به یاد نیوشا فرهی، شاعری که جانش را به آتش کشید

خودسوزی نیوشا

از ناامیدی خود

امیدی ساخت
در ناامیدی،
کبریتی کشید و
خرمنی از آتش شد.۱
گفتم: “از زندگی بگو
از مرگ خسته ایم.”
گفت:” باید مُرد
تا از زندگی سخن گفت.”
گفتم:” جرأت به مرگ بس است
جرأت به زندگی ببخش.”
گفت:” تا مرگ، زندگی ماست
از مرگ باید زندگی ساخت.”
جمعیت، گرد بر گرد او کشیده بود
و می خواست از ناله های مرگ او
فریاد خشمی بسازد
سرکشیده تر از باروی مرگ.
گفتم:” شهادت بس است”
گفت:” خیانت به آرمان هم.”
گفتم:” خونریزی بس است.”
گفت:” تسلیم به خودکامگان هم.”
جمعیت هوار می کشید
و می خواست از مرگ نیرو بگیرد.
به خود گفتم:
“باز هم نعشی در جلو
باز هم دسته ی عزایی از عقب.”
افسوس! ما پاسدار زندگی بودیم
اما پاسداران مرگ
آنقدر کشتند
آنقدر کشتند
که زندگی در دهان ما
طعم مرگ گرفته بود.
پنجه ی سوخته اش را
در … >>>

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!