من خیلی حسودم

سی و چند سال است که قسمت بزرگی از مسئولیت حفظ این نظام پلید و خون آشام به عهده حامیان برون مرزی آنان و جار چیانی است که در تمام دنیا با نوکر منشی و دستمال بدستی به خاطر منافع جیبی و غیر جیبی‌ خود از هیچ حرف، نظریه و حمایت بیشرمانه خود دار نیستند، و در لباس سبز و سیاه و گاهی سرخ، از جنایتی غیر قابل دفاع، دفاع میکنند. این حریصان با تغییر رنگ و لباس برای ادامه حیات ضحاکان مار دوش تا زمانی که مقرری ها بر قرار باشد به هیا هوی بی‌ شرمانه خود ادامه میدهند. دفاع از قداره بندان خون خوار و رژیمی که فقط با زور چماق و شکنجه توانسته است که به حیا ت بیمار گونه خود لنگان لنگان ادامه دهد.

در جائی‌ که خندیدن جرم است، در سر زمینی که یک زن ایرانی در یک سرزمین غریبه با نشان دادن تکه ای از پستان خود با عث تکان خوردن زمین و زلزله در وطنش میشود، در جائی که انسان بودن، بخصوس زن بودن از دید پس ماندها و تفاله های اسیر شده در زندان جنون و جهالت جرم است، چه کار دیگری به غیر از جنگیدن هست؟ جنگ با جنون و جهالت و پس ماندگی، جنگ با حقارت، پستی و رزالت، جنگ با سیاهی و اهریمن.

دشمن شناخته شده است، دشمن ایران و ایرانی چهره سیاه و چشمان پر از خون خود را به دنیا نشان داده است، با این دشمن شناخته شده چطور میتوان رو برو شد؟ از چه راهی؟ در اینجا هستیم و چه کاری میتوانیم بکنیم؟ چه جنگی؟ جنگ مسالمت امیز، جنگ خیابانی، جنگ سبز، جنگ نوع عربی‌ با بهار ان، جنگ روشن فکرانه، جنگ سرد، جنگ گرم، جنگ با داد و بیداد و ارائه تئوری های آب دوغ خیاری روشن فکرانه، جنگ با سکوت کردن، جنگ با اعتصاب غذا کردن، جنگ با سرودن شعر و خواندن اواز، جنگ با فحش دادن و نفرین کردن؟ راه دیگری هم هست؟

سی‌ و چند سال است از این جنگ ها کرده و همه نوع جنک را آزمایش کرده ایم. دشمن این چیز ها سرش نمیشود. دشمن جری تر، وقیح تر، و بی‌پروا تر شده است. اگر روزی ظاهر اسلام ناب محمدی برایش مهم بود امروز پس از شاشیدن به اسلام با دست خود آن را گه مالی‌ تر میکنند و برای آنها دیگر مهم نیست که کی و چرا در درون و بیرون راجع به دینی که میخواستند دنیأی کنند چه فکری می‌کند.

برای این دیوها و هیولاهای مست و بی‌هوش هیچ چیز مست کننده تر از قوی ترین محرک شهوت های این دیوان به جز قدرت نیست. قدرت از هر شرابی مست کننده تر و از هر قرانی واقعی تر است. با این دیو چطور باید جنگید تا روزی داشته باشیم, برای خودمان و به اسم خودمان، به نام روز آزادی؟ نفس راحتی‌ بکشیم، بخوانیم و برقصیم و خوش حال باشیم که آزادیم.

من سال های سال است که به روز اینها، ۴ جولای، حسادت میکنم، یک نوع حسادت همراه با نا خشنودی، چرا ما نمیتوانیم توی سر زمین خودمان بخوریم، بنوشیم، بخوانیم، و خوش حال و آزاد باشیم؟ از اینا چیزی کم تر داریم؟ مسلما نه، پس چطور بایستی جنگید؟

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!