مکاشفهای دیگر
باید دیگر هیچ باری را از بغچهام کنار راه نگذارم به نیت سبکتر رفتن… چون فایدهای ندارد! راه، راه نیست: دنبالة ردایی است که کش
باید دیگر هیچ باری را از بغچهام کنار راه نگذارم به نیت سبکتر رفتن… چون فایدهای ندارد! راه، راه نیست: دنبالة ردایی است که کش
شبی در کافه خواستم خاطره بنویسم قلم و کاغذی دادندم اکنون استوانة فلزی آن جای انگشت اشارة این دست را گرفته است و خطوط آبی
کی گفته تحمل درد زایمان دشوار است؟ من خودم تا به حال چند شکم مادر زاییدهام! یک سر به گورستان پسرانی که از درد نارسیسیسم
بازی، قمار نیست: قایق کوچکی است که جزیرهوار بر رودخانة آرام سُر میخورد. قمار، کشتی گرانبهایی است که چوبپنبهوار تلاطم توفان را میجوید.
دختر ایرانی بود یا مینمود با چشمانش که میان ابر اخم و شبنم یک لبخند به نزدیکتر زآنچه میدید و دورتر زآنچه در خیالش بود
کاکلیها لای میلههای نگاه مضطربت تا آخر شادمانه پَرپَر زدند… قناریها در گلوگاه سلاخ یقینهایم از فراقِ فراق خموش گریستند… عشق را، باری، زبانِ سخن