Blog

نیروانا

تلنگری بر آسمان ميزنم صدای قلبم را در کوچه ای قدیمی می شنوم ابری بر درختی تكيه ميزند پرنده ای بال می گشاید بر روی

Read More »

در نشئه ی اینهمه غروب

می دیدم چشمه سار، اقاقیای سرمست کوچه های همهمه، شفاف، قرمز بر روی پرهای بی شِکِوه شُکوه شاخک ها و تصویر زنی بر برکه –

Read More »

ماه مشوش میشود

دستهای خطی من در راستای پیچ پیچ تکدر از دور دورهای خاطره و گفتن از تو با واژه هائی در گذشته ی استمراری با گیسوانت

Read More »

Ode to love

the morning returns with a nocturnal breeze and a dew sparkles on my whole being so, i put my soul in front of the mirror

Read More »