داده اند که راهی که حاکمان اقتدارگرا برگزیده اند، به از دست دادن پشتوانه ی مردمی انجامیده و جدا شدن مردم از حاکمیت، به “تمکین و تنازل در برابر بیگانه خواهد انجامید”، هنوز هم مسوولان را بیدار نکرده است. نویسنده اضافه می کند دیکتاتورها با از دست دادن پشتوانه ی مردمی، گرفتار کرنش و دریوزگی در برابر بیگانگان می شوند؛ “تجربه صدام و قذافی انقلابی، تازه ترین تجربه از این دست است که چگونه در روزهای اخر حاضر به هر معامله ای با آمریکا و اروپا بودند”. آنگاه “رهبری” را به “بازگشت به سوی ملت و جبران گذشته” می خواند و می نویسد؛ “ادامه ی سرکوب و ایستادکی در برابر مطالبات به حق ملت” نتیجه ای جز “تنازل و تمکین در برابر قدرت های بیگانه” ندارد. و با اشاره به تحرکات اخیر ایران در صحنه ی دیپلماسی، نتیجه می گیرد که گویا “رهبری” میان “تمکین به خواست مردم” و تنزل در مقابل بیگانگان، راه دوم را برگزیده اند چرا که وزیر امور خارجه ی ایران این روزها با سفر به این یا آن کشور، مدام عذرخواهی می کند و “مراتب عمیق تأسف ایران از ماجرای حمله به سفارت انگلستان” را به سمع جهان می رساند و “بر ضرورت حفظ روابط با لندن و اروپا تأکید می کند” یا در ملاقات با مقامات کشورهای اروپایی، پیوسته اظهارات این یا آن مقام جمهوری اسلامی را تکذیب می کند؛ “عضو هیئت رئیسه مجلس می گوید ایران به سپر موشکی آمریکا در ترکیه حمله خواهد کرد”، وزیر خارجه ی ایران در دیدار با مقامات ترکیه و اروپا عذرخواهی می کند که “این سخن غیر مسولانه بوده است”. مقامی از بستن تنگه ی هرمز سخن می گوید، وزیر امور خارجه ی جمهوری “سخن وی را تکذیب و عذرخواهی می کند”. همه می دانند که “اظهاراتی از این دست، عادت مقامات ایرانی است و روزی نیست که امام جمعه ای، نماینده مجلسی، فرمانده سپاهی و… در باره سیاست خارجی و علیه این یا آن کشور سخنی نگوید”. تا دیروز “شبیه این سخنان را احمدی نژاد و دیگر مقامات رسمی بر زبان می راندند” و دستگاه دیپلماسی خارجی کشور، وزیرش را این طرف و آن طرف اعزام نمی کرد “تا مراتب عذرخواهی جمهوری اسلامی را به سمع مقامات دول بیگانه برساند”! بنابراین تحرک و حساسیت اخیر باید “نشانه اتفاقی جدید و چرخشی در سیاست خارجی” باشد. همه می دانند که مواضع اخیر هم، مثل همه ی موارد دیگر، نمی تواند بدون اطلاع رهبری باشد؛ “بنابراین عذرخواهی های مکرر وزیر امور خارجه از این یا آن کشور نمی تواند بدون موافقت رهبری صورت بگیرد”.
 
در این زمینه، آقای شمس به دو واقعه اشاره می کند که قابل تامل اند. او می نویسد در جریان بازگشت سفرای کشورهای اروپایی در سال ۷۶، رهبری مصر بودند که سفیر انگلستان باید بعد از همه باز گردد و اروپایی ها تأکید داشتند همه با هم بازگردند. عاقبت مقام رهبری پذیرفتند آنها با هم بیایند، اما سفیر انگلستان آخر از همه از هواپیما خارج شود! او ضمن اشاره به “برخورد تحقیرآمیز اردوغان با آقای صالحی” در سفر اخیرش به ترکیه، در مورد تغییر فاحش در موضع ایران در برابر بیگانگان می نویسد؛ هفته ی گذشته در اجلاس وزیران نفت اوپک، همه “با ناباوری و تعجب مشاهده کردند” که جمهوری اسلامی “به رغم اصرار بر کاهش سطح تولید نفت اوپک تا روزهای پیش از اجلاس، ناگهان و بدون کم ترین مقاومتی تسلیم نظر عربستان سعودی شد و با تولید سی میلیون بشکه موافقت کرد” و در حالی که دستگاه خبری جمهوری سکوت کرده بود، رسانه های عربستان از سفر مصلحی وزیر اطلاعات ایران به عربستان خبر دادند. “همگان می دانند آقای مصلحی از زمان عزل و نصب مجدد، دیگر وزیر آقای احمدی نژاد نیست بلکه وزیر رهبری است. او در این سفر حامل پیامی دوستانه برای سعودی ها بوده است”! در شرایطی که عربستان با همراهی آمریکا، موضعی رادیکال در مقابل ایران در پیش گرفته و در اقدامی خصمانه از شورای امنیت خواهان رسیدگی به اتهام ایران در طرح ترور سفیرش در آمریکا شده و به تصریح از حمله ی آمریکا به ایران حمایت می کند، سفر آقای مصلحی پرمعنا و قابل تأمل است! شواهد حکایت از آن دارد که “مسولان جمهوری اسلامی و در رأس همه مقام رهبری، برای رهایی از بحرانی که در سطح بین المللی و منطقه با آن مواجه شده اند، راه چاره را در دادن امتیاز به طرف های خارجی یافته اند”. آقای شمس در انتها می نویسد؛ “سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است”. سرکوب و اختناق و بریدن از ملت، تمکین و کرنش در برابر بیگانگان را در پی دارد و اتکا به نیروی عظیم ملت و برخورداری از رضایت ملی، عزت و سربلندی و استواری در برابر بیگانگان را تضمین می کند. “آیا دو سال و نیم بعد از کودتای انتخاباتی و تحولی که در سطح مناسبات میان دولت و ملت صورت گرفت و توسل به سیاست اختناق و سرکوب”، سبب چرخش در سیاست خارجی و تمکین و کرنش در برابر بیگانگان” نیست؟ “آیا حاکمان جمهوری اسلامی و در رأس همه مقام رهبری بازگشت به سوی مردم را دشوارتر از تمکین در برابر قدرت های خارجی یافته اند؟

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!