Blog

و چنین گفت خدای خدایان

حرف زدن از دموکراسی، در فرهنگ ایرانیان، حرف بزرگی است. ایرانیان قرن ها زیر سلطه ی استبداد و سلسله ها و سلطان ها زندگی کرده

Read More »

زنده باد دن کیشوت!

دن کیشوت اثر میگوئل سروانتس نویسنده اسپانیایی را اولین رمان جهان دانسته‌اند. درست است که رمان تعاریف گوناگونی داشته است و دارد که در هر

Read More »

ایرن

تا چشمم به او می افتد عقب عقب می روم و در جستجوی راه نجاتی هستم ولی فایده ای ندارد امروز با هم در یک

Read More »

مرا دریغا دریغ…

  همین چند وقت پیش بود که فیلمی از خانه بامداد تهیه شده بود و وسایل و یادگارهای احمد شاملو را در آن فیلم دیدیم

Read More »

نانیتا

فردای مسابقه فوتبال بین ایران و آمریکا برای جام جهانی، نانیتا تا مرا می بیند صورتم را می بوسد و به من تبریک می گوید.

Read More »

شاپرک

دوست جوانی از ایران برگشته است؛ او بی خبر دیشب آمده بود به محل کارم تا غافلگیرم کند. از دیدنش خوشحال و غافلگیر شدم و

Read More »

الکساندر

الکساندر نه ربطی به اسکندر مقدونیه دارد و نه شبیه ریچارد برتون است. او هیچ ارتباطی به “اسکندرنامه” هم ندارد. الکساندر خوشگل نیست ولی جوان

Read More »

لیز! لیز!

باز یک همکار جدید! دختر جوانی است با چشمانی زیبا و شاد و قامتی رعنا. لباس پوشیدنش در عین کلاسیک بودن شیک است! بالاخره سر

Read More »

خواهر مرجان

چند وقت پیش با دختر جوانی آشنا شدم. جوانی خودم است. اگر همان روزی که به فرانسه رسیدم، درست همان روز را روز تولدم حساب

Read More »

امشب لوچیا می رقصد

لوچیا ارام و باهوش و بی سر و صدا و بی جنجال است.  وقتی سرش را کلاه میگذارند، لوچیا خاموش می ماند و با دستهایش،

Read More »

راه عدالت

وکیل نیستم و وکالت نخوانده ام. پزشک نیستم و پزشکی هم نخوانده ام ولی آرزویم عدالت و سلامت انسان است. همین قدر می دانم که

Read More »

اینجا فرانسه است

دوست عزیز، نگران نباش. الان اوضاع عادی شده و اصولاً جای هیچگونه نگرانی نبود. فقط اعتصاب وسایل نقیله عمومی بود که زندگی را تقریباً فلج

Read More »

اولیس همچنان دربند

پای حرفهای مردی بافرهنگ و ادیب نشسته ایم، منوچهر بدیعی مترجم اولیسس جویس با دانشی از ادبیات شرق و غرب و اندیشه ای عمیق حرفهایی

Read More »

بهروز نرو !

آقای وثوقی، بهروز عزیز این سومین نامه ایست که برایت می نویسم: نوشتم “آقای وثوقی” چون شما را هیچ نمی شناسم و نوشتم “بهروز عزیز”

Read More »

جمهوری خاوران

مسلمانی یا نه؟ مثل همیشه چشم بند به چشم داشتم ولی ضربه ی باتون برایم آشنا بود سرم را گرفتم و با چشمان بسته گویی

Read More »