مادر از زبان برخی شاعران پارسی گوی : بخش دوم

 

به مناسبت روز مادر وهمزمان با گرامیداشت مقام والا و بسیار ارزنده ی مادر ، سروده هایی ازبرخی شاعران پارسی گوی را درباره ی مادر با یکدیگر در زیر مرور می کنیم (بگاه کنید به بخش اول) . باید یاد آور شد اگر چه آثار کم و بیش فراوانی از شعرای کهن در وصف مادر موجود است اما بنظر می رسد که تنی چند از آنان مانند خواجه شمس الدین حافظ شیرازی از واژه ی دلنشین و زیبای مادر ، کمتر در سروده های خود سود جسته اند.  در اشعار حافظ، واژه ی مادر دو مرتبه در ترکيب “شير مادر”و دو مرتبه در ترکيب “مادر دهر و مادر گيتي” و يک مرتبه در ترکيب “ام الخبائث” به معنى شراب آمده است و هيچگاه جدا گانه و به معنى خود مادر نيامده است. به عنوان نمونه ، حافظ در زمینه ی مادر گيتي گفته است : گوهر بخت مرا هيچ منجم نشناخت / يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم. در حالى که در اشعار او، از واژه ی پدر چند ین بار مانند این نمونه یاد شده است : چند به ناز پرورم، مهر بتان سنگ دل / ياد پدر نمى کنند اين پسران ناخلف

با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب
با یکی افتاده‌ام کو بگسلد زنجیر را
چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن
آرزویم می‌کند کآماج باشم تیر را
می‌رود تا در کمند افتد به پای خویشتن
گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را
کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرینتر سخن
شکر از پستان مادر خورده‌ای یا شیر را
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کفت بود تأخیر را
ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را : سعدی

گر چه یزدان آفریند مادر و پستان و شیر
کودکان را شیر مادر ، خود همی باید مکید
گر طعام جسم نادان را همی خری به زر
مر طعام جان دانا را به جان، باید خرید
لذت علمی چو از دانا به جان تو رسید
زان سپس ناید به چشمت ، لذت جسمی لذیذ
راحت روح از عذاب جهل در علم است ازانک
جز به علم از جان کس ، ریحان راحت نشکفید
از نبید آمد پلیدی ، جهل پیدا بر خرد
چون بود مادر پلید ، ناید پسر زو جز پلید
از ره چشم ستوری ، منگر اندر بوستان
ای برادر ، تا بدانی زرد خار از شنبلید: حکیم ناصرخسرو قبادیانی

با دلی پر مهر می گردید چرخ گوژ پشت
برسر گهواره اش چون مهر گستر مادری
عنبر شب تا کند او را به لالایی قبول
عرض کردی خویشتن را هر زمان در زیوری: سلمان ساوجی

تاج از فرق فلك برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره يافتن
هر نفس شهدي به ساغر داشتن         
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتي چون ماه در بر داشتن
صبح از بام جهان چون آفتاب
روي گيتي را منور داشتن
شوكت و فر سكندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زيستن
ملك هستي را مسخر داشتن
بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است
لذّت يك لحظه مادر داشت : فریدون مشیری

وقتی که من بزرگ شدم، شاید، معمار شوم
آنگاه، تمامی جهان را همچون بامی
بر فراز دستان تو، ستون خواهم کرد
وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، پزشک شوم
آنگاه، با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت
بر تمام دردهای جهان
و آنگاه به سلامتی شان، با لب های تو
بر گونه های شادی تمام کودکان جهان، بوسه خواهم زد
وقتیکه من بزرگ شدم، شاید
یکروز با چتر گیسوان تو
از آسمان آرزوهایت
پروازی کنم بر آستان زمین
زمینی که پای تو آنرا نگه داشته است
و آنگاه، خواهم دوید تا مرزهای درونت
و در پنهانترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو، پنهان خواهم شد
اکنون را که نام نهادی فصل کاشت
فردا که من بزرگ شدم، در زمان برداشت
مادرم، به تو قول می دهم
من تو را دوست خواهم داشت :‌ شاعر ناشناس

بهارا بهل تا بگریم چو ابر
که از دست دل رفت دامان صبر
ندیدی تو آن کودک شیر خوار
که غلتید بر خاک این رهگذار
ز پستان مادر که خون می چکید
پی شیر می گشت و خون می مکید : هوشنگ ابتهاج / سایه

مادر منشين چشم به ره برگذر امشب
بر خانه پر مهر تو زين بعد نيايم
آسوده بياران و مكن فكر پسر را
بر حلقه اين خانه دگر پنجه نسايم
با خواهر من نيز مگو : او به كجا رفت
چون تازه جوان است و تحمل نتواند
با دايه بگو : نصرت ، مهمان رفيق است
تا بستر من را سر ايوان نكشاند
فانوس به درگاه مياويز! عزيزم
تا دختر همسايه سر بام نخوابد
چون عهد در اين باره نهاديم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پيراهن من را به در خانه بياويز
تا مردم اين شهر بدانند كه ؟ بودم
جز راه شهيدان وطن ره نسپردم
جز نغمه آزادي شعري نسرودم
اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
هر چند كه كولي صفت از من برميده است
او پاك چودرياست تو ناپاك ندانش
گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده است
بر گونه ي او بوسه بزن عشق من او بود
يك لاله ي وحشي بنشان بر سر مويش
باري گله اي گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه … مياور تو به رويش : نصرت رحماني

 طفلی به گریه گفت در آ غوش مادرش
زین بیر وباربهر چه فریاد میکنی؟
خیرات وصدقه بهر چه خواهی برای من
با هیچ وپوچ خاطر خود شاد میکنی
مادر شنید قصهء کودک نگفت هیچ
اشکی زدیده ریخت به دامن نگاه کرد
در خاطرات تلخ غم اندود خویشتن
بس لحظه ها گذر به تبسم وآه کرد
با غصه های مادر وفر زند راز گو
اشک زمان به دامن صبح چمن چکید
بقال کوچه بست دکانش قریب شام
درشهر وده سکوت به رگ های شب دوید
پرسی  که تیره روزی وابهام در کجاست؟
وین روز بی فروغ به غربت فزون تر است
آ غوش گرم مادر میهن بهشت ماست
این جا بهشت نیست ولی روز مادر است : حضرت ظریفی  شاعر افغانی 

یاد آوری  ۱-  برای آگاهی از پیشینه ی تاریخی روز مادر نگاه کنید به نوشته ای از همین نگارنده به زبان انگلیسی در تارنمای ایرانیان. ۲-  بی تردید اشعار دیگری نیز در شرح صفات نیکو وخصا ئل شایان تحسین و همچنین  آداب و عادات سنتی مادر ، توسط شاعران پارسی گوی سروده شده است که نقل همه ی آن ها در این مقال نمی گنجد . از دوستداران شعر درخواست می شود در صورت تمایل ، اینگونه اشعار را در بخش نظریه یا کامنت این وبلاگ  وارد و” زنجیر سروده های مادر ” را پر بار تر سازند .                             دکتر منوچهر سعادت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!