مفاهیمی از قبیل صداقت، رعایت قانون، مسئولیتشناسی، و ایستادگی در برابر دروغ و تقلب و فساد و ستم، در جمهوری اسلامی حکم کیمیا را دارند، و در رفتار حکومتگران به سختی میتوان از آنها سراغی گرفت. نظامی که به گفته پایهگذار آن بر دروغ و خدعه بنا شده و برای حفظ آن به هر جنایتی میتوان دست زد، و خرافه و جهل و جرم و جنایت مشخصات اصلی آن را تشکیل میدهد با مفاهیم فوق بیگانه است، و اگر گهگاهی مسئولان آن از این مفاهیم سخن میگویند کمتر اثری در واقعیت میتوان از آنها سراغ گرفت. از این رو است که هر گاه فرد مسئولی در این نظام از رعایت قانون و مبارزه با فساد و مقولاتی از این قبیل سخن میگوید کمتر کسی آن را باور میکند و گوینده آن را صادق میشناسد، و بلکه غالبا آن را بر نزاعهای سیاسی درون حکومت حمل میکنند. ادعاهای محمود احمدینژاد درنامه اخیرش به صادق لاریجانی نیز، به رغم لحن تند و بیسابقهای که در آن به کار رفته است، از این قاعده مستثنا نیست.
نامه احمدینژاد به لاریجانی، هم به لحاظ محتوا و هم به دلیل زبانی که در آن به کار گرفته شده، یکی از اسناد بینظیر جمهوری اسلامی است. در این نامه سرگشاده که احمدینژاد در رد پاسخ «خیلی محرمانه» رییس قوه قضاییه به اظهار تمایل رییس جمهور به دیدار از زندان اوین نوشته است به کرات بر مسئولیت خود در اجرای قانون اساسی تأکید میکند و مخاطب خود را به نقض این قانون و تخطی از وظایف خویش متهم میسازد. علاوه بر این، او لاریجانی را به سیاسی کردن قوه قضاییه متهم میکند و پرداخت «بودجههاي کلان به قوه قضائیه» را زیر سؤال میبرد. احمدینژاد تصویری از خود ارائه میدهد که گویی دغدغهاش فقط اجرای قانون اساسی و «حقوق اساسی» مردم است. و سرانجام ضمن اشاره به چند اصل قانون اساسی و «سوگند شرعی» خود تصریح میکند که «مصمم به اجرای کامل قانون اساسی و اصلاح اساسی و ريشهاي امور کشور هستم و مطمئنا با سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به ملت بزرگ و مقام معظم رهبری تقدیم خواهم کرد.»
برخورد علنی قاطع و صریح احمدینژاد با رییس قوه قضاییه نه فقط در این سطح بالا بیسابقه است و بلکه نقض دستورها و توصیههای مکرر خامنهای بشمار میرود. خامنهای بارها از رقیبان حکومتی و به خصوص سران سه قوه خواسته است که اختلافات خود را به صورت محرمانه حل و فصل کنند و از کشاندن آنها به عرصه عمومی اجتناب بورزند. او که به خوبی از دامنه فساد سیاسی و مالی گسترده کارگزاران خود در سه قوه حاکم آگاه است میداند که کشانده شدن این اختلافات و رقابتها به عرصه عمومی تنها طبل رسوایی رژیم را به صدا در میاورد و آبرویی برای آن باقی نمیگذارد. به این دلیل، او لازم میبیند که در پروندههای فساد مالی شخصا دخالت کند و تصمیم بگیرد که کدامین پرونده به جریان قضایی بیفتد و کدام مسکوت بماند. حتا در مواردی که پروندهای به جریان میافتد و احساس میشود که دامنه آن ممکن است به جاهای پیشبینی نشده بکشد باز او دخالت خود را لازم میبیند تا با اخطاری از قبیل آن را «کش ندهید» از رسوایی بیشتر جلوگیری کند.
از این رو، اقدام احمدینژاد در نوشتن این نامه به صورت علنی تنها خطاب و عتاب به رییس قوه قضاییه نیست و بلکه چالشی در برابر ولی فقیه نیز به حساب میآید. او به خوبی میداند که سیاستهای قوه قضاییه، به خصوص تحت ریاست صادق لاریجانی، از بیت رهبری هدایت میشود – واقعیتی که از زبان خود لاریجانی بیان شده است. ولی او ظاهرا از این مسئله باکی نداشته است. احمدینژاد گرچه در مقام خود تا حد زیادی مدیون و مرهون حمایت صریح و فراقانونی علی خامنهای است، ولی این مسئله مانع از آن نشده است که او در یکی دو سال اخیر نغمههای دیگری ساز کند و گهگاه در برابر خامنهای بایستد. اختلاف شدید او با خامنهای بر سر عزل و نصب مصلحی وزیر اطلاعات، و اظهارات اخیر او در آمادگی برای ارتباط با آمریکا، از نمونههای بارز این حرکت بشمار میروند.
در واقع باید گفت که احمدینژاد سال آخر دوره ریاست جمهوری اسلامی، آن احمدینژاد سالهای پیش از آن نیست. او در چهار سال دوره اول و سالهای اولیه دوره دوم حرف شنوی زیادی از رهبر و ولینعمت خویش داشت و غالبا منویات او را اجرا میکرد. خامنهای میتوانست صریحاً بگوید که سیاستهای احمدینژاد را بهتر از رقیبان شکست خورده او میپسندد و وقتی او به خارج کشور سفر میکند اطمینان دارد که نظری بر خلاف آنچه خود او میاندیشد بر زبان نمیآورد. امروز، اما، سیاستها و عملکرد او برای ولی فقیه باعث درد سر شده است و اظهارات او در مجامع بینالمللی و خارج کشور نیز کاملا در جهت منویات خامنهای نیست. او در سفر اخیر به آمریکا چندین بار از آمادگی رژیم خود برای گفتگوی مستقیم با آمریکا سخن گفت – درست در روزهایی که خامنهای همچنان گفتگو با شیطان بزرگ را نفی میکند و بر آتش دشمنی با آن میدمد.
ولی تفاوت احمدینژاد امروز با سالیان پیشین فقط در مواضع سیاسی و عملکرد او نیست. زبان و واژگان او نیز تا حدی تغییر یافته است. آخرین سخنرانی او در سازمان ملل گرچه هم چون گذشته از عقاید خرافی و نظرات شخصی او که به نام مردم ایران به جهانیان عرضه میداشت خالی نبود، ولی شعارهای تند ضد غربی و یهودیستیزی و نفی هولوکاست و مانند آنها در آن دیده نمیشد. او توانسته بود زبان ملایمتر و متمدنانهتری را برای بیان افاضات حکیمانه خود و موعظه مردم جهان به کار گیرد. نامه اخیر او نیز علاوه بر صراحت کلام و به چالش کشیدن رقبای خود در قدرت، از زبانی نسبتا منطقی و مستدل برخوردار است که در نوشتههای پیشین او کمتر دیده میشد. دلایل آن هر چه که باشد («پختگی» بیشتر او یا بهرهگیری از مشاوران و متننویسان زبده)، گفتار و نوشتار او تأثیر بهتر و بیشتری بر مخاطبان او در داخل و خارج کشور گذاشته است.
برخورد اخیر احمدینژاد با صادق لاریجانی از یک خواست ساده او برای دیدار از زندان اوین آغاز شد. دیدار یک رییس کشور از یک زندان باید جزو سادهترین کارهای او باشد. وقتی احمدینژاد به نام رییس جمهوری اسلامی میتواند به هر نقطه کشور سر بزند و یا مرتبا با فوجی از بستگان و ملازمان خود شرق و غرب عالم را در هم نوردد چرا باید دیدار او از یک زندان این همه کشمکش داشته باشد؟ و اصولا قوه قضاییه چکاره است که در این مورد اظهار «مصلحت» کند؟ زندانیان پس از محکومیت باید کارشان با قوه قضاییه تمام شده باشد و به زندان که تنها محلی برای گذراندن دوره محکومیت آنها است تحویل داده شوند. اداره زندانها یک امر اداری و امنیتی است و نه قضایی. و اگر رییس جمهور «منتخب» مردم نتواند از یک زندان دیدن کند، انتظار چه توانایی را از او میتوان داشت؟
سؤالی که میماند این است که چه عاملی احمدینژاد را واداشته است که اکنون به یاد زندانیان و قانون اساسی و «حقوق اساسی» مردم بیفتد و رییس قوه قضاییه را علنا به چالش بکشد؟ او که همچون مخاطبش مدعی شده که در ایران زندانی سیاسی و عقیدتی وجود ندارد اکنون آیا برای جانیان حرفهای دل سوخته است؟ و او که خود از انتخاباتی مخدوش سر برآورده و در سایه خشونت و سرکوب و شکنجه و زندان و اعدام توانسته حکومت خویش را تثبیت کند اکنون به یاد «اجرای عدالت و رسیدگی دقیق به حقوق مردم» افتاده است؟ و یا او که متهمان به فساد (رحیمی) و شکنجه و قتل (مرتضوی) و امثال آنان را تحت حمایت خود گرفته و به شدت از آنان دفاع میکند میتواند ادعا کند که قصدش از «سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت» است؟ او و دیگران میدانند که او جزوی از یک نظام فاسد و فسادپرور و جنایتپیشه است که در قاموس آن «عدالت و رسیدگی دقیق به حقوق مردم» جایی ندارد و سنگ حمایت از قانون اساسی و حقوق مردم زدن، چیزی جز یک پوشش فریب دهنده برای رقابتهای درون حکومتی نیست.
از طرف دیگر، او که دیگر نمیتواند برای بار سوم به ریاست جمهوری اسلامی برسد که بگوییم برای جلب آرای مردم به فریبکاری رو آورده است. ولی در این وانفسای تحریم اقتصادی و سقوط ریال و تورم سرسامآور و بحران بیسابقهای که سیاستهای داخلی و خارجی مشترک او و ولی فقیه ایجاد کرده چه راهی بهتر برای فرار از مسئولیت و انحراف افکار عمومی وجود دارد؟ نظام فسادپرور و بحرانآفرین جمهوری اسلامی از درون در حال فروپاشی است و در این شرایط بسیاری از کنشگران درون آن برای فرار از مسئولیت و نجات خود از پاسخگویی به تکاپو میافتند. عَلَم قانون اساسی و حقوق مردم را برافراشتن و خود را در مقام یک قهرمان ملی نشاندن یکی از راههایی است که میتوان برای فرار از این مخمصه و مسئولیت برگزید. احمدینژاد نبض مردم و نفرت آنان از روحانیت حاکم را به خوبی درک کرده است، و مواضع ضد آخوندی و اقدام متهورانه اخیر او ابزار مناسبی برای فاصله گرفتن از آنان و سلب مسئولیت خود از بحران امروز در اختیار او میگذارد – ابزاری که او ظاهرا در صدد است در هفتهها و ماههای آینده که عواقب وخیم این بحران تجلی مییابد بیشتر از آن استفاده کند.
ایران امروز