شغالی که امام را خورد!
عنوان خبر را چند بار با حیرت خواندم. سرم را که بالا کردم، آقایی که چند متر آنطرف تر روی مبل نشسته بود، پرسید؛ حالتان
عنوان خبر را چند بار با حیرت خواندم. سرم را که بالا کردم، آقایی که چند متر آنطرف تر روی مبل نشسته بود، پرسید؛ حالتان
اگرچه روایت “حاجی آقا”ی هدایت در یک محدوده ی زمانی نسبتن مشخصی اتفاق می افتد؛ از جایی در دوران مشروطیت آغاز می شود، دوره ی
آقامحمود، رفیق پیاده روی های من، آدم خوش مشربی ست. می گوید؛ باور نمی کنی، دو روز است تلفن به دست، روی خط دانمارک –
فیلمبرداری “انتخابات 35” به سلامتی آغاز شد. صحنه ی اول؛ دعوای زرگری محافل قدرت، همین چند هفته پیش کلید خورد. مبالغی حرف و نقل و
بقالی دریانی سر خیابان شادمان بظاهر “همه چیز” داشت، از حبوبات و بقولات گرفته تا لگن و آفتابه ی پلاستیکی و “گول زنک” بچه! صبح
این روزها بسیاری به حق، به بمباران لیبی توسط “ناتو” معترض اند. این که انگشت شماری از دولت های به اصطلاح دموکرات پشت “حقوق بشر”
در سرزمینی می شود فیلم “اخراجی ها” را ساخت که فیلمساز خوبی را که چند فیلم ساخته، کم و بیش وارد است، چند جایزه بین
“پرده دار”، نوعی قصه گو یا نقال محسوب می شد که اغلب قبایی به تن داشت و شال سبزی بر گردن (یعنی سید!). ابزارش
جشنواره ی سینمایی برلین که در شصت و یکمین سال زندگی اش به پیر مردی صد ساله می ماند، که خسته و وامانده و نفس
حالا دیگر سال هاست یک “فیلم” با کمی تغییر در “صحنه”ها، روی پرده ی همه ی سرزمین های انقلابی نمایش داده می شود و
وقایع اخیر در کشورهای شمال آفریقا به ویژه مصر، و کشورهای عربی – اسلامی منطقه نظیر اردن و یمن، به واقع کک به تنبان حضرات
راوی و همسر و فرزند خرد سالشان برای سکونت به شهری آمده اند که از پیش نمی شناخته اند. روز اول در آشپزخانه، و بعد
در 1974، لوییس بونوئل(1) فیلمی به نام “شبح آزادی” ساخت و در 74 سالگی، پس از 45 سال فیلمسازی، هنوز هم با طنز سیاهش میلیون
از نظرات می فهمم که یادداشت پریروز (متوسط متوهم) کمی “گنگ” و “گیج” بوده. باید اضافه کنم که؛ به گمان من “استعداد”، مجموعه ای
همه زمین می خورند و زخم و زیلی می شوند. این طبیعت زندگی ست. اما وقتی تن به تعریف و تمجید بسپاری، با هر زمین
گویا شب که پدر به خانه می آید، دو انگشت یک دستش باند پیچی شده بوده. مادر می پرسد؛ چی شده؟ می گوید یک تصادف
Part 1 — Part 2 — Part 3 خلافت ابوبکر تنها دو سال و 3 ماه به درازا کشید. او فرصت یافت تا برخی از
Part 1 — Part 2 — Part 3 این که وصف شکوه و بزرگ نمایی “صدر اسلام” از کجای تاریخ شروع شده و چه کسی
Part 3 — Part 2 — Part 1 دروغ به تکرار، به واقعیت تبدیل می شود! این اصل را بسیاری می دانند و بکار می
Monda چند لطیفه ی شیرین نوشته و دوستان لطیفه های دیگری اضافه کرده اند. مرا سر شوق آورد، چون اصفهانی ام، و مدتی ست دارم
نه جانم، پشت برف گیر نکرده ام. اما حالا که قرار است تو نجاتم بدهی، بدم نمی آید جایی، پشت کوهی، زیر برف بمانم، زیر
مطمئن نیستم پیام “مجید” را به درستی دریافته باشم. پس بهتر که هر جمله اش را جداگانه، و بر مبنای برداشت خودم بررسم؛ فقدان
فدایتان گردم، در مرقومه ی شریفه درباره ی “آزادی” فرموده اید؛ “بهر کس نمی شود آزادی داد…” و “با آزادی بی حد و حصر، جامعه
میگه جمهوری میخواد عضو شورای برابری زنان در سازمان ملل بشه میگم خوب به من چه؟ میگه پارسال هم نماینده اش در ژنو گفت؛ جمهوری
اگرچه جماعت رهبران و دست اندرکاران جمهوری، همه در اوهام کودکانه شان غرق اند و سخت علاقمندند رویاهایشان را در کاغذهای رنگی “دروغ” بسته بندی