Blog

ابله

اینها را که می نویسم, خیال نکنید پسرک دچار جنون شده, یا رو به موت است. خودم هم نمی دانم, شاید جدا دچار جنون شده

Read More »

Bullets can’t swim

“The night has fallen, our faces haunted with gloom. We chant forgotten words. In the name of pain.” In the name of the democracy that

Read More »

سوار پنجم هراس است

حالا همه چیز خیلی تاریک است, یعنی نه آنقدر تاریک که چشم هایم جایی یا چیزی را نبینند. اصلا چراچیزها باید دیده شوند. آیا به

Read More »

منظره ای در مه

خواب نمی آید. خواب نمی آید. فقط اوست که کنار من اینجا نشسته. یاد گذشته ها را می کنیم. آن شب که زیر بارش برف

Read More »

برف روی دایره قرمز

نشسته ام کنار شومینه و خودم را چسبانده ام به شیشه که آتش کمرم را کباب کند. تب دارم, چهل درجه. بعد در این کرختی

Read More »

آینه

همه چیز از آن شب کذایی شروع شد, دستمال خونی را روی میز انداخته بود و روبروی آینه نشسته بود. به ترک بزرگی که از

Read More »