من در گذار_ راه تو بودم به گوشه ای
صبح_ پگاه بود و تو ، از در درآمدی
با عشوه رخ نمودی و دادی تو بوسه ای
گفتی خوشا ، میان عزیزان سر آمدی
بس روز و شب که آتش عشقت به جان دمید
من با خیال روی تو آن گوشه ، بیقرار
چشمان من به راه تو مانده ست ، پر امید
از بهر بوسه های دگر، لب به انتظار
دكتر منوچهر سعادت نوري