داشت محمود قلی خان ماموری
مامور بی ادب و بی هنری
اسم او بود حاجی نوکر خان
اهل ای.سی. ز دستش به امان
هر چی میگفتند، حاجی لج میکرد
دهنش را به همه کج میکرد
پشت ِ وبلاگ همه او می جَست
دل ِ وبلاگ نویس را می خَست
هر سَحرگه دم ِای.سی. همچو هبو
بود چون کرم ِ به گِل رفته فرو
بسکه بود آن نوکری خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد
ای پسر جان ِ من این قصه بخوان
تو مشو مثل ِ حاجی نوکر خان