شما به کمپین "نه به حجاب اجباری [1]" پیوستید، چه دغدغهای موجبات این پیوستن را مهیا ساخت؟
سلام و درود بر شما. موقعیت ما قرینه شرایط ترکیه است. در آنجا زنان محجبه در حال مبارزه با رقبای تمامیت گرای سکولار خود هستند که می خواهند عدم حجاب را بر آنان تحمیل کنند. در این رویاروئی بسیاری از مردان و زنان سکولار ترکیه به ایشان پیوسته اند. اورهان پاموک نویسنده سکولار ترک و برنده جایزه نوبل 2007 میلادی در کتاب عمیق و خواندنی خویش "برف" به حقانیت این مبارزه زنان ترک برای نیل به آزادی و استقلال در حوزه فردی صحه می نهد. وضع ما در ایران ظاهرا برعکس اما در حقیقت کاملا قرینه آنست. در اینجا زنان روشنگرا، اعم از محجبه و غیر محجبه و مردان روشنفکر اعم از مذهبی و غیر مذهبی می خواهند در برابر خود کامگی و مرد سالاری که منویات خویش را در قالب تقید به حدود اسلامی برای لباس زنان بیان می کند قد علم کرده، حقوق حقه نیمی از جامعه ایران در تعیین حدود و ثغور حیات، ارزشها و باورهای خصوصی شان را طلب کنند.
این جنبش نه تنها برای احیای حقوق بشری بلکه برای اعتلای اصول اخلاقی است و یکی از اهداف آن ریشه کن کردن "ریای نهادینه شده" ای است که بر مبنای آن شما چه اعتقادی به اسلامی یا انسانی بودن نوع یا حدی از پوشش داشته باشید و چه نداشته باشید مجبورید از حدود تحمیل شده حکومتی تبعیت کرده به آن تظاهر کنید. این سیاست جابرانه که نزد بنیادگرایان خشن با عبارت "یا روسری یا توسری" شناخته شده نه تنها به لحاظ جغرافیائی قرینه ای آموزنده در ترکیه دارد بلکه بلحاظ تاریخی نیز تالی شرم آوری در ایران دارد. زیرا این شرایط اجباری (منتها عکس آن!) در زمان رضا شاه موجود بوده. استاد انسانشناسی ما در دانشگاه تهران دکتر محمود روح الامینی می گفتند حکومت به اجبار از سر مادر من حجاب بر گرفت و با زور بر سر دخترم حجاب انداخت! مخرج مشترک این سیاست ها جبر حکومتی، بی اعتنائی به استقلال روحی و فکری فردی، و مطلق انگاشتن یک تفسیر انسانی از حجاب اسلامی است. مبارزه با آن نیز نه تنها بنام اسلام بلکه بنام انسانیت است.
بیاد دارم بیش از یک دهه قبل هنگامی که خانم کَوَکچی نماینده محجبه مردم ترکیه را نمایندگان متعصب و تمامیت گرای سکولار مجلس ترکیه از نیل به حق مسلم و کرسی پارلمانی شان محروم، و به زندگی در تبعید موقت محکوم کردند یکی از بنیادگرایان حکومتی ایران اعلامیه ای در حمایت ایشان منتشر کرد. خانم کوکچی نیز با کمال شجاعت و صراحت حمایت این بنیاد گرای ایرانی را رد کردند و گفتند میان تلاش برخی از زنان ما برای محجبه ماندن و تلاش برخی از زنان شما برای رهائی از حدود تحمیلی حجاب اجباری هیچگونه تفاوتی وجود ندارد! ما همگی برای هدفی واحد مبارزه می کنیم و آن آزادی و اختیار انتخاب است! هنگامی که سالی بعد خانم کوکچی را در شهر دالاس (که در آن پدرشان امام مسجد معظم ریچاردسون هستند) ملاقات کردم مراتب تشکر خویش را برای عدم پذیرش حمایت آن بنیادگرای ابن الوقت ایرانی را به حضورشان اعلام کردم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی دغدغهی آزادی پوشش خصوصا برای زنان را در نواندیشان دینی چندان سراغ نداریم و یا کمتر شنیدهایم چنین اعتراضی به حجاب اجباری در بین روشنفکران دیندار صورت گرفته باشد دلیل این امر را چه میدانید؟
مدتی طول کشید تا خطوط و ثغور فشار و تضیییغات حکومتی در مورد حجاب زنان شکل فعلی را پیدا کرد و با آنکه نهضت آزادی و سایر نیرو های اصلاح طلب در اوایل امر به این فشار ها بی توجه نبودند و اعلامیه هائی نیز منتشر کردند و سخنانی گفتند می توان گفت که این عکس العمل ها کافی نبود و می بایست توجه بیشتری به این جبهه از مبارزه برای آزادی فضای فردی و مدنی می شد. امیدوارم تلاش نسل جدید ایرانیان سبز و آزاده پاسخ مثبت و بسزای خویش را از جامعه نو اندیشان و اصلاح طلبان دریافت کنند.
به عنوان فردی که در حوزهی دین شناسی تحقیق و تدریس کردهاید و خود نیز باورهای دینی دارید آیا بر اعتقادید که یک زن مسلمان میتواند در عین باورمندی به اسلام حجاب شرعی را رعایت نکند؟اگر پاسختان مثبت است چه دلایل معرفتی بر این امر وجود دارد؟
در این زمینه سخن بسیار گفته شده و اخیرا نیز مقاله تحقیقی آقای ترکاشوند دست به دست می گردد که در آن بدلایل متقن بیان شده که حجاب معمول صدر اسلام این نبوده که اکنون در عربستان، ایران، یا افغانستان تحمیل می شود. اما من به عنوان یک جامعه شناس مقایسه ای می بینم که استاندارد های فرهنگ های دینی در مورد حجاب، از یک زمان تا زمان دیگر و از یک مکان تا مکان دیگر می کنند. و در هر زمان و مکانی نیز عالمان دینی بنیاد گرای آن سنت جامعه خویش را یکسره در توافق با اسلام سره می بینند و همه انواع و اطوار دیگر آنرا انحرافی از نص قران، سنت پیامبر، آرا بزرگان دین اعلام می کنند. حتی هنگامی که مرحوم مطهری نقاب و دستکش را برای پوشش زن مسلمان غیر لازم دانست در همین ایران ما بسیاری فریاد وا شریعتا بر کشیدند و در بی دینی و فساد فکری آقای مطهری فرس راندند! نفس این تنوع آرا انسان منصف را به این شک می اندازد که این تفاسیر تا چه حدی تخته بند زمان و مکان و فرهنگ خویشند؟ آیا منصفانه نیست که بگوئیم هر نسلی مطابق با دید و انتظار و جهان بینی و هژمونی و عادات محیطی خویش اسلام را می فهمد و قدرتمندان هر حباب زمانی-مکانی-فرهنگی نیز می خواهند فهم و سلیقه خویش را مطلق سازی کنند؟
آنچه در یک اقلیم نفس اسلام پنداشته می شود در اقلیم دیگر مضحک بنظر می رسد. "جمهوری اسلامی" ایران منع رانندگی زنان در عربستان را غیر قابل فهم می شمارد و "جمهوری اسلامی" پاکستان کشمکش بر سر حد و مفهوم حجاب اسلامی در ایران را به عنوان معمائی می بیند. چندی قبل به عنوان میهمان در جشنی رسمی برای روز استقلال جمهوری اسلامی پاکستان شرکت داشتم. دیدم دو دسته خانمها حاضرند. آنها که حجابشان مویشان را می پوشاند و آنها که حجابشان را روی شانه شان انداخته اند. جلسه با خواندن آیاتی از کلام الله مجید آغاز شد. در اینجا همه خانم هائی که روسری بر شانه داشتند آنرا بر سر کشیدند. تلاوت که پایان گرفت دوباره آنرا از سر برداشتند. کسی هم به اصطلاح ما "چپ چپ" به آنها نگاه نکرد. رسمشان این بود، بلکه فهمشان از اسلام این بود. بعد که پرسیدم دانستم خانم هائی که حجاب دائم بر سر دارند کسانی هستند که به حج رفته اند و این علامت حاجیه بودنشان است. با خودم گفتم اینجا مساله حجاب به لحاظ فرهنگی حل شده است و کسی را در مورد حدود آن مواخذه نمی کنند. در طرفین نیز کسی نیست که بغضا لمعاویه افراط و تفریط کند و آنرا به رخ طرف مقابل بکشد. (مظهری از این پدیدار را چندی قبل به مناسبت قضیه خانم گلشیفته فراهانی در مقاله ای که در سایت جرس موجود است تحلیل کردم). هر چند در پاکستان همه خانم ها هم لباس پوشیده (از آن نوع که در بر مرحوم خانم بی نظیر بوتو دیدیم) دارند و بر عکس خانم های هندی میان تنه خویش را با ساری می پوشانند، همه آنها این امکان را دارند که حجاب را بر شانه یا بر سر بکشند.
در تجربه و مطالعاتم به اینجا رسیده ام که جوامع گوناگون اسلامی در بعد مکانی، و هر جامعه اسلامی در بعد زمانی و فرهنگی، به درک یگانه ای از مفهوم "عفاف" (که در همه ادیان بشری موجود است) می رسند. از اینرو بجاست که انواع و اقسام پوشیدگی را بدون پیشداوری در باره اسلامی بودن یا نبودن آن تحمل کنیم.
اگر رعایت حجاب را اختیاری بدانیم حد و حدود این اختیار تا کجاست؛ و آیا در اختیار دولتها است که این حدود را تعیین کند؟
طبیعی است که اگر امروز بناگاه حجاب در ایران اختیاری شود به سبب فشار ها و تضییقات سه دهه گذشته شاهد افراط و تفریط هائی خواهیم بود. اما این پاندول بسوی حد وسط ملاحظات فرهنگی در ایران سیر خواهد کرد و در میان مدت و دراز مدت حدودی متناسب با فرهنگ سکولار، اسلامی، و ما قبل اسلامی ما خواهد یافت. به هر حال تعیین این حدود در سیطره هیچ دولت یا حکومتی نیست بلکه در فضای مدنی و در چارچوب اختیار زنان تکوین می یابد.
آیا کارهایی مانند مشارکت در کمپینهایی چون "نه به حجاب اجباری" میتواند گامی در برداشتن موانع پیش روی زنان ایرانی برای انتخاب آزادنه ی نوع پوشش باشد؟
بله من از این همت دوستان بسیار خوشوقتم. این پیام را به همه مردان هموطن برسانیم که زنان ایرانی مادران، خواهران، همسران، و دختران شما هستند. به آنها اعتماد کنید. آزادی آنها را ارج بگذارید. و اگر از اشاعه فساد می هراسید چشمان خویش را به اصطلاح زیبای فارسی "درویش" و به بیان رسای قرانی "نگاهداری" کنید.
آنگاه که زن را به عنوان "عامل مستقل، و قادر به تعامل متقابل" بنگریم دیگر او به عنوان "شیئ منفعل" و مومی در چشم و دست شهوت ران مرد نخواهیم نگریست. به امید آنروز.
ممنون از وقتی که در اختیار من قرار داده اید.
منهم برای این فرصت از شما تشکر می کنم.
این مصاحبه در سایت ایران فردامنتشر شد
Recently by Mahmoud Sadri | Comments | Date |
---|---|---|
جامعه شناسی ابلهان | 5 | Jul 13, 2012 |
نیم قرن لیبرالیسم اسلامی | 3 | May 18, 2011 |
Links:
[1] https://www.facebook.com/na.be.hejab.ejbari