مطلبی نوشته بود عبدالباری عطوان سردبير «القدس العربی» نشريّه ی عرب زبان
فلسطينی يی که در لندن منتشر و در سراسر جهان پخش می شود، در کمتر از دو
ماه پيش از اين، در نشريّه اش.
در آن زمان، هنوز:
ـ جرج بوش از «جنگ جهانی سوّم» ی که قصد دارد با تجاوز به ايران به راه بياندازد، سخن نرانده بود؛
ـ اولمرت به فرانسه نيامده بود تا به گفته ی سازمان وحدت يهودی فرانسه
برای صلح «موعظه ی جنگ با ايران را بخواند... و از سکّوی فرانسه برای
متقاعد کردن دولت های غربی برای حمله به ايران استفاده کند» (۱)
ـ همزمان با سفر اولمرت به فرانسه، مجاهدين خلق که در حال حاضر فعال ترين
جريان سياسی ايرانی هماهنگ با اسراييل و آمريکا در ماجرای حمله به ايران
است، نماينده ی خود در تلويزيون نئوکان ـ اسراييلی و جنگ افروز فاکس نيوز
را برای اجرای چند کنفرانس مشترک به مأموريّتی چند روزه به اروپا نياورده
بود تا همراه با مسئول کميسيون خارجی «شورای مقامت» در مورد خطرات فوری و
مهيبی که «جامعه ی جهانی» به خصوص آمريکا و اسراييل و سربازان آمريکايی در
عراق را از سوی حکومت ايران تهديد می کند، و در مضرّات مماشاتگری های
البرادعی که نهايتاً منجر به نابودی کره ی زمين در چند ماه آينده به وسيله
ی بمب اتمی ملَايان خواهد شد، کنفرانس مشترک برگزار کند.
ـ آقای رجوی در پيام هفتم آبان خود، صريحاً اعلام نکرده بود که تهديد
جهان، نه جنگ، بلکه «نه جنگ» است [تهديد جهان اين است که جنگ در نگيرد، نه
آن که بر اثر تلاش های جنبش جهانی فريبخورده ی صلح، و لابی های رژيم، و
مزدوران آن در اپوزيسيون ایرانی و اجنبيان ضد جنگ، خدای نکرده، مسأله ی
حمله به ايران منتفی شود.] و نيز مژده نداده بود که جنگی که درخواهد گرفت
زمينی هم خواهد بود و در آن مجاهدين حرف نهايی را خواهند زد؛ و غيره و
غيره و غيره... (۲)
ـ زهرا، پزشک جوان، که گويا از فعالان جنبش ضدمردمی و رفرميستی و
فريبکارانه ی «کمپين يک ميليون امضا» برای «بقای رژيم ولايت فقيه» هم بود،
در ستاد امر به معروف و نهی از منکر حکومت سالوس و ريا و زر و زور و تزوير
به قتل نرسيده بود؛
ـ جنبش های اجتماعی که به وسيله ی دشمنان مردم و ترکش خورده های دو خرداد
و مزدوران رنگارنگ رژيم با اتکّا به نيروی توده ها و نه «پيشتازان قهرمان
خلق» انجام می گيرد و خاک در چشم توده ها می پاشد، به اوج امروزی خود
نرسيده بود؛
ـ علی اصغر حاج سيّد جوادی (و يا «سيّد» آنطور که، مثل خيلی از دوستانش،
ما بچه های قديم کيهان او را می ناميديم) به عنوان يک «غدّار قلم به دست»،
نامه ی سرگشاده يی به «منصور حلآج» زمان يعنی رييس دانشگاه کلمبيا ننوشته
بود و در آن نگفته بود که ملّت ايران در مبارزه برای سرنگونی رژيم به
قيّمانی مثل جنابعالی و دوستان اسراييليتان و جرج بوشتان و زندان
گوانتانامويتان نيازی ندارد؛ و از همين رو علاوه بر صفت هميشگيش «عموجان
فرومايه» در يک هجوم دسته جمعی و سيستماتيک و مستمر و همه جانبه، به
القابی جديد از قبيل «خر پيری که می خواهد در طويله ی آخوند ها قيمت خودش
را بالا ببرد» و «بيشرم و حقير و پست و مردمفروش و دلقک سياسی و بی غيرت و
رذل و غنی شده در منجلاب آخوند های رذل و جانی، و مردک بی وجدان» و الخ،
مفتخر نشده بود که:
«نامه اش را بايد آخرين تقلاهای نسل ابتر او و درواقع عصاره ی حقه بازی
بقايای ميانه باز و منقرض تلقی نمود» چرا که «نشان دادن و آدرس دادن
همزمان وهم عرض چندين و چند دشمن در آن واحد، بعد ازگذشت اينهمه سال هيچ
مفهومی به غيراز دربردن و از زير ضرب خارج کردن دشمن اصلی تاراج حرث ونسل
ملت ايران يعنی رژيم آخوندی ندارد...» (۳)
ـ ناصر زرافشان، نويسنده و وکيل مدافع خانواده ی شهدای قتل های زنجيره يی
همچون داريوش فروهر «ميانه باز» و «مأمور وزارت اطّلاعات» (به تصریح آقای
رجوی در پیامی به مناسبت سالگرد ۲۲ بهمن) و مجيد شريف «خائن مزدور» و محمد
مختاری و محمد جعفر پوينده که با مراجعه به وزارت ارشاد خاتمی برای تشکيل
کانون نويسندگان، مرز های سرخ را درنورديده بودندند و به خدمت ضد خلق در
آمده بودند، «چشم بندی» نکرده بود (۴) و اعلام نداشته بود که می خواهد
کميته ی ضد جنگ در ايران تشکيل دهد و عواقب تجاوز نظامی آمريکا و اسراييل
را برای مردم ايران و جهان تشريح کند؛ و درنتيجه هنوز مورد الطافی از اين
نوع قرار نگرفته بود که: «آقای زرافشان به کجا می رويد؟» (۵) و يا:
«زهر توليد شده در آزمايشگاه های رژيم اشغالگر آخوندی عليه اپوزيسيون
برانداز رژيم آخوندی را بسوی اين اپوزيسيون در برونمرز شليک» کرده است، و
کارش به آنجا رسيده است که ببينيم: «در پوشش دفاع از "استقلال"،"هويت" و
"تماميت ارضی ايران" در برابر خطر جنگ (بخوان حمله ی نظامی آمريکا و
متحدين اين کشور عليه رژيم پليد و پلشت آخوندی!)، از ايرانيان داخل و خارج
کشور خواسته است که بر سرشت اهريمنی و ضدايرانی رژيم جمهوری اسلامی و
جنايات بيشمار و پيوسته ی آن عليه ايران و ايرانی " چشمشان را ببندند و
صميمانه در جهت مبارزه و مقابله با آن خطر حرکت کنند." » و... (۶)
ـ خانم شيرين عبادی دوباره به فرانسه نيامده بود که در باره ی «افاضات جديدش» (۷) نوشته شود که:
«اکنون نامبرده به فرانسه سفر کرده تا افکار عمومی را نسبت به آثار مخرب
تحريمهای اقتصادی برحکومت ايران، ببخشيد بر ملت ايران ، روشن سازد. ايشان
چنين گفته اند : ما مخالف حمله نظامی به ايران هستيم . ضمنا فکر می کنيم
که شما بايد آقای سارکوزی را تشويق کنيد تا به منافع ملی فرانسه بيشتر فکر
کند. من از طرف مردم ايران اعلام می کنم که اگر به ايران حمله شود مردم
مقاومت خواهند کرد و به آن جواب خواهند داد. ما نه تنها با بمباران يا
حمله نظامی به ايران مخالفيم ، بلکه با مجازاتهای اقتصادی و تحريم اقتصادی
ايران مخالفيم زيرا اين کار صدمه زيادی به مردم می زند.»
و درنتيجه علاوه بر دشنام های مستمر قبلی، به او نصيحت نشده بود که:
« شرمت باد ای عروسک دست ملايان... شرمت باد که مايه شرم و ننگ هرحقوقدان و فعال حقوق بشر هستی.» و... (۸)
وخلاصه، فرمان حمله ی صريح با هرزه ترين کلمات به مخالفان تجاوز نظامی
آمريکا و اسراييل به ايران از «منابع صدور» در تل آويو و واشنگتن صادر
نشده بود.
ـ و از همه بدتر: جمعی از خانواده های شهدای دو نظام در نامه يی خطاب به مردم ايران ننوشته بودند که:
«ما جمعی از خانواده های قربانيان سياسی که رنج ها و آلام زيادی در اين
سال ها متحمل شده ايم، با اعمال هرگونه سياست جنگ طلبانه و تحريم اقتصادی
که قربانيان آن تنها مردم ايران خواهند بود مخالفيم .
«ما به کسانی که چشم اميد به جنگ طلبان دوخته اند و در آرزوی بازگشت تحت
لوای سرنيزه های آمريکايی، هستند، يادآور می شويم که حافظه ی تاريخی مردم
ايران زمينه ی شکل گيری کودتای ۲٨ مرداد و دخالت بيگانگان در آن را فراموش
نکرده و توجيه گران چنين مداخلاتی را نخواهد بخشيد.
«هم ميهنان! در هر محل، شهر و روستا که هستيد، با تشکيل نهادهای خودجوشِ مستقل در برابر جنگ و جنگ طلبان ايستادگی کنيد.» (۹)
خلاصه در هنگام نوشتن مقاله ی عطوان در القدس العربی، اين اتفّاقات
نيافتاده بودند، وگرنه ممکن بود که او به راه راست ارشاد شود و اين مقاله
را ننويسد.
امّا چون متأسّفانه اين فلسطينی «تروريست» (فلسطينی ها همه به جز محمود
عباس و محمد دحلان، تروريست هستند؛ مثل لبنانی ها به غير از سمير جعجع و
وليد جُنبَلاط ـ به ضمّ جيم و به فتح با، بر وزن دنبلان)، به هر حال اين
مقاله را نوشته است، من هم به عنوان يکی از مزدوران مخالف «جنگ رهايی بخش»
آمريکا و اسراييل با ايران، حيفم آمد که گزارشی جمع و جور شده از اين
مقاله به زبان فارسی تهيّه نکنم و برای گمراه کردن عموم ايرانيان درون مرز
و برون مرز که به اينجور مطالب دسترسی ندارند منتشر نسازم.
سردبير «القدس العربی» در مقاله ی خود توضيح می دهد که بعد از تابستان
امسال، ديپلماسی غربی دچار نوعی تنش شده است؛ و همه ی نشانه ها حاکی از آن
است که اين ديپلماسی ناچار است که به طور خاص به خاورميانه و شرايط متغيّر
آن نظر بدوزد. او اضافه می کند که در خاورميانه، نقطه ی تمرکز، ايران
خواهد بود: هدف فوری آمريکا.
او از يک تحرّک اوج گيرنده ی سياسی، ديپلماتيک، مدياتيک، و نظامی بی سابقه عليه ايران می نويسد.
چرا که فرصت چندانی برای جرج بوش باقی نمانده است؛ و او بايد هرچه می خواهد عليه ايران انجام دهد را به سرعت عملی کند.
عطوان با اشاره به پاره يی ارزيابی ها احتمال می دهد که در صورتی که
ماجرای خارق العاده يی نظير آنچه در ليبی و کره ی شمالی رخ داد رخ ندهد،
جنگ عليه ايران بايد احتمالاً در ظرف شش ماه آينده انجام بگيرد.
نشانه های نه گانه يی که از نظر او دلالت بر قصد قطعی آمريکا به تجاوز به ايران و ويران کردن آن دارد، به طور اختصار اين ها هستند:
نشانه ی اوّل
جرج بوش برای عنوان کردن «خطر ايران» از کلمه ی «هولوکاست اتمی» استفاده
کرده است که می تواند به معنای آماده کردن افکار عمومی برای حمله به ايران
با استفاده از سلاح های اتمی باشد. [کلمه ی هولوکاست، از يکسو يادآور
جنايات نازی هاست که البتّه تقصير مردم فلسطين بوده است؛ و از سوی ديگر
يادآور جنگ جهانی دوّم با آلمان و متحدّان آن و ماجرا هايی که درآن جنگ
گذشت.]
نشانه ی دوّم
رييس جمهوری جديد فرانسه، نيکولا سارکوزی، سعی می کند که جای خالی شده ی
تونی بلر به عنوان بهترين متّحد آمريکا را در نزد آمريکاييان پر کند.
او سياست شيراک در خاورميانه را رها کرده است و بر عکس او و گليست ها
سياست هم موضعی و هم خطّی با آمريکا در خاورميانه را در پيش گرفته است.
سارکوزی تفريحات تابستانی خودش را در آمريکا گذرانيد [و ميهمان جرج بوش در
خانه ی خصوصی او شد. خانه يی که بوش فقط تعداد بسيار اندکی از سياستمداران
و رؤسای جمهوری دنيا را به آن راه داده است.]
و تقريباً بلافاصله بعد از بازگشتن او از آن ميهمانی بود که سارکوزی در
برابر ۱۸۸ سفير فرانسه که فرانسه را در سراسر جهان نمايندگی می کنند اعلام
کرد که اگر ايران از جاه طلبی های خود دست بر ندارد، خود را در معرض
بمباران قرار خواهد داد.
نشانه ی سوّم
در مجمعی از روزنامه نگاران فرانسوی، همين چندی پيش، سيمور هرش، به آنان
اطّلاع داد که تصميم حمله به ايران، پيشاپيش اتّخاذ شده است؛ و در اين
امر، حرف آخر را ديک چينی، معاون جنگ طلب بوش می زند؛ و رابرت گيتس، وزير
دفاع آمريکا، که از عواقب شوم حمله ی نظامی به ايران آگاه است، به زودی
استعفا خواهد داد.
نشانه ی چهارم:
نيکلا برنز، در نشريّه ی نيويورک تايمز در مصاحبه با رژه کوهن گفته است:
ـ اکثر کشور های منطقه، دولت ايران را يک دولت آشوبگر و حامی تروريسم می
دانند؛ و آن را خطری برای ثبات منطقه تلقّی می کنند... اين کشور ها، و
مخصوصاً «شيخ نشينان نفتی» فهميده اند که ايران خطری بيشتر از اسراييل است.
[و البتّه برای رعايت انصاف بايد گفت که استثنائاً نيکلا برنز حق دارد.
چون اسراييل، هيچ وقت از زمان تأسيسش تا کنون، کوچکترين خطری برای شيوخ
منطقه نبوده است و نخواهد بود. چون قتل عام کودکان و نوجوانان و جوانان و
پيران و مردان و زنان فلسطينی و لبنانی و حمله به بيمارستان ها و مهد کودک
ها و خانه های گلی و کاهگلی و خيمه های پاره پاره ی فلسطينيان و لبنانيان،
مزه ی بيشتری برايش دارد. و البتّه نبايد فراموش کرد که این کارها همه اش
به خاطر تحريکات نيرو های مقاومت فلسطينی و لبنانی است؛ و هرکس که در اين
موضوع ترديدی دارد اگر دستش به قديم الاستخدام های موساد نمی رسد، می
تواند از جديدالاستخدام هايشان بپرسد.]
نشانه ی پنجم
آمريکا مسأله ی قرار دادن سپاه پاسداران حکومت ايران را در ليست تروريستی
مطرح کرده است؛ و همزمان به ادّعا های خود در مورد کمک حکومت ايران به
گروه های مقاومت عراق در مواردی که منجر به تلفات جانی برای سربازان
آمريکايی می شود افزوده است.
[کشته شدن به طور متوسّط صد عراقی در هر شبانه روز به وسيله ی نيرو های
آمريکايی و تروريست های القاعده که در اماکن عمومی و غير نظامی بمبگذاری
می کنند، البتّه موضوع پيش پا افتاده يی است. پيش پا افتاده تر از تجاوز
به دختر بجه های دوازده ساله و کشتن خودشان و پدر و مادر و برادرشان وبه
آتش کشيدن همه ی آن ها و از اينجور سرگرمی های طفلک سربازان و فرماندهان
آمريکايی در ديار غربت عراق امروز و احتمالاً در صورت جنگ زمينی يی که
مژده ی آن پيشاپيش داده شده، در ديار غربت ايران فردا.]
نشانه ی ششم
عربستان سعودی، قراردادی به مبلغ نا قابل پنج ميليارد دلار با يکی از
مؤسّسات حفاظت خصوصی و استخدام مزدور جنگی، در آمريکا منعقد کرده است که
سی وپنج هزار نفر را برای مراقبت تأسيسات نفتی عربستان آموزش دهد.
يک سال پيش، القاعده طرحی را برای حمله به تأسيسات نفتی عربستان سعودی
آماده کرده بود که با شکست روبرو شد.
امّا حکومت ايران احتمالاً بر عکس
القاعده امکان اين را دارد که با هواپيما و يا پرتاب موشک های شهاب اين
کار را انجام دهد.
و اين، يکی از بهانه های آمريکا شده است برای نگاهداری ضدّ موشک های موسوم
به پاتريوت همراه با مستلزمات آن، در منطقه، و به خصوص در کويت.
نشانه ی هفتم
آمريکا بسيار عجله دارد که در پاييز امسال يک کنفرانس صلح، با شرکت اهود
اولمرت و محمود عباس [آژان آمريکا و غرب به گفته ی رابرت فيسک (۱۰) و
ترتيب دهنده ی کودتای کورتاژ شده در فلسطين به گفته ی ميشل وارشاوسکی (۱۱)
و مشوّق قطع آب و برق و غذا و دارو درمان در حدود يک و نيم ميليون نفر از
هموطنان خود در نوار غزه به وسيله ی اسراييل] ترتيب دهد که طی آن، او و
اولمرت به يک تفاهم اصولی برای تشکيل يک دولت فلسطينی [احتمالاً تا پايان
قرن حاضر، و با همان وضع و شکل و شمايلی که «وحدت يهودی فرانسه برای صلح»
پيش بينی کرده است (۱۲)] برسند.
يک موفقيّت احتمالی در اين زمينه، خواهد توانست که به بوش کمک کند تا کار حمله به ايران را راحت تر آغاز کند:
با راضی کردن حکّام منطقه به حمله ی مشترک و در يک جبهه ی واحد با آمريکا
و اسراييل ـ اسراييلی که از آن پس ديگر يک دشمن صوری هم برای آن ها محسوب
نخواهد شد ـ به ايران؛ و همزمان، منزوی کردن سوريّه، مقاومت لبنان، و حماس.
نشانه ی هشتم
در ارتباط با نوری المالکی، نظر بوش، به يکباره از اين رو به آن رو شد:
اوّل بوش خواستار استعفای نوری المالکی شده بود؛ امّا حالا از او اظهار
رضايت می کند.
منطقی ترين توجيه برای اين موضعگيری های متضادّ بوش اين است که بگوييم عزم
او بر حمله به ايران جزم تر شده است؛ و از اين رو ارزيابی بوش اين است که
فرصت لازم برای ملتهب تر کردن اوضاع عراق و تغيير دولت در آن کشور را
ندارد.
نشانه ی نهم
انگليس، سربازان خود را در همين ايّام اخير، از بصره بيرون کشيده است. و
اين به معنای آن است که انگليس، از يک سو متقاعد شده است که پيروزی در
عراق غير ممکن است، و از سوی ديگر نمی خواهد که نظاميانش در بصره که بسيار
به مرز های ايران نزديک است، در معرض خطر پاسخ ايران به حمله ی آمريکا
قرار داشته باشند.
در برابر دو شکست ـ در عراق و در افغانستان ـ جرج بوش به اين نتيجه رسيده
است که تنها شانس برای خودش و برای حزب خودش در انتخابات پيش رو، يک قمار
تمام عيار است.
او در اين مورد، ناچار است که ريسک يک شکست جديد را بپذيرد.
به هر حال، بوش خاطرش جمع است که موشک های ايران نخواهند توانست به به
نيويورک يا واشنگتن برسند؛ بلکه فقط می توانند به تل آويو و رياض و دوبی
اصابت کنند!
محمدعلی اصفهانی
www.ghoghnoos.org [1]
-------------------------------------------------
(۱)
www.ghoghnoos.org\khabar\khabar04\ujf-231007.html
(۲) پيام بسيار قابل تأمّل هفتم آبان آقای رجوی
(۳) تمام سايت های ريز و درشت و رسمی و نيمه رسمی مجاهدين، زير نظر و
مسئوليّت آقای مهدی ابريشمچی، و آقای محمد علی جابرزاده که خانم ايران
رهامی هم ناميده می شوند، در پی انتشار نامه ی علی اصغر حاج سيّد جوادی به
رييس دانشگاه کلمبيا
(۴ و ۶ و ۷ و ۸ ) همان سايت ها در يکی دو روز اخير
۵ – عنوان مطلب اخير آقای ايرج مصداقی
۹ ـ نامه ی اخير جمعی از خانواده های شهيدان دو نظام
(۱۰)
//www.ghoghnoos.org\khabar\khabar03\welcome.html
(۱۱)
//www.ghoghnoos.org\khabar\khabar03\warschawski-l.html
(۱۲)
//www.ghoghnoos.org\khabar\khabar04\ujf-231007.html
Links:
[1] //www.ghoghnoos.org