دختری عریان بکرد پستان خود
ملتی لرزید بر ارکان خود
این یکی گریان که وا مصیبتا
دینمان گشت ویران از بنیان خود
آن یکی به به که این شیر ژیان
کرده محشر با تن عریان خود
دیگری از ملیّت دم میزند
کین “ضعیفه” کرده بد ایران خود
شخص دیگر کرده او را قهرمان
تا گذارد مرهمی، بر غم پنهان خود
جمله گوئی زیر و بم از بهر او
ملتی گمگشته در افغان خود
مر نه یک پستان بود عضو بدن؟
از چه باشد فرق آن با ران خود؟
ماندهام مبهوت کین پستان ریز
از چه کرده ملتی حیران خود؟