در فضای سیاسی ناشی از شدیدترین بحران اقتصادی دوران حکومت جمهوری اسلامی که اکنون بر ایران حاکم شده، صفبندیهای جدیدی در حال شکلگیری است، و در این صفبندیها هاشمی رفسنجانی نقش فعالی را به عهده گرفته است. او که خود را قهرمان «عبور از بحران» در دورههای مختلف جمهوری اسلامی میشناسد، اکنون یکبار دیگر به میدان آمده تا شاید بتواند کشتی پر تلاطم «نظام» را از توفان سهمگینی که گرفتار آن شده برهاند و آن را به آبهای آرام برساند. در برابر او، محمود احمدینژاد با فرافکنی مسئولیت بحران موجود به دوش مخالفان خود در حکومت، آنان را در صف واحدی علیه خویش بسیج و تهییج کرده است. این مخالفان، اما، بدون اجازه علی خامنهای جرأت آن را ندارند و نمیتوانند احمدینژاد را از اریکه قدرت به زیر آورند، و خامنهای خود چنان در بحران موجود غرق شده است که نمیتواند به سادگی هزینه یک بحران جدید را با عزل رییس جمهور منصوب خود تحمل کند. عاقبت کار به کجا خواهد کشید؟
پاسخ به این سؤال را کسی (حتا از بین خود دست اندرکاران این درگیری نیز) نمیتواند با قاطعیت بدهد. چرا که این درگیری در متن تحولاتی رخ میدهد که بیرون از کنترل اطراف قضیه و درسطح جهانی در حال شکلگیری است و میتواند در سرانجام آن تأثیرگذار باشد. کشورهای غربی که تحریمهای فلجکننده منجر به بحران کنونی را علیه ایران وضع کردهاند، از یک سو در حال برنامهریزی برای تحریمهای شدیدتر هستند و از سوی دیگر گزینه نظامی را همچون شمشیر داموکلس بر سر ایران نگاه داشتهاند. از این رو، دست اندرکاران این درگیری نه میتوانند تحولات آتی را پیشبینی کنند و نه به هنگام وقوع آنها اطمینانی برای کنترل عواقب آن در خود میبینند. اگر اینک که در مراحل آغازین پدیدار شدن آثار تحریمهای نفتی و مالی و بانکی بینالمللی هستیم، کنترل بهای ارز به سرعت از دست حکومت خارج میشود و به تظاهرات ضد حکومتی مردم میانجامد فردا که اثر این تحریمها شدیدتر شود و یا حملهای نظامی علیه ایران صورت گیرد چه وضعیتی بر کشور حاکم خواهد شد و واکنش مردم را چگونه میتوان پیشبینی کرد؟ قدر مسلم این که ایران ۹۲-۱۳۹۱ ایران ۱۳۵۹ و دهه ۶۰ نیست و محاسبات دوران جنگ با عراق در شرایط امروز صدق نمیکند.
در هر صورت، هنر یک سیاستمدار در این است که به مقتضای شرایط بتواند عمل کند و از فرصتهای موجود بهره بگیرد. اکنون قضاوت در این که از بین هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد کدامین زیرکانهتر در شرایط موجود عمل کردهاند کار سادهای نیست. رفسنجانی با تجربه سی و چند ساله خود در حکومت و آشنایی با نقاط ضعف خامنهای، ضمن حواله کردن تلویحی مسئولیت بحرانهای موجود به شخص او، خود را در مقام ناجی و فردی که میتواند از بالای سر رییس جمهور و به اصطلاح «فراقوهای» عمل کند میبیند و در مصاحبه با روزنامه آرمان آمادگی خود را برای «کمک» به رهبری که «مسائل را به مسیر برگرداند» اعلام میدارد. او میداند که خامنهای در شرایط بحرانی کنونی برای مقابله با احمدینژاد، که هر چه بیشتر از ولی فقیه فاصله میگیرد، به شخصی مانند او نیازمند است و کمک او را قدر خواهد دانست. رفسنجانی خود را از هرگونه مسئولیتی در مورد بحران اقتصادی فعلی بری میشناسد، و او از این نقطه قوت خود برای حمله به احمدینژاد و کارنامه او کمک میگیرد تا بتواند خامنهای را به تغییر مسیر چندساله اخیر (که شدیدا مورد انتقاد او است) وادارد.
در سوی دیگر، احمدینژاد که از یکی دو سال قبل علنا با خامنهای اختلاف پیدا کرده و مواضعی بر خلاف او اتخاذ کرده (مثلا در قضیه عزل مصلحی از وزارت اطلاعات و نصب مجدد او از سوی خامنهای) اکنون موقعیت را برای دامن زدن به نقاط افتراق خود از روحانیت حاکم و ولی فقیه مناسب یافته تا افکار عمومی را از مسئولیت خویش در بحران کنونی منحرف کند و با فرافکنی مسئولیت آن را تماما به گردن مخالفان خود بیندازد. او از درجه نفرت مردم از روحانیت حاکم آگاه است و میداند هر کس - و حتا احمدینژادی که با حمایت بیدریغ ولی فقیه به صدارت کشوری مانند ایران رسیده است - در برابر ولی فقیه و روحانیت موضع بگیرد میتواند در بین مردم محبوبیت کسب کند، و از آن بهرهها بگیرد. از این رو، او بر خلاف نظر صریح خامنهای از امکان گفتگو و رابطه با آمریکا سخن میگوید، و یا یکباره مدافع آزادی مطبوعات میشود و وزیر ارشاد خود را به خاطر توقیف یک روزنامه توبیخ میکند. قبلا نیز در مواردی از حضور زنان به عنوان تماشاچی مسابقات مردان یا مخالفت با گشت ارشاد سخن گفته بود که بیشتر به تبلیغات انتخاباتی ربط داده میشد.
مواضع اخیر احمدینژاد و نطق او در سازمان ملل و مصاحبه پر سر و صدای او پس از بازگشت به ایران مجموعا چهرهای معتدلتر و مستقلتر (از گذشته) از او در ایران و جهان ترسیم کرده است. همچنین حملات او به مجلسیان و شخص علی لاریجانی رییس مجلس که از دولت به خاطر بحران ارزی انتقاد کرده بودند او را بیشتر نزد مجلسیان نزدیک به علی خامنهای مبغوض کرده است. تعدادی از آنان صریحاً از استیضاح و عزل او سخن گفتهاند و نزدیک یک سد نفر برای پاسخ به سؤالات متعددی که از او دارند خواهان حضور او در مجلس شدهاند. برخی نیز اعلام کردهاند که به علت شرایط بحرانی فعلی (و با اشاره علی خامنهای) صلاح نیست فشار زیادی روی دولت و شخص احمدینژاد وارد بشود - و عزل او را به شیوه آن چه که بر سر بنیصدر اولین رییس جمهوری اسلامی آمد منتفی میدانند. احمدینژاد امیدوار است که هرچه بیشتر از سوی طرفداران خامنهای تحت فشار قرار گیرد در بین مردم مقبولیت یا محبوبیت بیشتری کسب کند و با این ترتیب بتواند از مسئولیت خود در پیدایش بحران فعلی فرار کند.
او البته در همان توهمی به سر میبرد که ابوالحسن بنیصدر نیز وقتی در اواخر دوره ریاست جمهوریش با روحانیت حاکم در افتاد به سر میبرد. او نیز مانند بنیصدر میاندیشد که آرایی که به نام او ثبت شد آرای واقعی خود او بوده است و «کسانی که به او رأی دادهاند» در مقابله با روحانیت به حمایت از او برمیخیزند. شباهتهای زیاد دیگری نیز بین آنچه که اکنون رخ میدهد با آنچه که به عزل بنیصدر انجامید وجود دارد، و از این رو بسیاری همان سرنوشت بنیصدر را در مورد احمدینژاد انتظار میکشند. طرفداران احمدینژاد، حضور مجدد هاشمی رفسنجانی را در این سناریو پر رنگ میبینند و از او به عنوان کسی که نقشه «کودتا» (به تعبیر «گروه سیاسی» روزنامه ایران، «سودای هاشمی») علیه احمدینژاد را دنبال میکند یاد میکنند. (بنیصدر نیز عزل خود از سوی مجلس شورای اسلامی را «کودتا» نامید.) ولی تفاوت عمدهای بین شرایط حاضر و شرایط عزل بنیصدر وجود دارد که ممکن است سرنوشت دیگری را رقم بزند.
بنیصدر به حمایت آیتالله خمینی به صدارت رسید، ولی این امر برای خمینی هزینه چندانی نداشت. خامنهای برای صدارت احمدینژاد (به خصوص در دور دوم) هزینه سیاسی بسیار سنگینی پرداخته است. از سوی دیگر، عزل بنیصدر در عین این که در شرایط جنگی صورت گرفت، ولی بحران آن دوره مدیریت شده بود و عزل رییس جمهور اثر محسوسی بر روی بحران نداشت. ولی بحران اقتصادی فعلی به سختی قابل کنترل است و عزل احمدینژاد در این شرایط بحرانی کار سادهای نیست. اقتدار (اتوریته) خمینی به هنگام عزل بنیصدر نیز به هیچ عنوان با اقتدار امروز خامنهای قابل قیاس نیست. ظاهرا به این دلایل است که گرچه مجلسیان امروز انگیزههایی قوی برای استیضاح احمدینژاد و عزل او از مقام ریاست جمهوری در دست دارند (و رفسنجانی و طرفداران او در پشت پرده بخواهند به این امر کمک کنند)، خامنهای ممکن است تن به این کار ندهد و احمدینژاد را که در ماههای آخر حکومت خود در اندیشه پوتین - مددف کردن مقام ریاستجمهوری اسلامی است تحمل کند. از سوی دیگر حوادث و بحرانهایی که در راه است ممکن است سرنوشت دیگری در ماههای آینده برای ایران رقم بزند و نقشههای سران جمهوری اسلامی و به خصوص نقشههای هر یک از سه عضو مثلث رفسنجانی/احمدینژاد/خامنهای را نقش بر آب کند. ماههای سرنوشتسازی در پیش است...
ایران امروز
Recently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |