جمهوری آریایی ایران

اگر سوزنی بروی سنگفرش سالن دادگاه بزمین میافتاد، صدای پژواک آن بگوش حاضرین میرسید. خبرنگاران بیش از پنجاه کشور دنیا در حال فیلم برداری بودند. این تشکیل جلسه اضطراری و رسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد بود و از پانزده قاضی دادگاه بین المللی لاهه نیز دعوت شده بود که در این جلسه شرکت کنند. علاوه بر اعضای دائمی سازمان ملل متحد، بیش از هشتصد نفر نمایندگان اقلیتهای قومی در جمهوری سرنگون شده اسلامی ایران نیز حضور داشتند. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. در سالن مجاور بیش ازدویست نفر مترجم زبانهای گوناگون سخت در تلاش بودند تا صحیح ترین و معتبرترین ترجمه مطالب را از طریق گوشی های تلفن به حضار ارائه دهند. این یازدهمین جلسه رسمی شورای امنیت برای رسیدگی به آخرین تلاش ایران برای حفظ تمامیت ارضی و باز پس گرفتن سرزمینهای از دست رفته اش بود که از هنگام فروپاشی جمهوری اسلامی آغاز گردید و هنوز ادامه داشت

امروز نوبت نماینده مشترک مردم گیلان و مازندران و یا بعبارت دیگر “مردم کاسپین” بود که مدافعات خود را ارائه دهد. او که مردی میانه سال بود، کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و پاپیون آبی رنگی برتن داشت و با قدمهایی قاطع ولی آرام بطرف تریبون حرکت نمود. صدای برخورد کفشهای براق او بروی سنگفرش مرمر، درون بلندگوهای سالن میپیچید. نفس از کسی بیرون نمیامد، زیرا این تصمیم گیری و تعیین سرنوشت یک ملت بود و هرگونه صدایی و هر لغتی ممکن بود موجب سوء تفاهم قضات بشود. نماینده گیلان و مازندران در پشت تریبون قرار گرفت، اوراق خود را آماده نمود، ابتدا نگاهی به سراسر دادگاه و حضار نمود و سپس سخنرانی خود را بزبان فارسی آغاز کرد و دفاعیه مردم سرزمین مادری خود را برای استقلال و رهایی از استبداد قومیتی به جهانیان ارائه داد

باید قبل از آنکه به نطق نماینده گیلان و مازندران بپردازیم قدری بعقب بازگردیم و ببنیم چه شد که سازمان ملل متحد به تشکیل چنین جلسه بیسابقه ای دست زد

بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی بدست مردم ایران و بدون دخالت هیچ کشور اجنبی، ایرانیان بار دیگر حس اتکاء به نفس و تصمیم گیری در تعیین سر نوشت خود را باز یافتند. از زمان صفویه تا سقوط جمهوری اسلامی، ایرانیان بطور کلی درخفقان کامل میزیستند. نا گفته نماند که از زمان دیااکو اولین پادشاه ماد، تا صفویه هم وضع بهمین منوال بوده است، و لی با این تفاوت که ریختن روغن داغ درون گوش زندانیان از زمان صفویه رونق بیشتری گرفت. در طی قرون و برپایی سلسله ها و حکومتهای گوناگون در ایران، مردم فقط یازده روز رنگ آزادی را دیده بودند که اکثر آن یازده روز مربوط به مراسم سیزده بدر و آنهم صرفا در زمان چنگیزخان مغول(عج) صورت گرفت که با مقایسه با پادشاهان ایران که عادتاٌ هموطنان را میکشتند، چنگیزخان(عج) فقط اجنبی میکشت و نسبتا فردی مهربان و عادل بود که شرح آن در جای دیگر خواهد رفت. در دوران معاصر نیز ایرانیان کم و بیش در زیر یوغ استبداد تحمیلی خارجی و داخلی ناشی از جهل عمومی از یکطرف و داشتن منابع سرشار طبیعی از طرف دیگر بسر برده اند. طبیعتا این آزادی بدست آمده ناشی از فروپاشی رژیم اسلامی، موجب بیداری اقلیتهای قومی و مذهبی نیز گردید، که در طی دهه های بسیاری پیوسته مورد تجاوز، تحمیق و تحقیر حکومت مرکزی قرار گرفته بودند. بمانند آن گفتار ایرانی که آتش چون برافروخت، بسوزد ترو خشک، شراره آزادی ایرانیان تبدیل به رعد و برق و طوفانی شد که در تاریخ نگاشته شده نظیرش دیده نشده بود

درست سه ماه بعد از فروپاشی رژیم اسلامی، گروههای مبارز داخلی و ایرانیان خارج از کشور وارد عرصه رقابتهای سیاسی شدند، و چون توسط شورای موقت جمهوری اعلام شده بود که تمام احزاب و اقلیتها میتوانند برای خود نماینده ای تعیین نمایند که در سرنوشت آینده ایران موثر واقع شوند، نتیجتا تمام ایران تبدیل به یک کارخانه حزب سازی گردید و بیش از چهار صد حزب صلاحیت خود را اعلام نمودند. در میان این احزاب نام بسیاری بگوش آشنا بودند، مانند حزب سلطنت طلبان، جمهوری خواهان، مائوئیستها، مارکسیستها، فدائیان خلق، مجاهدین خلق، اسلامیون غربگرا، اسلامیون اصولگرا، حزب زحمتکشان نیمه وقت روزمزد، جمهوری خواهان سلطنت طلب و درجه داران و افسران دمکرات. ولیکن جوّ حاضر، موجب ایجاد احزاب دیگری نیز شد که نام آنها صرفا اقتباس از اعداد بود، مانند دوّم خردادیها، هفده شهریوری ها، پانزده بهمنی ها، حزب هفده دیماه، حزب نهم آبان، حزب بیست و چهار اسفند وابسته به بیست و هشت مرداد، حزب چهار جولای هوادار بیست و هشت مرداد،حزب خانواده قربانیان دهه فجر، حزب سیزده فروردین پان ایرانیزم، حزب دهه شعبان، حزب اربعین حسینی، حزب پانزده خردادیهای میانه رو، حزب سینکو دو مایو متمایل به ده اکتبر، حزب بیست پنج دسامبری ها و خلاصه گویی دیگر واژه و لغت و عددی در زبان فارسی نمانده بود که کسی از آن یک حزب نساخته باشد. تمام در و دیوار کوچه ها و خیابانها پر شده بود از پوسترهای زشت و رنگهای تند و طرح های پیش پا افتاده ای که برای این حزب و آن حزب تبلیغ میکردند. هر جوانی یک سطل سریش بدست داشت و سیگاری بگوشه لب و یک لوله پوستر و هرکجا دیوار تمیزی میافت، پوستری بر آن میچسباند. مردم و بطور کلی تمام کشور در یک تعطیلی دراز مدت معلق شده بود، لیکن طبق موافقت خریداران بین المللی نفت، قرار شده بود تا زمانیکه ایرانیان به نتیجه آخر انتخابات برسند، فروش نفت خام کمافی السابق با تخفیف سی درصد زیر بهای بین المللی بفروش رسیده، و درآمد آن بصورت غلات، آرد، اغذیه و دارو به ایران وارد گردد. لذا مردم از این تعطیلات استقبال کرده بودند و تمام فکر و ذکرشان شده بود پیروزی حزب مورد علاقه خودشان، و در مواقع آزاد نیز سرگرم بازی تخته نرد، حکم و پوکر روباز بودند

لیکن این دوران حزب بازی و پوستر بازی، همانا خوش درخشید ولی دولت مستعجلی بیش نبود و کم کم درگیری های سیاسی شروع شد و در گفتمان سیاسی که اکثرا در حضور دوربین باز تلویزیونهای داخلی و خارجی انجام میگرفت، کار مخالفتها و تهمت و افترا بیکدیگر در دستور کار احزاب قرار گرفت و ایران دوباره تبدیل به بشکه باروتی شد در انتظار یک جرقه. و این جرقه با برپاخیزی کردها، لرها و آذری ها برای جدایی از ایران آغاز گردید و بتدریج شعله های آتش آن بتمام ایران گسترش یافت. نارضایتی چند صد ساله اقوام ایرانی تبدیل به آرمانهای جدایی طلبی شد و بخاطر نبودن یک حکومت مستقل و باقدرت مرکزی، مردم در سراسر ایران محله های خود را تبدیل بمراکز دفاع از خود و خانواده نمودند و با از هم پاشیده شدن ارتش از زمان سقوط رژیم اسلامی، اکنون تمام سلاحهای نظامی در سراسر کشور در دست مردم قرار گرفته بود. در این میان واقعه ای نیز رخداد که آنرا “جنگهای صد روزه” خواندند

جنگهای صد روزه بین فارسی زبانان و آذری های ایران رخداد. شروع آن بخاطر عدم موافقت در طرز تلفظ و قرار گرفتن اعراب یک لغت بود. بدینصورت که نمایندگان ایالات آذری زبان ایران مانند آذربائیجان شرقی، غربی و مرکزی عمدا و با سوء نیت ایالات خود را با کسره ذال “ِذ” یعنی آذِربائیجان تلفظ و اعلام کردند که، ارتباط قومیتی آنرا با کشور” آذِربائیجان” از اقمار سابق اتحاد جماهیر شوروی به کرسی بنشانند. سایر ایرانیان بخصوص فارسی زبانان از اینکار بسیار رنجیده و عصبانی شدند و جنگ شدیدی بین نیروهای آذربائیجان با نیروهای مستقر در تهران درگرفت که بمدت صد روز بطول انجامید و آنرا “جنگهای صد روزه” میخوانند که موجب شکست فارسی زبانان شد و آذری ها برای خود استقلال ملی بدست آوردند. ولیکن چون آذری ها در بین خودشان نیز اختلافات عقیدتی وجود داشت که بیشتر روی قیمت قالی و قالیچه و بورس خانه و مستقلات دور میزد، آذربائیجان ایران تبدیل به چهار کشور آذِربائیجان غربی، شرقی، مرکزی و جنوبی شد و مرزهای آن تا شهر آستارا و از جنوب تا قزوین و همدان را نیز شامل گردید. بدینصورت دنیا صاحب چهار کشور دیگر با نام آِذربائیجان گردید که تمییز آنها از یکدیگر فقط با ذکر موقعیت جغرافیایی آن امکان پذیر شد. زبان آذری رسمیت گرفت و در شهرهای دیگر ایران که ایرانیان ترک زبان فراوان بودند، مقرر شد که در مدارس دروس بزبان ترکی و فارسی همزمان تدریس شود. یعنی معلم ترک یک گوشه کلاس و آموزگار فارس در طرف دیگر و همه چیز را دوبار و با دو زبان تکرار میکردند. از اینرو در خود تهران نیز حکومتهای نیمه خود مختار تشکیل شدند، مثلا محله های یافت آباد، ساسان، هفت حوض نارمک، امیریه و قسمتی از خیابان استامبول (بازارماهی فروشها) و محله آذری ها در نزدیکی راه آهن اعلام خود مختاری کردند و در مدارس این محلات زبان رسمی برای تدریس، ترکی توام با فارسی اعلام گردید و کودکانی که فارسی زبان بودند نیز میبایستی گویش ترکی را فراگیرند. بهمین دلیل، آمار خودکشی در بین اطفال پنج تا هشت ساله بیش از بیست و پنج در صد افزایش یافت. بهر صورت، دلیل اصلی آذری ها برای چنین شورش و خود مختاری بخاطر سالها توهین از طرف سایر اقوام ایرانی بخصوص فارسی زبانان بصورت نقل لطیفه ها و جوکهایی بود که پیوسته موجب رنجش آذری ها میگردید. ناگفته نماند که آذری ها نیز بسیار سعی نمودند که جوکهای مشابهی برای فارسی زبانان تولید کنند، ولی بخاطر نبودن امکانات کافی و عدم بازاریابی صحیح موفق نشدند و این سر انجام به از هم پاشیده شدن ایران منجر گردید

متاسفانه بعد از پایان جنگهای صد روزه و استقلال چهار کشور جدید آِذربائیجان، سایر اقوام دست بشورش زدند. کردها به آرزوی دیرینه خود رسیدند و با اقوام لر ایران متحد شده، مرز شمالی میانه دریاچه ارومیه تعیین گردید، و از جنوب، خرم آباد و ایلام تبدیل به کشور “جمهوری خلق کردستان و لرستان” گردید. از آنطرف مردم بلوچ که بسهم خود سالهای طولانی با فقر و عدم کمک دولتهای مرکزی، در سخت ترین شرایط زندگی میکردند با شورش، به آسانی از سواحل دریای عمان تا تمامی مرز ایران با پاکستان، افغانستان و ترکمنستان (تمام خراسان) و از غرب تمامی استان کرمان و منطقه حاشیه کویر تا نیشابور، سبزوار، شاهرود، تا سمنان را فتح کردند و دولت بزرگ و مستقلی بنام “جمهوری آزاد بلوچستان” بنا نهادند. طبیعتا پیروزی بلوچها، آذری ها، کردها و لرها روحیه مردم خوزستان را نیز جریحه دار کرد و برای حفظ تمامیت ارضی خود چاره ای ندیدند بجز اعلام استقلال و تشکیل “جمهوری دمکراتیک خوزستان” که تمامی سواحل جنوب و حاشیه خلیج فارس تا ایرانشهر و جزایر خلیج فارس زیر پرچم این کشور قرار گرفت و از شمال فتوحات این کشور شامل یزد، چهار محال بختیاری، یاسوج و سپس اصفهان و شهر کرد شد و محاصره شهر شیراز و حومه. ارتش تهران با تشویق و استدعا از مردم شیراز، از ایشان خواست که با نیروهای تهران متحد شوند و اجازه ندهند که نیروهای خوزستان به شیراز و اصفهان تجاوز کنند. لیکن پیام فرماندار تهران دیر به شیراز رسید و اکثر مردم مبارز شیراز بعد از صرف نهار و شام طبق معمول گلیم ها را به خیابانها برده بودند و تا نیمه شب به صرف چای و نقل و نبات، و کشیدن قلیان و خواندن اشعار سعدی، تفائل و حافظ خوانی مشغول بودند و کنار پیاده روها دراز کشیده بودند، و تا آمدند بخودشان بجنبند، دیگر دیر شده بود و تمام شیراز بطور طاقباز بدست نیروهای خوزستان افتاد و شیرازی ها فقط فرصت کردند که افسوس بخورند و با گویش خود بروی کتیبه سنگی بزرگی نزدیک دروازه قرآن برای یادبود چنین حک کنند: “کاکو، دیدی چه باعِثـوم کِرد؟” و بدینصورت ایران از هم پاشید. مردم گیلان و مازندران که از پیشرفت مردم بلوچستان تا نزدیکی شاهرود و از شمال تا مشهد و بندر ترکمن از یکطرف و فتوحات کشور آذربائیجان شرقی تا نزدیک مرز آستارا با انزلی بسیار نگران شده بودند، بلافاصله متحد شده و “جمهوری مردم کاسپین” را تاسیس کردند که مرز جنوبی آن با باقیمانده آنچه ایران خوانده میشد کوههای البرز و تا مرز چالوس و فیروزکوه را فتح کرده و از آن خود اعلام نمودند

بدینصورت آنچه باقی ماند، تبدیل به کشور کوچک و جدیدی با یک اسم من درآوردی “جمهوری آریایی ایران” شد که مرزهای بین المللی آن چنین اعلام گردید: از شمال کوههای البرز و پیست های اسکی دیزین و شمشک و آبعلی تا رستوران اکبر جوجه. از شرق لشکرک و رستوران خانوادگی شاندیز تا پشت کارخانه آبجو سازی، تا افجه و نارون الی مناطق زیر سمنان و دامغان تا خط مستقیمی درون کویر لوت تا اردکان و از جنوب خط مستقیم در حاشیه کویر و مرز اصفهان تا ازنا و از آنجا خط مستقیم تا تاکستان وبطرف بالا شامل شهرهای کاشان تا قم، نمایانگر مرز غربی ایران آریایی با کشور جمهوری خلق کردستان گردید و ناچارا شهر قم نیز بیخ ریش آریایی ها گیر کرد. بدین سان، جمهوری آریایی ایران تبدیل به کشوری شد با فقط یکی دو تا شهر معتبر که شکل آن از یک گربه در دوقرن گذشته تبدیل به یک مربع کامل در آمد و با مساحتی حدود یکصدو شصت هزار کیلومتر مربع، یعنی یک دهم وسعت قبلی آن و اینبار با پنجاه درصد کویر نمک. جمهوری آریایی ایران که اکنون یک کشور محاط در خشکی و همسایه پنج کشور دیگر گردیده بود، دسترسی به آب نداشت. البته بجز نهرآب اکبرآباد دولاب و رود نیمه خشک فصلی ورامین در جنوب، جاجرود از طرف شرق و قسمتی از رودخانه کرج در غرب

اتباع این کشور جدید التاسیس برای مسافرت بهر کشور مجاور باید ویزا میگرفتند. در آمد کشور بیشتر از طریق صدور مقدار کمی طالبی، گرمک، گیلاس و آلبالو بود و بیشتر در آمد سرانه از فروش ویدیوی غیر قانونی فیلم ها و آهنگهای غربی به کشورهای همسایه بود. اکثر توریستها بخاطر خرید از بوتیکها و همچنین برای اصلاح سر و آرایش، استعمال داروی نظافت و جراحی پلاستیک میامدند و بیشتر در آمد کشور از این راه بود و افتتاح تعداد زیادی قمار خانه و کازینو در ساختمانهایی که قبلا متعلق به دانشگاههای آزاد بود. صد در صد مواد خوراکی جمهوری آریایی ایران از خارج وارد میشد و تولید مواد غذایی در درون کشور منحصر بود به کانادا درای، و پفک نمکی

چند ماه بعد از فروپاشی ایران و تجزیه آن به نه کشور جدید التاسیس، سکنه جمهوری آریایی ایران از عاقبت تاریک خود در تاریخ بسیار آزرده خاطر شدند و تصمیم گرفتند از آخرین سلاح موجود که همانا تبصره ای در قوانین مدون سازمان ملل متحد بود استفاده نمایند. این تبصره به کشورها اجازه میدهد فقط یکبار برای باز پس گرفتن سرزمینهای از دست رفته شان در برابر شورای امنیت سازمان ملل متحد و در حضور قضات دادگاه بین المللی لاهه حاضر شوند و پس از ارائه ادعاهای خود، منتظر رای نهایی تمام کشورهای دنیا بشوند

روزهای اول تا سوم تشکیل جلسات علنی سازمان ملل صرف گوش فرادادن به ادعاهای ایران آریایی بر علیه هشت کشور جدیدالتاسیس گردید و مطرح کردن این موضوع که ایرانیان پیوسته مردمی یکپارچه بوده اند و جدایی اقوام آن غیر قابل تصور. لیکن در روزهای بعد، نمایندگان مردم لرستان، خوزستان، چهار کشور آذِربائیجان و نماینده کشور جمهوری آزاد بلوچستان نطقهای آتشینی بر علیه جمهوری آریایی ایران ایراد نمودند و بیشتر تمرکزشان بروی استبداد چند صد ساله حکومتهای مرکزی ایران و مخصوصا ارائه شواهد بسیار و ویدیوهای فراوان از جوکها و لطیفه هایی که باعث تمسخر اقلیتهای قومی و تفریح فارسی زبانان میگردید. ناگفته نماند ترجمه بسیاری از آن جوکها برای اعضای سازمان ملل کاری بسیار مشکل بود

روز یازدهم اجلاس رسمی سازمان ملل بود و همه آماده ارائه شواهد نماینده کشور جمهوری مردم کاسپین بر علیه ادعای ایران بودند. این آخرین بحث بر علیه جمهوری آریایی ایران بود و بعد از آن ایران یک فرصت دیگر برای دفاع از منافع خود داشت و پس از آن شمارش آرای عمومی

نماینده دولت جمهوری مردم کاسپین که ضمنا مقام وزارت امور خارجه آن کشور را نیز بعهده داشت بطرف تریبون رفت و نطق خود را بزبان فارسی چنین آغاز نمود: خانمها، آقایان، دبیرکل محترم سازمان ملل متحد، اعضای محترم شورای امنیت. مردم گیلان بیش از صد سال با انواع تحقیر و توهین از طرف اقوام دیگر ایران سرکرده اند و در طی این سالها خشونتی بخرج ندادند. مردم ما به جوکها و لطیفه های آنها گوش فرا دادند ولی سکوت کردند. سکوت در مقابل لطیفه هایی که چون تیری در قلب مردم ما فرو میرفت. جوکهایی بمانند ” به رشتیه میگن شما روی هم رفته چند نفرید، میگه ما روی هم نرفته 4 تا بچه داریم” و یا آنکه ” به رشتیه میگن: تو 8 سال اسیر بودی، چطور بچه 2 ساله داری؟ میگه: من اسیر بودم، خانوم كه اسیر نبوده!” و یا جوک ” زن رشتیه میخواسته تنها بره خارج، اجازه نامه شوهرش رو میبره، بهش میگن قبول نیست شما باید استشهاد محلی بیارید!” نماینده گیلان این سخنان را در حالی ارائه میداد که قطره اشکی در چشمانش حلقه زده بود. سالن دادگاه اجلاس سازمان ملل در سکوت محض بود، فقط نمایندگان جمهوری آریایی ایران که تعدادشان بیست نفر بود سرهایشان پائین بود و ظاهرا بنظر میرسید که غرق در خنده بودند و بزحمت میتوانستند جلوی خودشان را بگیرند. وزیر امور خارجه جمهوری مردم کاسپین نطق خود را پایان داد و از تمام کشورهای جهان تقاضا نمود تا کشورش را برسمیت بشناسند. سپس از همه تشکر کرد و به جایگاه خود بازگشت

آنگاه نوبت به نماینده جمهوری آریایی ایران رسید که او هم در عین حال وزیر امور خارجه کشور متبوع خود بود. نماینده ایران با لباس سرمه ای راه راه، کراوات زرد رنگ و پیراهن سفید از جای برخاست و بطرف جایگاه مخصوص رفت و پشت میکرفن قرار گرفت و نطق خود را بزبان فارسی چنین آغاز نمود: خانمها و آقایان، مردم ایران هزاران سال کنار یکدیگر زیسته اند و با خوب و بد هم ساخته اند. از هم پاشیده شدن ایران بزرگ چیزی جز توطئه بین المللی و دشمنان ایران نیست. استثمارگران خارجی بار دیگر بروی ایران چنگ انداخته و تمامیت ارضی ایران را مورد تجاوز قرار داده اند. فارسی زبانان ایران هرگز به اقلیتها، چه مذهبی و چه قومی ستمی وارد نکرده و نخواهند کرد. توطئه بین المللی با برپا نمودن و علم کردن مسئله جوکها و لطیفه های ایرانی، کشور بزرگ ایران را از هم پاشیدند و آنرا تکه تکه نمودند. ما، نمایندگان جمهوری آریایی ایران از تمام کشورهای عضو سازمان ملل متحد تقاضا میکنیم در مورد خواسته مردم ما توجه کامل نشان بدهند و حقوق از دست رفته ما یعنی یکپارچه شدن تمام سرزمینهای ایران را بما بازگردانند. در خاتمه از تمام نمایندگان کشورها تقاضا میشود بدون جانب گیری و بدون غرض ورزی به ترجمه کامل بعضی از این جوکها توجه کنند و در نظر داشته باشند که هدف از نقل این جوکها صرفا تفریح و سرگرمی است و بس

سکوت مطلق تمام سالن اجلاس سازمان ملل را فراگرفته بود و همگان سراپا گوش بودند. سپس نماینده جمهوری آریایی ایران چنین ادامه داد: اکنون برای اثبات دلایل خود چند تا جوک دست اول تقدیم دوستان میکنیم، تا خود قضاوت نمایند و ببینند حق با کدامیک از طرفین است…. “میگویند یکروز یک رشتی، یک لر و یک ترک سوار قاطر بودند و در جاده ای میرفتند، پس از یکساعت، رشتیه از ترکه سوال میکنه”………در آن لحظه گروه بیست نفری نمایندگان جمهوری آریایی ایران که از مابقی آن جوک اطلاع داشتند، شلیک خنده و قهقه را سردادند و بدون کنترل ریسه میرفتند و از دل درد بخود می پیچیدند و با کف دستان خود روی زانوهایشان میزدند و اشک از چشمانشان جاری بود و از شدت خنده پاهایشان را بزمین میکوبیدند. سایر اعضای سازمان ملل متحد همه ساکت بودند و با تعجب و دهان باز بیکدیگر نگاه میکردند. دبیر کل سازمان ملل که اهل کره جنوبی بود و بطور کلی از طنز و فکاهیات بویی نبرده بود و تنها هنرش جمع کردن شیشه های پر از ترشی کلم کپک زده بود، نطق نماینده ایران را قطع کرد و از او تشکر کرد و با صورتی پر از اخم، از وی خواهش نمود که به صندلی خود باز گردد و در مقابل اصرار و تمنای پی در پی نماینده ایران و تکرار جمله “جون مادرت بذار تمومش کنم، آخرش خیلی با حاله….” با دست به او اشاره کرد که بصندلی خود باز گردد

ساعت ده صبح روز بعد، در دوازدهمین جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد، از تمام کشورهای جهان رای گیر بعمل آمد و تمامی نمایندگان ملل جهان برعلیه جمهوری ایران آریایی رای دادند، و دولتهای هشت کشور جدید را برسمیت شاختند. اینچنین شد که بذله گویی و فکاهیات قومی، سرانجام واترلوی مردم ایران گردید و اقلیتهای ایرانی برای خود هشت کشور مستقل ایجاد نمودند و باقیمانده آنرا جمهوری آریایی ایران خواندند که بشکل یک مربع کامل برسمیت شناخته شد.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!