حماسه پلنگ و آهو – ۱

عزیزان همراه، حماسه پلنگ و آهو داستانیست که قرار است توسط یک کمپانی آمریکائی تبدیل به یک فیلم سینمایی بشود در این فیلم حیوانات تربیت شده ایفای نقش خواهند کرد. این داستان را در قالب مثنوی سروده ام که در صدر جلد دوم دیوان مزامیر عشق منتشر شده است و در این سایت تراژدی عشق پلنگ و آهو. در هفت قسمت تقدیم صاحبدلان خواهد شد. و اما این تراژدی تابلو زنده ایست از پیروزی عشق بر قوانین دست نیافتنی طبیعت

[جمع الاضداد پلنگ]

سبوعیت و عشق به آهو

******************************

حماسه پلنگ و آهو ۱

پلنگ عاشق!

در میان دشت سبز و بی‌بدیل
زندگی می‌کرد آهویی جمیل

بره‌ای شش ماهه در بیغوله داشت
مهر مادر بود و غیر از آن نداشت

گوییا دنیا همین یک بچه بود
غیر آهوبچه این دنیا چه بود؟

از قضا روزی پلنگ تیز چنگ
آنکه با شیر ژیان می‌کرد جنگ

آنکه صیادان زبده در نبرد
دایما بودند از وی در گزند

روزگارش شد چنان از عشق تنگ
شد اسیر دام آهوی قشنگ

*************

چشم آهو شد بلای جان او
دشمن جانش صف مژگان او

در تمام عرش اعلای سجود
عشق آهو بود و دیگر هیچ بود

در نگاهش موج می زد شور عشق
گوش او کر بود و چشمش کور عشق

گوییا دنیای با این طمطراق
جمله تاریکند و تنها او چراغ

از نبات و از جماد و از وجود
در جهان او بود و غیر او نبود

خالق زیبایی عرش برین
گوییا جز این ندارد در زمین

این چه بوی خوش بود از سوی او؟
بوی عطر گل بود یا بوی او؟

*************

پشت پربرگ درخت و بوته‌ها
تیزچنگِ پهلوان خوش کرده جا

لحظه‌ای از یار خود غافل نبود
چون به کار دیگری مایل نبود

قامت رعنای او را گاه‌گاه
تشنه و مشتاق می‌کردی نگاه

زندگی می‌کرد با این یک نگاه
یک نگاه از دور آن‌هم گاه‌گاه

خفته دزدانه درون چاله‌ای
نی صدا دارد نه آه و ناله‌ای

مثل احساس و خیال چشم کور
جفت آهو شد ولی از راه دوره

دلخوش از این بازی دزدانه بود
گوییا با دوست در یک لانه بود

**********

مست و بی‌تاب تماشای حبیب
بی‌قرار از عشق و جانش بی‌شکیب

مانده بود اینکه چه سان لب تر کند؟
یا چه خاکی زین خبر بر سر کند؟

گر بگوید عاشق آهو شده!
عاشق چشمان مست او شده!

موجب رسوایی خود می‌شود
آبروی نسل خود را می‌برد

ریشخند وحش عالم می‌شود
سخره‌ی حیوان و آدم می‌شود

آن یل بیگانه با نیرنگ‌ها
مرد میدان عمل در جنگ‌ها

آن یگانه گـُرد میدان نبرد
از مرارت‌ها چشیده گرم و سرد

مات شد از شوخی تلخ فلک
زخم مهلک داده، درمانش نمک!

از پریشانی دلش پردرد شد
نعره‌هایش مثل آه سرد شد

قهرمان جنگل ما شد اسیر
همچو بره مهربان و سربه‌زیر

گوییا یک بره باشد نی پلنگ
عاشق است و مهربان نی اهل جنگ

*****************

چشم آهو غافل از کار پلنگ
با هراس اش در درون می‌کرد جنگ

بیشتر در فکر جان بچه بود
ذره‌ای در فکر جان خود نبود

بچه آهو زیر پای مادرش
بر دل و پستان او می‌زد سرش

زیر پاهایش دمادم می‌خلید
گویی از پستان مادر می‌چرید

مادرش صد بوسه می‌زد روی او
لیس می‌زد صورت و پهلوی او

چشم آهو بچه هر سو می‌دوید
ناگهان یک سایه پشت بوته دید

ایستاد و گوش‌ها را تیز کرد
فکر یک بازی شوق‌انگیز کرد

بی‌محابا سوی جنگل شد دوان
گوییا تیری جهید از یک کمان

مادر از وحشت ز جای خود پرید
گِرد شد چشمش چو پشت بوته دید!

در میان شاخه‌های بوته‌زار
هیکل خونخواره‌ای شد آشکار

پشت آن تک بوته‌های سبز رنگ
دیده شد غولی به شکل یک پلنگ

راست قامت با تن و پای بلند
باشکوه اِستاده چون کوه سهند

اندرونش خسته و جسمش نزار
لیکن از بیرون متین و استوار

در دل آهو تلاطم شد به پا
لحظه‌ای گویی فلج شد جابه‌جا

********

گفت در دل ای خدای آهوان
ای خدای آهوان بی‌زبان

بچه ی من قابل خوردن نبود
جثه‌اش اندازه‌ی یک لقمه بود

الامان از این بلای ناگهان
الامان ای رب سبحان، الامان

با بهای جان ما او را بخر
جای ما را جای جان او ببر

هم پلنگ از ما بگردد سیرسیر
هم نگردد بچه‌ام این‌سان اسیر

طعمه‌‌ی خوبی برایش می‌شوم
چند روزی هم غذایش می‌شوم

ای خداوندی که دنیا دست توست
کل مخلوق زمین پابست توست

یا مرا از بندگی طردم بکن
یا بلاگردان فرزندم بکن

——–

پایان قسمت اول … قسمت دوم هفته دیگر

از محمود سراجی
م.س شاهد

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!