Blog

نوروز

سفر کردم بدنیای محالت تو گوئی چشم شب من و ترا دید کسی فریاد زد….ای جان ناهید بیا مستی کنیم در این شب عید چنان

Read More »

شعر

زمان می گذشت منتظرم بودی با ید می آمدم ساعت..عقربه ها و زمان مرا به بازی گرفته بودن  نگاهم به عقربه ها  گره خورده بود

Read More »

قفس درون

تار هایش گریه پود هاش از جنس خون آسمانش ناهید و چراغ لب بامش خورشید قفسم رنگ طلا من درونش تنها سرزمینش آریا خاک خوبش

Read More »

میوه تلخ

درختی که هسته و ریشه تلخی داره اگر با کره و شکر  هم تغذیه و ابیاری بشه باز میوه های تلخ ثمر میده به میوه

Read More »

کفتر آزادی سبز؟

و چرا رنگهای ناب و پاک آسمان و دریا دیگه تو خیال سبزت نیست مگه رودخانه بیرنگ و ذلال آزاد نیست؟ مگه آسمان آبی اسیر

Read More »

گره های زندگی

همه چیز بهم گره ای کهنه خورده خانه ها به دیوارها جاده ها به بیراهه ها رودها به رودخانه ها و دریا به امواجش آدمها

Read More »

شعر

دانه ای در خاک جانم ریشه های خار می بست عنکبوتی روی دیوار اطاقم تار می بست شب بروی پلکهایم چادری بیدار می بست جام

Read More »

کوله سنگین

بار سنگین کرده ای ز ریشه و خاک کوله خالی کن زمین بگذار کوله ای نو پر کن از نهالی نو نقش باغی و باغچه

Read More »

باران اثر ندارد

در يک شب باراني آمد بخانه من از بوي آشنايش پر شد لانه من  يک فصل پائيزي بود باران ميزد به شيشه گل  در گلدان

Read More »

هيچ باقي نيست

نه مسجد هست نه وطن ديگر و….نه باور خدا نه دگر هست اميدي ..که باز ببينم من ترا نه..دگر سازي آشنا مي شنوم نه..پرنده اي

Read More »

بيا با من ..

بيا…در مرطوب خيال بلند پروازي کبوترها آنخا که گلهاي بي نياز خورشيدي مي رويند معصومانه در پناه تاريکي آنجا که من در بيشه خلوتم ريشه

Read More »

قلک سنگين دل

آنهمه بار گران که چو گنجي سالها کردمش گوشه قابم پنهان قلک آهکي درددم را که پر از سکه چرکين غم عشق تو بود و

Read More »

گل پاک ياد تو

که گل ياد تو نزديک بهار مي شکفت در دل و چشما نم روزي آمد و گذر کرد غريبي از پس پنجره ام گل يادت

Read More »

فرداي دير

روزگاريست در فرداي  فردا ها ميرسم جان خسته وقلبم ازتو و عشق و جانسپاري خواهد بود  سير من روانم سوي تو مست و خروشان مثل

Read More »

مال توست

بعد از اين من هم زمان با گريه ات خواهم گريست تا بداني در دو چشمانم …نهان دارم هزاران رود را هر زمان راهي شدي

Read More »

شعر

تو مثل پيچک رو ديواري من مثل يه گلدون خالي و عاشق که تو را با پيچ وتاب ساقه و ريشه و برگت دوست ميدارم

Read More »

دستبند سبز؟؟

نفهميدم که  چرا  آقاي رضا پهلوي  دستبند  سبز بسته ؟ يا حسين …ميرحسين؟…يا چي ؟

Read More »

دارد دير ميشود

وقت خود بيني ماست وقت بخود پرداختن از تک و توک خوبيهامان بگذريم و خلوص خود در آينه ببينيم آه…..که چه قوم بدي هستيم چه

Read More »

دلم سوخت

آه اي زادگاه بيمار من در تو ذره ذره ذوب خواهم شد مثل نقاشي در نقش هايش شاعري در واژه ها مثل بيماري در آتش

Read More »

آي..آدمها

آ….ه اکنون آدمکها از کدامانيد؟ مصلحت بينان کوته فکر…از اخلاف غزالي يا..بلند انديشگان از تيره مستان خياميد؟ کدامانيد در آينده  تاريخ؟ کدامانيد در آئنيه  ايام

Read More »

خوابي خوش

از نوک قلم بر صفحه کاغذي افتاد دريچه رويا را بر چشمان بي خواب تو باز کردم و..آرام  خوابيدم کليد در قفل شکسته بود.

Read More »

اصالت عشق

بخار شور گريه اش زمستان تنم را گرم کرد بوسه اش مکالمه نويسنده اي را با يک کتاب داشت بر سينه عريان خواهش او درهاي

Read More »

صميمانه

مرا گوش کن من از صميميت خود مي گويم تا با واژه نامه  قلبم آسماني را توصيف کنم که هرگز نديده  اي آسمان قلب من

Read More »

بي خواب

خواب  در بستر من بيدار است پيله مي بندد  روياي تو  باز هوس  آلوده  و خيس بر تنم چشم  شب تيره  و کور چشم  دل

Read More »

آبي ..آبي نيست ديگر

  به رنگ بنفشه خوابم بودي و لطا فت باور تو در بيداري دريائي بود   از طلوع کاش اعتماد من  به امواج در رنگ  آبي مهيا

Read More »