هنوز ذهنِ برگ
نمیداند چیست این خطِ ناتمام
لرزه لرزهُ نور دررگم , خندهُ من , راز پیچیدنِ زرد و سرخ و نارنجی
لحظهُ التماس در شتابِ رنگ
قرمز بی پروای
لبم
جانِ زمین , جسمِ خاک , بویِ باد
پاییز
جاری در تنم
ببین چه آرام می لغزد
این برگ , قصهُ بودن
خاکی و قهوه ای
در انتها
بی رنگ
چه مطمئن و رها
می رقصد
به شوقِ سبزِ جوانه
تا ابد
با هر نسیمی
حرف تازه
از ذوقِ بودن
گریستن
چنین تکرارِ زیستن
*
پرندهًِ آبی
با کاج های سبز
این سرسختانِ طبیعت
نجوا کن
کنارِسروِ نقره ای
شیدا شو
تو دوباره غوغا کن
*
کجاست شادی این باغ؟
بی تو گلِ یخ بوی
اندوه
و تنِ سردِ اقاقی
پر غبار
بی تو شاخهُ پر برفِ یاس
شکسته
و شکوفهُ گیلاس
از نگاهِ گرم خورشید
ندارد خاطره
تو برگرد تا بیرون کنیم سردیِ رگهامان
رد کنیم غمِ این ویرانی
برگرد تا به تلاطمِ هم جان گیریم
برگرد. روزها کوتاه ست
تو مرا حس کن
تازه کن طپشِ قلبم
ملامت نیست
پاک کن اشکهایم
*
وقتی گونه هامان از نوازشِ شکوفه ها
صورتی
و لبهامان از خواندنِ رمزِ سَحر
بسته شد
ما دوباره از غنچهُ گلسرخ
عطرِ وفا خواهیم گرفت
*
بمان تا تنِ خفته در جسمِ زمین
روحِ سرکشِ باغ
به تو آرام گیرد
و بخندد به سرنوشت
و لحظهُ طوفان
تا ما چشم براهِ این گردش
به ناتمامیِ تکرار
آهسته آهسته خو کنیم
بمان در این قصه . بگذار من و تو برای همیشه
ممکن شویم
هنگامه چهارماکتبر ۲۰۱۰
Recently by Hengameh Fouladvand | Comments | Date |
---|---|---|
درد پوش تماس ِشب | - | Apr 29, 2012 |
رد پای خودی | 1 | Feb 21, 2012 |
رنگ زنگ درخشش کهکشان | 2 | Nov 26, 2011 |