بنگاههای شادمانی در شهر پر کرشمه فرشتگان

اگر چماق بدستی “چماق”ی را طی سالیان و بکمک “چاقو” ی قلمتراش بشکل “قلم” درآورد باید بداند هنوز منطق “چماق” در آن “قلم” جاریست حتا اگر آنرا بنرمی ۱”خامه” بکار برد.
 
 طی این سالها شاهد چند “نقد هنری” درباره تاتر در این شهر بوده ام  یکی مستدل و ” نقادانه ” یکی نیم بند و ترسیده و سومی به لعنت حق نمی ارزید.
 
ناصر رحمانی نژاد کارگردان تاتر و  ساکن آنزمان لوس آنجلس در سالنی که جمعی از دست اندرکاران هنری حضور داشتند، پس ازنمایش ویدوئی از اجرای خوب “اتلو در سرزمین عجائب” نوشته “غلامحسین ساعدی” که در لندن و در حضور “ساعدی” اجرا کرده بود متنی را در باب هنر نمایش در لوس آنجلس قرآئت کرد که  به ذائقه تاتریون لوس آنجلسی خوش نیآمد وکار بالا گرفت.

در این متن جمعیت ایرانی لوس آنجلس به گونه ای تقسیم و ارزیابی شده بود که طرفداران نمایشهای لوس آنجلسی اگر هم تحصیلکرده بودند آدمهای سطحی و سهل پسندی بر آورد شده بودند که بدنبال کارهای با ارزش نیستند و برای هره کره و وقت گذرانی بدیدن این  نمایش ها می روند. گروهی غرغر کنان زیر لبی چیزی می گفتند و چند تایی سالن را ترک کردند عده ای هم با داد و بیداد قصد داشتند نشان دهند که یا آن کارها سطحی نیست ویا دوست داشتن کارهای سطحی کار آدمهای الزاما سطحی نیست می توان آگاه و با خرد بود و در همان حال ازکارهای سطحی هم لذت برد! و… دیگر هیچ.

 نمایشنامه “مرگ یزد گرد” اثر “بهرام بیضایی” را در “تآتر شهر” تهران دیده بودم به کارگردانی خودش با بازی “سوسن تسلیمی”, “مهدی هاشمی” و”امین تارخ” و فیلم “مرگ یزد گرد”, همان ” نمایش به فیلم درآمده را هم در سینما شهر قصه.

 متن نمایشنامه در “کتاب جمعه” هم بچاپ رسید، تکنیک بیان داستان چیزی بود شبیه روایت قصه در “راشمون” فیلم زیبای “کروساوا” با پیچیدگیهای غیرمنتظره و زیبا در متن و اجرای تمیز و یکدست بازیگران در کاری که نمونه ای از آگاهی نویسنده  به متون ادبی بود و همچنین شناخت بسیارش از تاتر.

شیفتگی” بیضایی” به هنر نمایش و  تآتر” کابوکی” ژاپن و استفاده از ماسک و حرکات آن و تالفیقش دراین نمایش بخوبی از کار درآمده بود ولی حرکات نمایشی زیبای سوسن تسلیمی در صحنه ” تآتر شهر” با “فوکوس” دوربین بر بازیگر و نمای درشت چهره که کاری ” سینمایی” است از دست رفته بود می شد فهمید یا حداقل گمان من اینست که اگر بیضایی باجراهای دیگر این کار می توانست امیدوار باشد آنرا به فیلم تبدیل نمی کرد، اینکه فیلمی در فضای
محدود تآتری ساخته شود کار را مشکل می کند, از نمونه های موفق در سینما می توان از “طناب” و “پنجره رو به حیاط” هر دواثر “آلفرد هیچکاک” و همچنین از “خاطرات یک عاشق” از “سهراب شهید ثالث” نام برد ولی بهر حال همین تاتر فیلم شده هم  مخاطب هایی یافت که اگر آنشب یا چند شب بعدی اجرا موفق بدیدن آن نشده بودند حالا بفیلم آن تاتر دسترسی داشتند و از این جهت “بیضایی” کار خوبی کرد، ندیدنش حیف بود.

فیلم با این “کپشن” شروع می شود:  پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیابی درآمد، آسیابان او را در خواب به طمع  زر و مال بکشت – .تاریخ

بازیگرنقش آسیابان “مهدی هاشمی”، این نمایشنامه را در لوس آنجلس در سالنی کوچک به صحنه برد و با اعتراض شدید سلطنت طلبان روبرو شد.

در نوشته “بهرام بیضایی” داستان به روایت های مختلف تعریف می شود، از زبان مرد آسیابان، زن و دخترش. و هرکدام در پاره ای از روایتشان به قالب “شاه” در می آیند نکته ای که خشم شاه دوستان را باعث شد این بود که نوستالژی حقانیت و شکوه سلطنتی از دست رفته  به تاتر کشانده بودشان و بناگاه با نمایشی کاملا متفاوت روبرو شده بودند.  جایی زن آسیابان خطاب به سرداران می گوید: ما هر چه داریم از پادشاه است، و شوهرمی گوید: چه  می گویی زن ما که چیزی نداریم و زن پاسخ  میدهد: آنهم از پادشاه است و روایتهای مادر و دختر که از دست درازی شبانه شاه به حریم خصوصیشان صحبت می کردند چرتشان را پاره کرده بود. اعمالی که از دید شاه دوستان در “سیرت پادشاهان” راهی ندارد.

یکی از چماقداران حزب پان ایرانیست سابق و از مدافعان سلطنت مرتکب “نقدی” بر این نمایشنامه شد؛ “نقد”ی “چارواداری” و شبیه اعلامیه های حزبی، فاقد هرگونه بررسی سیستماتیک و زیبایی شناختی که تنها تصفیه حساب و اظهار وجودی بود برای منافع آتی. متنی که نشان می داد نویسنده اش نه تنها هیچگاه “نقد هنری” نخوانده، تآتر جدی و اس و اساس دار هم ندیده.

شاهد تهدیدها و بدوبیراه گویی و شاخ و شانه کشیدن این “قزل ارسلان” سینمای قبل از انقلاب و همپالکی هایش هم بودم هنگامی که قرار بود “شاملو”  برای شعر خوانی در دانشگاه ایالتی به لوس آنجلس بیاید.

یکی ازاین ادبای”شاه” دوست و از پاسداران زبان و فرهنگ پارسی در کتابخانه محل کارش که در همسایگی ام بود بمن گفت: برایش پیغام فرستاده ام (مقصود شاملو بود) که اگردوباره از فردوسی صحبت کنی می دهم با چاقو !خدمتت برسند

 شاملو در مصاحبه ای رادیویی با ایرج گرگین این تهدید ها را عنوان کرد, قسمتی از این مصاحبه آنزمان در مجله دنیای سخن تهران چاپ شد. جالب اینکه یکی از دفعاتی که “شعبان جعفری” آن “تاج بخش” “مخ لس” را دیدم در همین محل بود و آن چماقدار را هم تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل. بر اساس این شناخت زمانی در مورد این چماقدارحزب پان ایرانیست سابق و “قزل ارسلان” سینمای قبل از انقلاب نوشته بودم:

اگر چماق بدستی “چماق”ی را طی سالیان و بکمک “چاقو” ی قلمتراش بشکل “قلم” درآورد باید بداند هنوز منطق “چماق” در آن “قلم” جاریس حتا اگر آنرا بنرمی ۱”خامه ” بکار برد. این همان نقدی  بود که به لعنت حق نمی ارزید.

 یک “مدرس تآتر”  “نقدی” بر کارهای نمایشی “مرد اول” نمایشنامه های لوس آنجلسی نوشت که در دو شماره یک مجله هفتگی چاپ شد در قسمت دوم مطلب که یک هفته بعد بچاپ رسید لحن منطقی نوشته به جانبداری از “مرد اول” رویکردی باژگونه داشت ومشخص بود که در همان هفته اولcحساب آن “مدرس تآتر” رسیده شده بوده که به تغیری صدو هشتاد درجه ای در نوشته اش منجر گشته بود. این همان “نقد” نیم بند و ترسیده بود.

یک  تآتری استخواندار “نقدی” دیگر بر کاری از “مرد اول” نمایش نوشته بود که با عکس العمل شدید وعصبانیت و پرخاش های  بی وقفه او روبرو شد. نویسنده آخرین کار آنزمان “مرد اول” را تحلیل منطقی کرده بود و اشاره دقیق به کپی برداری از نمایشنامه “اتوبوسی بنام هوس” کار زیبای “تنسی ویلیامز” که “الیا کازان” هم فیلمی با شرکت “مارلون براندو” از آن ساخته بود.

“مرد اول” که جا خورده بود و حریف را قدر می دید وآشنا بکار, سخت باین در وآندر می زد, در هر برنامه تلویزیونی که امکان داشت حضور پیدا می کرد و با فحش و ناسزا و تکرار جملاتی نظیر: این چپ وامانده و کمونیست درمانده چنان باو می تاخت که گویی با “انور خوجه” تنها مانده! و طرف درگیریش اوست و نه همکاری تآتری که آگاهانه و دقیق او را سر جایش بنشانده این همان “نقد” مستدل و “نقادانه” بود.
 
این  “گزارشی” بود کوتاه از چگونگی برخورد با “نقد هنری” تآتر. نگارنده که خود را نه “منتقد” می داند و نه “بی طرف”، تنها دیده ها و خوانده .های خود را نوشته و نه شنیده ها آنهم در محدوده شهر پر کرشمه فرشتگان. در طول سالیان درغربت،  کارهای تاتری ارزنده ای به صحنه رفته که یا در شهر ها وایالات دیگر بوده و یا گروههایی که از ایران آمدند. یکی دو کار خوب را هم در همین شهر شاهد بوده ام ولی در محدوده نقد تآتر همین سه مورد بیادم مانده بود.

در پایان مطلب، طنز گونه ای را که بر اساس اسامی  نمایشهای اجرا شده در شهر فرشتگان سالها قبل نوشته بودم دوباره  می آورم چون معتقدم هنوز در بر همان پاشنه می چرخد!

بالاخره  “میرزا فتح الله در هالیوود” توانست باا ظهار “عشق و چند دروغ دیگر” دل “ننه سالیمه” را بدست آورده و چون “صیادی خرسند” مدتی ساکن “پاتوق خالی بندان “شود؛ در حالی که ” شازده خانوم و آقای وزیر” همچنان در “کافه اکبر آقا نوستالژی”  پای ” قصه ی آقا جمال” و درانتظار پایان “محاکمه ایرج میرزا”  نشسته اند تا با “چمدان “های آماده باتفاق ” تمام پسران ایران خانوم”؛ “بای بای لوس آنجلس” گویان به” آن سفر کرده به پیوندند و با پراکندن “بوی خوش عشق” “سهم ما از خانه پدری” را مطالبه  کنند”

  خامه = قلم  ۱.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!