آدم با چند تا اسم و عکس مجازی مدتها بطور مجازی صحبت و تبادل نظر و مشاعره و مشاجره و موافقت و مخالفت و قایم موشک بازی میکنه و..........
دعوتنامه ای بود راجع به یک کنسرت تو سانفرانسیسکو، شنبهء پیش، خیلی راجع بهش فکر کردم، برم؟ نرم؟ یکطرفه چهار صد و خورده ای مایله آخه لا مصّب! فردا شبش همینجان! بیست مایل اونورتر!
چند تا اسم آشنا شنیدم که قرار بود اونجا باشن، پیش خودم گفتم «چه خوش ُبوَد که برآید به یک کرشمه دو کار) و.......
****************
از لوس آنجلس تا سانفرانسیسکو رو بی درد سر رفتم ولی درست پنجاه متری خونهء نازی گُم شدم!!
زهر مار! خنده داره؟ خوب هر کی یه جا کم میاره! اشکال منم در مورد آدرس و نقشه ست، سو وات؟
به نازی زنگ زدم و گفتم کجائی؟ صدای سوری رو از پشت تلفن شنیدم که از نازی میپرسید « کیه؟ مجید خودمونه؟» همون پای تلفن فهمیدم که هنوز هیچّی نشده با سوری پسر خاله دختر خاله شدیم!
نازی اومد بیرون و منو پیدا کرد!
بعضی ها «اواتار»شون عکس خودشونه و شناختنشون آسونه ولی نکتهء غریب اینجاست که انگار سالهاست این اشخاص رو میشناسی!
کم کم خیلی ها اومدن، از اونهائیکه اسمشون آشنا بود آریا، ماندا، بایرامعلی،ام پی دی، فوآد، آری،کیوان علیخانی......... تا کسانیکه قبلاً دیده بودم .....جِی جِی، آرش سبحانی(کیوسک)، محسن نامجو، نجف دریا بندری، شهرنوش پارسی پور، حامد نیک پی،و.......و.....و......صاب خونه!!
نازی کارآکتر خیلی جالبیه، نخی هست که این رشته سنگهای قیمتی رو بهم وصل میکنه (خودمم قاطی سنگهای قیمتی کردم)، این بشر خواب نداره! ساعت ٢/٤٥ صبح داره برای گروه شنبه زاده تاکسی رزرو میکنه و ساعت ٦ صبح قهوه ش حاضره با یه لبخند و یه صبح بخیر در حالیکه کامپیوترش روشنه و داره مطلب ترجمه میکنه! من فکر میکنم روزهای نازی سی و نه ساعته!
ماندا همچین سریع خودمونی و راحت باهات گپ میزنه که انگار سالهاست همدیگه رو میشناختین!
بایرامعلی (بر اساس سبک نوشته هاش باید پنجاه و خورده ای ساله باشه) ولی شوخ و خوش مشرب ترین آدم سی و خورده ای ساله ای هست که من تا حالا دیدم (-:
آریا که محبوب همه بود (باحال ترین بارتندِر) (((-؛
ام پی دی.......از اونهمه پرسونالیتی های متعدّدش یکی رو بیشتر با خودش نیاورده بود، با حال ترین شون رو! هر وقت هوس کردین با یه هموطنِ همزبونِ بی شیله پیله،مطلّع و «کول» گپی بزنین سراغ ام پی دی رو بگیرین (ام پی دی اسم واقعی ش هست، محمّد پدرام دینارآبادی)
میرسیم به کسی که اسمشو نمیبرم ولی حرف اوّل اسمش با «سوری» شروع میشه، عکّاسی زبردست (نمونهء کارش رو اون بالا می بینین!) شوخ، بگو و بخند، از ماتیک هم اصلاً خوشش نمیاد و کسی رو واسه ماتیک علاف نمیکنه، هر چیزی هم که همراه داره از دوربین عهد بوق و سه چار تا سی دی و چتر و دمپائی و بارونی و .........تو جیب کسی نمیذاره (چون خودش جیب داره و کیفش هم قُلُمبه نمیشه)! و.......یادتون باشه، اگه خواست ازتون عکس بندازه دکمهء دوربین رو که زد همه تون برین زیر میز! چون عکس اونجاست که میافته (تا دکمه رو فشار میده دور بین مادر مرده روکه هنوز داره فلاش میزنه میذاره زمین)!
میرفتیم «مهمان» رو ببینیم، «جی پی اس» نازی مسیر رو به انگلیسی میگفت، نازی از انگلیسی به انگلیسی (قابل فهم ما) ترجمه میکرد، سوری به انگلیسی (فصیح تر) تکرار میکرد، من به فارسی (خودمونی) ترجمه میکردم و ام پی دی طفلک حیرون که در حال رانندگی به حرف کی گوش بده!
بقیّهء داستان رو هم حدس بزنین! شرح ملاقات با مهمان و آناهید رو هم که خوندید.
جاتون خالی بود، دفعهء دیگه بیاین! خوش میگذره!
اسم خیلی هارو بخاطر نمیارم، همه تون با حالید و دمتون گرم با مهمون نوازیتون (-؛
Recently by Majid | Comments | Date |
---|---|---|
آیت الله جی جی | 37 | Feb 04, 2011 |
Iranian rappers and Persian porn! | 4 | Jan 26, 2011 |
به مُرده که رو بدی..... | 4 | Jan 19, 2011 |