آیا ما همه دیکتاتور هستیم و تنها میخواهیم خودمان جای دیکتاتور را بگیریم؟ آیا دمکراسی را نیاموخته ایم و تنها در فکر عوض کردن دیکتاتور ها هستیم؟ آیا ما تمامیت خواه هستیم و قدرت تحمل مخالف را نداریم؟ و مخالف حتی اگر دوست ما باشد اورا به زندان میاندازیم و او را به زیر شکنجه میفرستیم؟ آیا ما بایست همیشه یک فکر داشته باشیم و اجازه تغییر فکر و اندیشه را نداریم؟
در آمریکا آیا دو حزب بزرگ در فکر حدف فیریکی یکدیگر هستند. آیا در آمریکا این همه سرخ و سیاه و زرد و سفید و انواع اقسام ومذاهب با هم زندگی نمیکنند؟ آیا هر گروه در پی حذف فیزیکی دیگری است و هیچ تحملی نسبت بهم ندارند؟ البته حتی آمریکا هم یک کشور خوب و ایده آل نیست و پر از دزدان حرفه ای شیادان و شرکت های غارتگر است ولی تاحدودی هم تحمل مخالفان میشود.
ولی اینطور که من تجربه کرده ام متاسفانه شرقی ها تحمل دیدن مخالف و دوستی و احترام به عقاید او را ندارند و شاید این یکی از مشگلات ما باشد. همه ما خود را عقل کل میدانیم و در همه علوم و فنون تبحر داریم و بقول معروف نخوانده ملا هستیم و میخواهیم عقاید خود را به دیگران تحمیل کنیم و حتی اجازه تغییر عقاید خود را هم نداریم که در آنصورت به کفر و الحاد و یا زندیق گرفتار میشویم و به عبارت دیگر بایست در یک عقیده و در یک محل درجا بزنیم.
سیستم وابسته ما شرقی ها هم از تغییر عقیده شهروندان خود وحشت دارد و همه گونه تلاش ها صورت میگیرد تا مردم در عقیده خود ولو اینکه به غلط بودن آن هم پی برده باشند ثابت باشند. ونیز در قضاوت های خود نیزبی انصاف هیستم. مثلا یک شخص را به مقام خدایی و خدایگانی میرسانیم و مرتب از او تعریف های غیر عادی میکنیم ولی بعضی وقت ها به مناسبتی همان شخص را دیو دو سر میسازیم و تمامی نیکی هایش را فراموش و یکسره تمامی بدیهایش را به رخ میکشانیم . افراط و تفریط و بی انصاف بودن کاری انسانی نیست. اگر بدی شخصی را گفتیم بایست خوبیهایش را هم بگوییم. ما بایست در درجه اول برای ایران و کشورهای خود کار کنیم و مثل اروپا و یا امریکا یک اتحادیه قوی بشویم و باهم همکاری کنیم تا دیگران مارا غارت و برده و ذلیل خویش نسازندو در عوض جنگهای بیهوده به سازندگی بپردازیم.
خودتان ببینید که کشورها مارا بطور مصنوعی پاره پاره کرده اند. و تمامی اقوام و ملت ها ی مارا از هم بطور مصنوعی جدا کرده اند و بعد هم با تزریق اختلاف ما را پریشان میکنند و یک مشت انسانهای تمامیت خواه و خودخواه و مغروران تهی مغز را بر مامسلط میسازند که هیچ تحمل نوگرایی و نو اندیشی ندارند آنچه که میخواهند ثروت قدرت احترای و اطاعت و آقایی و دزدی و فساد است و اشتهای آنان سیرمونی ندارد تمامی لذتها را برای خودشان واطرافیانشان میخواهند و دیگران را به چهار میخ میکشند.
نمونه اش صدام است که به اعراب قبیله خود میرسید و بقیه را سرکوب و منکوب میکرد. این قبیله گرایی متاسفانه در کل شرق وجود دارد. مثلا امکان این هست که ما هم مثل سایر کشورها همه دور یک میز گرد بنشینیم و همه با هم کشور را اداره کنیم. و اکثریت حکومت و اقلیت ها هم انتقاد سازنده کنند؟ در ضمن مردم براحتی میتوانند تغییر عقیده دهند و با تبلیغات میتوانیم برای داشتن اکثریت اقدام کنیم نه از راه کشت و کشتار و وحشت و ترور.
درست است که شاه با یک کودتا سرکار آمد ولی بعد با حمایت همین آیات عظام حکومت میکرد و با آیت الله ها روابط خوبی داشت. اگر شاه مثلا با آیت الله بروجردی و سایرین رابطه داشت میتوانست با آیت الله امام خمینی هم رابطه خوب و سازنده داشته باشد. شاه میتوانست حتی با دکتر مصدق هم همکاری کند. احتیاج نبود که او را زندانی نماید. اگر ما همه برای ایران ومردم میخواهیم خدمت کنیم پس بایست به عقاید و راهکارهای دیگران هم احترام بگذاریم.
فرض کنید همه گروه ها میگویند میخواهند برای ایران و مردم ایران کار و خدمت کنند پس حذف فیریکی آنان مفهوم ندارد مگر اینکه ما بخواهیم دیکتاتور باشیم و به غارت و جمع ثروت نامشروع بپردازیم و دیگران هم در این راه مانعی برای ما باشدولی اگر واقعا هدف ما سازندگی و بالندگی ملت باشد هیچ واهمه ای نباید داشته باشیم اگر کسی بهتر از ما خواست کار ها را از ما تحویل بگیرد و گروه های اکثریت دیگر بخواهند جوابگو باشند و برنامه های بهتری داشته باشند.
مثلا چه اشگالی دارد که هم سلطنت طلب ها که میگویند میخواهند ایران بهتری بسازند و هم مذهبیون که مدعی حقوق مردم هستند و هم مجاهدین که میخواهند برای ایران سازندگی کنند و هم سایر گروه ها مثلا ملیون و سکولار همه با هم برای سازندگی ایران تلاش کنند و هر کدام یک گوشه کار را بگیریند و خدمت کنند. میگویید که این کار سخت است ولی مگر ندیدید که موقع انقلاب ایران همه مردم با هم متحد شدند چپ راست و مذهبی و غیر مذهبی مجاهد و چریک داشتن افکار و ایده های متفاوت نبایست باعث اختلاف و جنگ و خون ریزی شود.
در زمان امام مرحوم خمینی همه مردم به او و جمهوری درخواستی وی رای دادند و اگر مردمی که قدرت را به دست داشتند برای همه مردم و یا لااقل برای اکثریت کار میکردند هیچ لزومی نبود که این همه صافی بگذارند. مردم که امام و اسلام را میخواستند پس گذاردن این همه صافی بی انصافی و بی جهت بود. مسلم است که اگر مردم امام را نمیخواستند که برایش آنطور جانفشانی نمیکردند.
اگر قرار باشد که ما گروه گروه بشویم و با هم بجنگیم که آب به آسیابان دشمن های قسم خورده خود ریخته ایم. همان هایی که دندان تیز کرده اند تا کشورهای ما را پاره پاره کنند و بین ما اختلاف های مرگ آفرین بیاندازند و خود سود ببرند. و روی دست ما میلیونها معتاد و میلیونها بیکار و میلیونها فراری جا بگذارند. دزدی و فساد و خیانت را بنیان نهند و آزادگی و پیشرفت را سد کنند. میلیونها جوانی که در جنگ های بیحاصل کشته و معلول میگردند میتوانستند در مدارس حرفه ای آموزش ببینند و برای کشورهایمان خدمت کنند. نه اینکه در گورهای سرد در سن های جوانی جای بگیرند. آیا ما نمیتوانیم کشورهای خود را نظیر اتحادیه اروپا متحد بسازیم و در راه دانش و بینش درست و کار و فعالیت و تولید و بالندگی قدم برداریم آیا من اشتباه میکنم و ملت های ما نمیتوانند از لحاظ علمی در سطح ملت های اروپایی و آمریکایی باشند؟ آیا شما غیر از این فکر میکنید؟ چرا ما نبایست آزادی و دمکراسی و اتحاد داشته باشیم و تنها در فکر ثروت و غارت و اندوختن دلار در بانکهای خارج باشیم تا برای آن دنیا ذخیره داشته باشیم که بطور قطع دولت های فخیمه همه ثروتهای غارت شده را بلع خواهند فرمود.