دکتری، که اورا مایکل می خوانیم، سالها پیش ریاست بخش خارجی سازمان یونسکو درتهران را به عهده داشت. او مردی دانشمند، تیز هوش، با کفایت و در کارهای عمرانی و گسترش آموزش و پرورش بسیار با تجربه بود. سالها به عنوان وزیر آمورش و پرورش دریک کشور اروپایی و عمری با سمت کارشناس برجسته یونسکو در کشورهای دیگر کار کرده بود. چند سالی می شد که درایران کار می کرد و به ایران و ایرانیان علاقه داشت.
برای رسیدن به هدفهای فرهنگی و آموزشی یونسکو در ایران، افراد سازمان به گروهای مختلف تقسیم شده بودند و هر گروه روی یک یا چند پروژه کار می کرد. معمولا طرح کلی این پروژه ها را مایکل می نوشت، راهنمایی، هدایت و نظارت می کرد و در تنظیم گزارش نهایی نیز نقش داشت. به همین دلیل وقت زیادی با افراد هر پروژه مخصوصا با مدیر گروه ها می گذراند و آنها را خوب می شناخت.
در سازمان علاوه بر جلسات وِیژه جلسات ماهانه ای وجود داشت که همه افراد و گروها درآنها شرکت می کردند و از پیشرفت و موانع پروژه خود صحبت می کردند و هرکس می توانست در این موارد انتقاد کند، نظر و پیشنهاد بدهد و یا تجربیات مشابه خود را بیان کند.
مایکلِ که خیلی پرکاربود همیشه به دقت گوش می داد و پیوسته درپایان جلسات تاکید می کرد که تمام این پروژه ها با هم وابسته هستند و به همکاری وهماهنگی همه شما نیاز دارند. بعد از مدتها که با او کارکرده بودم روزی گفت که جمعه می خواهم همراه تو به قلک چال برویم. جمعه رسید و او آمد و در راه قلک چال فرصت بود و از هر دری سخن می گفتیم . از اینکه در ایران کار می کرد، از مهمان نوازی ، دوستی و هوش و کاردانی ایرانیان تعریف می کرد.
از او پرسیدم چرا همیشه در پایان جلسات روی همکاری و هماهنگی افراد تاکید می کنید؟
گفت متاسفانه اکثر ایرانیانی که من می شناسم به کار گروهی بها و اهممیت نمی دهند حتی اگر بتوانند کارشکنی هم می کنند.
گفتم :می توانید موضوع را با مثالی روشن تر کنید؟
گفت: از افراد سازمان نام نمی برم چون می شناسید. ولی فرض کنید که بین چند تیم مسابقه ای است. تیم ها باید همزمان از برج هایی بالا روند تا معلوم شود کدام یک سریع تر از دیگران به بالای برج می رسد. مشاهداتم حاکی براینست که افراد تیم ایرانی بجای یاری دادن به یکدیگر بیشتر تمایل دارند که، پای آن عضو تیم خود که توانسته جلوتر از آنها بالارفته و امکان درخشش دارد، بگیرند و به پایین بکشند. انگار رقابت، حسادت، و یا منیت چشم آنها را حتی در رسیدن به هدف هایی که سود عمومی دارد، می بندد.
شنیدن این اظهار نظر دلم را سخت سوزاند. بقیه گفتار مایکل را نمی شنیدم. نمی دانم او دیگر چه گفت ولی نمونه های تاریخی و رفتار همکاران اداری در نظرم رژه می رفت و غمم را دوچندان می کرد. بیشتر بر من گران آمده بود که یک خارجی هم اینرا می داند و از این دانش می شود سوء استفاده کرد.
از آن روز جمعه سالها گذشته است. کمبودهای درونی کشور، توطئه های خارجی، فرصت طلبی های گروهی، و بی خبری های عمومی ما را اسیر نظامی کرده است که به آنچه نمی اندیشد ایران و ایرانی است. واپسگرایی خط دهندگان، بی کفایتی و بی تخصصی دولتمردان، و سود جویی نوکیسه ها، کشور را سالها به عقب برده، بدنام کرده ، به فقر کشانده ودر معرض جنگ و خطرات دیگر قرار داده است. سی و چند سال است که نخبگان آواره کشور بصورت فردی و گروهی سعی کرده اند به هموطنان اسیرمان امید دهند، یاری رسانند و برایشان راه نجاتی بجویند.
چشمگیرترین گامی که در این راه برداشته شده، دادن فراخوان برای تشکیل شورای ملی می باشد. همه ی آنها که نگران کشورشان هستند می دانند که تشکیل این شورا تا چه حد می تواند سازنده و کارگشا باشد و چقدر به موقع و ضروری است. با این حال واکنش های بعضی از افراد سرشناس و حزبها و گروه ها به این فراخوان چنان بوده است که انگار نه فایده ای دارد و نه نیازی به آن حس می شود. برخی از فرهیختگان سرشناس نیز هریک بنوعی این فراخوان را نادیده گرفته یا بر علیه آن گفته و نوشته اند و برای اصلاح و جامع تر کردن منشور پیشنهادی پای پیش نگذاشته اند.
این واکنش غیر مطلوب، نیاوردن دلیلی قانع کننده برای رد آن ، و نداشتن جانشینی برای شورای ملی، سبب می شود که از خود بپرسم: آیا نظر مایکل امروزهم درست است!؟
از صمیم قلب آرزومندم که پاسخ منفی باشد. می خواهم باور کنم که حداقل نسل جوان ما که بیدار ترین و آگاهترین نسل ایرانی می باشند، وقتی منافع کشورشان در کارست متحد می شوند، و همه ی حسادتها، و رقابت ها و منیت ها را کنار می گذارند.
https://www.farakhanmeli.org/signature [1]
Recently by daneshjoo | Comments | Date |
---|---|---|
ما" شوکه فرشته ی نجاتت برسد" | - | Oct 22, 2012 |
نسل جوان وتشکیل شورای ملی | 5 | Oct 09, 2012 |
راهی روشن برای مبارزان راستین | 2 | Sep 28, 2012 |
Links:
[1] https://www.farakhanmeli.org/signature
[2] //legacy.iranian.com/main/main/blog/daneshjoo-68
[3] //legacy.iranian.com/main/main/blog/daneshjoo-67