بازیافت

گورومب!….

از روی تخت افتادم پایین…! داشتم خواب میدیدم و روی تخت، مثل آدمهای جِن زده و تب‌دار و هذیانی غلت میزدم و ناله می‌کردم. روح من از بدنم جدا شده بود و همهٔ اینها رو میدید. روح من شاید..،شاید دلش برای من می‌سوخت و می‌خواست مرا بیدار کند:

…. “هی، پاشو! اینا همش یه خوابه…”

ولی‌ خوب! اون فقط یه روح بود و کاری از دستش بر نمی‌‌اومد!

واسه همین، من بخاطر اون کابوس لعنتی، همش غلت میزدم و به خودم میپیچیدم…تا اینکه:

گورومب!….

از تختم افتادم پایین، روی علفهای جنگل، روی چوبهای خزه زده و نمور، شاخه‌های باقیمانده و نیمه پوسیده از یک درخت ما قبل تاریخ، بویِ تند رطوبت لای چوبهای پودر شده آمیخته با بویِ نمِ خاکِ جنگل، چیزهای سرد و لزج برآمده از طبیعت،..تمام چیزهایی که در آرکی تایپ میلیونها نفرانسان نهادینه شده بود و به بوی جنگل و رطوبت مربوط بود، در من زنده میشد.

ادراک ناگهانی شبنم‌های تازه رسته بر دامن خاک و سبزه جنگل، پایانی بود بسیار آرامش بخش بر آن کابوس گنگ..بیدار بودم ولی‌ انگار خواب میدیدم..این بار خوابی‌ شیرین در اعماق تاریک نیمه شب جنگل…

برخاستم و خود را تکاندم و کورمال کورمال، تنه درختی را یافتم و روی آن نشستم. بعد بتدریج خود را سپردم به عمق سکوت و آرامشِ نیمه شبِ جنگل.

آنطرف تر روح من- اینبار با لبخندی- مرا ساکت می‌نگریست…..

***

تا صبح چندین نسل خزه بر من روییده بود و من مثل یک درخت باستانی به مقدار معتنابهی پوسیده بودم و در همان جا که فرود آمده بودم بازیافت میشدم….

پایان

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!