مرا از پیک آن صاقی چه پیغام آمده ست امشب؟
هزاران نقش شورافکن که در جام آمده ست امشب.
حضور آن نگار خوش که با الحاح می جستیم؛
همی بینم به پای خود که بر بام آمده ست امشب.
جهان سرکش بدخو که جز تلخی نیفزودی،
عجب می بینمش شیرین مرا رام آمده ست امشب.
از آن دریای طوفانزا، حقیقت را، عجب دارم؛
چه حال افتاده است، جانا، که آرام آمده ست امشب؟
مگر از مهر فرزندی دگرگون گشته حال ما،
که زال سرسپید من بَرِ سام آمده ست امشب؟
خیالش راحت جان گشت و تسکین درون ما،
نمی بینی غریو ناله های من به فرجام آمده ست امشب؟
چه حال افتاده است او را که در گردون دون چهری،
رها از بند بدنامی و از نام آمده ست امشب؟
چهاردهم شهریور 1388
اتاوا