لشکریان پریشان حال امام زمان

از آنجایکه هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترش است، ‘این داستان واقعی است’ . میل خودتان است خو استید باور کنید! خواستید باور نکنید! نصف آن را قبول کنید آن نصف دیگر رد کنید! هر چه کنید! یک یادی از والدین و دوستان هم بکنید!!

ساعت را نگاه میکنم ۸.۳۰ صبح است! شب قبل ساعت ۱۱ رسیده بودم تهران. خوابم نمیبرد! تغیر ساعت و هیجان سفر و عاقبت به خانه رسیدن. پدرم در اتاقش بود طبق معمول با ستونی از کتاب و روزنامه و وراجی کردن گزارشگر فوتبال تلویزیون!! صبحانه درست کردم با هم زدیم که مسابقه تیمهای مورد علاقهاش شروع شد! امر کردن اگر علاقه ای به دیدن بازی ندارم بهتر بروم و با مادرم اختلاط کنم تا ۹۰دقیقه تمام بشود و برگردم تا بتوانم مابقی سوالات ایشان را جواب بدهم!!

دم درب حیاط به مادرم که تازه از خرید برگشته برمیخورم! صبح بخیر! کجا با این عجله؟

میرم روغن ماشین را عوض کنم میخواهیم بریم سفر آماده باشد!

گوش کن مادر!سرراهت یک پاکت شیر بگیر! دستم سنگین شد نتوستم شیر بگیرم! سبد خریدش را نگاه کردم دیدم یک حلب رونق ۴ لیتری و یک نوشابه ۲ لیتری با مقداری سبزی و میوه! خوب مادر! اون روغن و نوشابه نمیگرفتی به جایش شیر میگرفتی!

آره جون تو! پس کی روغن و نوشابه بخرد؟

.همان کسی که الأن بهش گفتی شیر بخرد!!

وای از دست تو که بحث میکنی! اینقدر حرف زدی که یادم رفت بهت بگم مسعود(رفیق قدیمی من) زنگ زد گفت بهش زنگ بزنی!

نه یادتان نرفته همین الأن گفتید! سر راه در مغازه اش وامیسم! امری دیگری نیست؟

با سلام و صلوات میشنم پشت رل که صدای وایسا وایسا مادرم بلند میشود!

بابات گفت روغن ماشین را عوض کن میخواهیم بری سفر آماده باشد!

مادر مطمنی بابام این گفت؟ آره بچه! آخه تو چه میدونی چه خبره اینجا!! قیمت همه چی صد برابر شده!!نشستی تو کادانا جایت گرمه از احمدی نژاد طرافداری میکنی! مادر کانادا کشور سردسیری است حالا میذاری برم؟ چشب روغن ماشین را هم عوض میکنم!!

این داستان ادامه دارد

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!