یک شب به زادگاهم بازخواهم گشت
برای چیدن ستاره ها
از روی بام خانه ام.
پدر می گوید: "نگاه کن، آنجا
هفت برادران را نمی بینی؟"
من دستهایم را دراز می کنم
و به شمشیرهای برهنه شان دست می کشم.
آنگاه جنگ شبانه آغاز می شود
ما اژدهای ماه خوار را می رانیم
و در گوشه های تاریک آسمان
گل میخ های ستاره می کاریم.
در بامداد مادر می گوید:"نگاه کن
آنجا، دو خواهران را نمی بینی؟"
من دستهایم را دراز می کنم
و به کوزه های آبشان دست می کشم.
آنها پیام آور ابرهای باران خیزند
و با برآمدن آفتاب ناپدید می شوند.
برادرانم! خواهرانم!
یک شب به زادگاهم بازخواهم گشت
تا در زیر آسمان کودکی ام
ستارگان خود را بازیابم.
مجید نفیسی
14 ژوئن 2005
Recently by Majid Naficy | Comments | Date |
---|---|---|
دلیل آفتاب | 3 | Dec 02, 2012 |
Fire | 2 | Nov 18, 2012 |
Sattar Beheshti: "More Honor in Death" | 4 | Nov 13, 2012 |