کفشم را از پا در آوردم تا خار ریزی که به پایم فرو رفته بود دربیاورم. خانم صاحب باغ از راه رسید و معذرت خواست. گفتم تقصیر شما نبوده که! گفت چرا، باید خارها را می کندم. بعد رفت و با یک داس باریک برگشت. بوته را با یک دست نگه داشت و با دست دیگر آنرا از ته زد. هاج و واج مانده بودم که چطور این خار دستش را اذیت نمی کند. خوشبختانه دوربین دورگردنم آویزان بود و توانستم یکی دو تا عکس در حال خار کندن از او بگیرم وگرنه خودم هم باور نمی کردم که دستهایش ضد خار بودند.