در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمینی مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت ازخودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند واعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دهات بخوانند. قوانین جدید برای اعتقاد به دین قدیم وضع کرد و سوادآموزی را غیر قانونی اعلام کرد و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشورهمسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین رها کردن باد معده هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت . وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند آخر دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند !
و همان شد که وزیر گفت: مردم لب به اعتراض گشودند که این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم رابه دین خودش در آورد! و یا سواد خواندن آنان را بگیرد! همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده! و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست! و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است ! اما دیگر ممنوعیت رها کردن باد معده خیلی زور است.این ظلمی آشکار است! و تازه مگر پادشاه می توانددر تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد.
آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است وهیچ قبحی در آن نیست و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند وگفتند تازه مگر خود شاه باد معده اش را رها نمی کند. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط باد کردن ترکیده، یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده، یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ .... مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس می کردند و کلی می خندیدند.
نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد را در حال عمل خلاف قانون دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به قانون شکنی در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند! مردم به صحراها می رفتند و برای مخالفت با حاکم زور گو باد معده خود را رها می کردند. درکوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و زیر زیرکی قانون شکنی می کردند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و پارتی باد معده راه مینداختند اما . . . . . .
بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و عروس دزدی و مالیات و ...را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردنداز این آخرین حق بدیهی خودشان (در کردن باد معده) دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را با باد معده خودشان سرگرم کرده اند ! ! !
نخنديد گريه دار است... اين وضعيت شبيه وضع كنونی خودمان است در حالی كه تمام ثروت مالی و معنوی مملكت را به تاراج می برند، اكثرمردم به دنبال اين اند كه جایی در خفا بی حجاب باشند يا با معشوقه خود خلوت كنند و يا در خفا مشروب بنوشند و بدين وسيله به وضع موجود اعتراض كنند غافل از آنكه...
Recently by Kooshan | Comments | Date |
---|---|---|
متنی بسیار زیبا با نگرشی عمیق | - | Aug 23, 2012 |
شجاعت یعنی این | 3 | Jun 05, 2010 |
شهر هرت | 1 | Apr 14, 2010 |