در هیهات ناگزیری واقعه
غصه میخورم، به رغم باوری استوار که گلگشت روزگار به جز گذار کوته و تـنگی نیست، و رهروان پیر خردمند را در این
غصه میخورم، به رغم باوری استوار که گلگشت روزگار به جز گذار کوته و تـنگی نیست، و رهروان پیر خردمند را در این
باران سرخ بارد، تا ابر دیدگانم درد جگر گزا را پنهان نمی توانم حسرت بدامنم ریخت ظلم زمانه و سوخت از تارو پود اعصاب،
وسردمان بود ما، در عنفوان بلوغ. تب ِ داغی دربطن تن داشتیم و لرزش موجی بر جدار جان؛ و در انبوه ِ ازدحام ِ
1 این توده ی خشم قصد عصیان دارد آهنگ بلاد ناخدایان دارد این نهضت نو خاسته در دامن خویش صد کاوه، دو صد رستم دستان
About Jahangir Sedaghatfar is a poet in Tiburon, California. See bio. ……………….. Say goodbye to spam! * *
Selections from “Gharibaaneh: Poems 1982-1994” (Eqbal Publishing, Los Angeles, 1995). See cover / back : — — — — — — — — — —