Blog

به قلبها باید رسید

دستهایمان را ای کاش می شد در خشکی خشتهای خاک خورده فرو برد   و نفسهای سنگین انسان را شنید. به قلبها باید رسید به

Read More »

دانه های امید

غم در لابلای شب بوها خاموشوار می جنبد.   بر طراوت گلبرگهای صبحگاهی قطره ای سنگین خواب خوش شبنمها را به آشوب  می کشد.  

Read More »

پروای دل

اندیشه های گسیخته افسارم با فریاد های دل آرام نمی گیرند. دشت را کرانه ای نمی بینم خدایی که بیگاه در خشم آید پیغامبری نمی

Read More »

سرد

می سوزند و پژمرده می شوند بر خاک می افتند. و فریادهای رسایشان در سکوت درد گستر جانم خاموش می شود. سرد اینگونه سرد خود

Read More »

تسلیم

زانو زدم در پیش پایش      خسته بی‌آنکه تا راهی‌دور رفته باشم .   و آوایی پاکباخته آرزوهای خفته را درویش وار به رقص در

Read More »

تشنگی

شرمت از کودکان تشنه نیست؟ که نگاه بیگناهشان بر سراب آبی خنک در زیر آفتاب سوزنده ی خشم آبتنی میکنند   از تشنگی خاک! که

Read More »

ماندگار

حبابهای بازیگوش در پای فواره های گمان یکایک می ترکند از سر خوشی.   دستان آب قلب آتشگون هندوانه ی فصل را رویای تسکین تشنگی

Read More »

غم اعتياديست

باد یادگار جنبش برگی را خسته در گوشهایم زمزمه میکرد.   و جفت بیشه ی اندیشه در خواب رویای بازی فرو رفته بود. که در

Read More »

حصار

  دل مردگی است این دردا دل مردگی است   در آغوش خویش فرو رفتن چون گردبادی بی فرجام به نیزه زاران حصار   زمان

Read More »

فرصت

در پهنه ی زمان مستانه می دود پای بر زمین می کوبد شیهه بر می افرازد در جاده ی عمر مرا میجوید   وای بر

Read More »

خاطره ها

آهویی در گریز همیشه در یادها رم میکند و پژواک نعره ی پلنگ همچون خاطره ای مکرر در نوسان است باد میسراید نغمه ی شاد

Read More »

تاب رویا

خمار گون در انحنای نیلگون فصلها چون سیاره ای در گذر   رو در سمت تو جاریست گامهایم و نفسهایم که از کنار تو میگذرد

Read More »