کلنل

“انقلاب فرزندانم را ربود و من هنوز نمی‌دانم در کدام نقطه هر یک سوخت، و یا هنوز میسوزد. باید گریست به حال آن همسایه، همشهری، یا هموطنی که پسر جوانش نیمسوخته از دامن آتش باز میگردد تا دریابد که حقیقتی که به آن باور داشت چیزی نیست مگر مرامی‌ فریبنده و آرمانی ساختگی.”

محمود دولت‌آبادی، “کلنل”

***

از کتاب فروش می‌پرسم، “`زوال کلنل` را داری؟” میگوید، “از دولت آبادی سلوچ و بلوچ رو دارم، عقیل و ققنوس و اتوبوس، زمین سوخته و لایه‌های بیابانی و اهوی بخت، سفر و چمبر و البته کلیدر.” میگویم، “نه! من کلنلش را می‌خواهم.” میگوید، “اون هنوز درنیامده. اما اگه بخوای، خود کلنل را دارم.” بدون آنکه منتظر جواب من بشود به پستوی پشت مغازه‌اش میرود و چند لحظه بعد با یک کتاب نارنجی رنگ باز میگردد. روی جلد کتاب را می‌خوانم: “شرح حال کلنل محمد تقی‌ خان پسیان بقلم چند تن‌ از دوستان و هواخواهان آن مرحوم، برلین، ۱۳۰۶.” به داخل کتاب سرک میکشم. بالای پرتره‌ای از کلنل، بیتی از عارف قزوینی درج شده، ” عشق به ایران بخون کشیدت و این خون/ کی‌ کند ایرانی‌ ار کس است فراموش؟”

می‌خواهم از او بپرسم، ” `سنگ صبور` عتیق رحیمی را داری؟” منصرف میشوم. به خود میگویم، “حتما کتاب صادق چوبک را برایم خواهد آورد.”

***

“برای نمونه، پدرمون رو ببین. برای اینکه با خودش صادق باشه و معیاراشو حفظ کنه، عکس کلنل رو یه عمر با خودش اینور اونور کشید تا وقتیکه موهاش سفید شد. تنها دلیلی‌ که من روی این مجسمه [امیر کبیر] کار می‌کنم اینه که می‌خوام یه چیز موندگار از خودم بجا بذارم. خواهرم، من گمشده ام، حتا توی خونه خودم هم غریبه ام. تراژدی این مملکت همینه: ما همه از هم گسیخته ایم، توی زادگاه خودمون هم بیگانه ایم.”

دولت آبادی، همان

***

“آنچه می‌خوام با [پسرم] در میان بگذارم اینه که آنهایی که نمیگذارن تاریخ نوشته شه هرگز فکر نکنن که ما کره خر به این دنیا آمده الاغ خواهیم رفت.”

دولت آبادی، همان

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!