Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

ضديت با اسراييل: بهانه نزديکي با آمريکا

Balatarin
Share/Save/Bookmark

samsam1111
by samsam1111
02-Jun-2008
 

A good interview to get to know Mr Amirahmadi's sense of judgment and direction about regime's motives.

اميد‎ ‎معماريان
www.memarian.info [1]

هوشنگ اميراحمدي محقق ايراني واستاد دانشگاه راتگزر، دانشگاه ايالتي نيوجرسي آمريکا، ماه فوريه به ‏ايران سفرکرد تا با مسوولان‎ ‎دولتي ايران درخصوص رابطه با آمريکا صحبت کند. سفري که هنگام ‏حضورش در‎ ‎ايران با سکوت محافظه کاران همراه بود و هنگامي که به واشنگتن بازگشت‏‎ ‎واکنش روزنامه ‏کيهان را به همراه داشت.

وقتي از او مي پرسم که آيا دراين سفر‎ ‎با محمود احمدي نژاد ديدار کرده، مي گويد ‏که دراين زمينه صحبت نمي کند. امير احمدي علاوه بر مديريت مرکز مطالعات خاورميانه دانشگاه راتگرز ‏رييس‎ ‎شوراي آمريکاييان وايرانيان‎(American Iranian Council) ‎‏ نيزمي باشد. علاقه‎ ‎شديد مقامات دولت ‏احمدي نژاد براي ارتباط با آمريکا، آرايش نيروهاي سياسي‎ ‎بعد از انتخاب علي لاريجاني به سمت رياست ‏مجلس، تفاوت هاي خاتمي واحمدي‎ ‎نژاد درعرصه سياست خارجي، سمت وسوي جامعه ايراني، موضوعاتي ‏که در خارج از‎ ‎ايران درمورد حکومت ديده نمي شوند و آينده رابطه با آمريکا، موضوع بخش هايي از‏‎ ‎گفت ‏وگو با اميراحمدي هستند که مي خوانيد.‏

‎‎حضور علي‎ ‎لاريجاني چه تغييراتي‎ ‎در نحوه فعاليت هاي مجلس‏‎ ‎جديد و اکثريت حاکم نسبت‎ ‎به ‏مجلس هفتم به وجود‎ ‎خواهد آورد؟‎‎
بي ترديد مجلس فعال تري نسبت به مجلس هفتم خواهيم داشت. برعکس مجلس آقاي حداد که کم سروصدا و کم ‏اثر بود، مجلس لاريجاني مجلسي‎ ‎پرسروصداخواهد بود. چه ازسوي محافظه کاران وچه از سوي اقليت ‏اصلاح طلب. ‏

‎‎شاهد مثال‎ ‎شما براي چنين ارزيابي‎ ‎چيست؟‎ ‎
اين بيشتر برمي گردد به شخصيت علي لاريجاني که بسيار‎ ‎فعال است. درعين حال در دوره فعلي مجلس ‏برخلاف مجلس هفتم افرادي وارد شده‏‎ ‎اند که درجمهوري اسلامي وزن بيشتري نسبت به نمايندگان مجلس هفتم ‏دارند. اين موضوع درميان محافظه کاران بارزتر است. بنابراين اين مجلس موضع گيري‎ ‎هاي دشواري ‏خواهد کرد. از آن مجلس هايي نخواهد بود که سازش و گذشت‏‎ ‎کند. مجلسي که افرادش خودبزرگ بين هستند ‏و فکر مي کنند بايد کارهاي مهم‏‎ ‎کنند وحرفهاي مهم بزنند. اين مجلس بيشترين شباهت را به مجلس پنجم خواهد‎ ‎داشت. ‏

‎‎اصولگرايان‎ ‎مجلس هشتم و مجلس هفتم‎ ‎چه تفاوت ها وچه سمت‎ ‎وسويي خواهند داشت؟‏‎ ‎‎‎
درتحليل نهايي اين مجلس اصولگرايان است. اما نوع‎ ‎اصولگرايي که الان درجمهوري اسلامي مطرح است ‏حتي با اصول گرايي دوسال پيش‎ ‎هم متفاوت است. فکر نمي کنم ديگر بتوان لاريجاني را اصول گرا خواند ‏چرا که‎ ‎ديگر چيز زيادي از آنچه اصول گرايان به آنها شهره هستند را با خود ندارد. اين موضوع در مورد ‏فردي مانند آقاي قاليباف هم صدق مي کند. اينها متوجه‎ ‎واقعيت ها شدند و خيلي به صورت عملگرايانه عمل ‏مي کنند چرا که نگران آينده‎ ‎کشور و جمهوري اسلامي هستند. آنها مساپل خارجي وداخلي کشور را درک مي ‏کنند‎ ‎ومي دانند که زمان براي حل بخشي از مساپل کشور در حال گذر است واگر دير‎ ‎بجنبند کار از کار ‏خواهد گذشت. ‏

‎‎اما کارنامه‎ ‎آقاي لاريجاني در اردوگاه‏‎ ‎محافظه کاران چه مي شود؟‏‎ ‎آيا محافظه کاران از‎ ‎سمت ‏راست به مرکز متمايل‎ ‎شده اند؟ يعني محافظه کاري‎ ‎همراه با عملگرايي؟‎ ‎به اين معني که هرکاري‎ ‎را مي توان ‏انجام داد‎ ‎به شرط آنکه ما در قدرت‎ ‎باشيم وبا آن موافقت‎ ‎کنيم چه رابطه با آمريکا‎ ‎وتعليق غني سازي چه ‏سياست‎ ‎هاي آزادسازي فرهنگي‎ ‎ويا اقتصادي؟‎‎
همين طور است. من هميشه به دوستان مي گويم اگر فکر مي‎ ‎کنيد احمدي نژاد تندرواست، اين به اين معني ‏است که شما تندروها را درايران‎ ‎نديده ايد. من احمدي نژاد را هيچگاه جزو تندروترين افراد داخل کشور نديده‎ ‎ام. آقاي لاريجاني از آقاي احمدي نژاد کمتر تندرواست. بنابراين بين احمدي‎ ‎نژاد ولاريجاني وتندروها يک ‏فاصله عميق وجود دارد. مثل نيروهايي که پشت سر‏‎ ‎آقاي شريعتمداري يا قاضي مرتضوي يا امثال يالثارات ‏وحزب الله ايستاده‎ ‎اند. فکر مي کنم يک شکاف عميقي بين اصولگرايان شکل گرفته که باعث تکه پاره‎ ‎شدن ‏طيف هاي مختلف اردوگاه آنها شده است. الان فاصله بين نيروهاي دوسر طيف‎ ‎محافظه کاران آنچنان زياد ‏شده که محافظه کار خواندن هر دوسوي طيف اندکي‎ ‎دشوار به نظر مي رسد. تنها وجه مشترک آنها اين است ‏که در يک راس به هم مي‎ ‎رسند و آن هم رهبر يعني آقاي خامنه اي است وگرنه در زمينه هاي مختلف سياست‎ ‎گذاري مانند مساپل اقتصادي، اجتماعي و برنامه هسته اي اختلاف جدي بين آنها‎ ‎وجود دارد. ‏

‎‎يک نمونه‎ ‎براي شکل گيري اين شکاف‎ ‎عميق ذکر مي کنيد؟‎ ‎
مثلا الان فاصله اي که بين روزنامه کيهان و آقاي احمدي‎ ‎نژاد وجود دارد براي بسياري قابل تصور هم نيست. ‏کيهان الان از دولت انتقاد مي کند. درحالي که براي همين کيهان احمدي نژاد ايده آل بود. اما واقعيت اين است ‏که احمدي نژاد کار خودش را مي کند وکيهان هم به‎ ‎انتقاد از وي مي پردازد. اخيرا شنيدم که مشاعي معاون ‏احمدي نژاد کيهان را‎ ‎به دادگاه برده است. يعني شما به جايي رسيده ايد که معاون آقاي احمدي نژاد‏‎ ‎کيهان را ‏مي برد دادگاه.‏

‎‎حالا مورد‎ ‎آقاي مشاعي اندکي خاص‏‎ ‎است. اما به صورت مشخص‎ ‎روزنامه کيهان همواره‎ ‎سنگ ‏دولت وبه خصوص احمدي‎ ‎نژاد را به سينه زده‎ ‎است. درواقع هيچ کار‎ ‎راديکال وغير قابل توجيهي‎ ‎وجود ‏ندارد که احمدي‎ ‎نژاد انجام داده باشد‎ ‎و کيهان از آن حمايت‎ ‎نکرده باشد، مثل سياست‎ ‎هاي دولت در قبال ‏اسراييل، پرونده هسته اي ونيز‎ ‎ماجراي هولوکاست. آيا‎ ‎شما تفاوتي مي بينيد؟‎ ‎
آنجاهايي که اين دو به هم مي رسند تاکتيکي است. مثلا من‎ ‎اعتقاد دارم برخورد احمدي نژاد با اسراييل ‏استراتژيک نبود. بلکه تاکتيکي‎ ‎بود. چون احمدي نژاد مي خواهد به آمريکا نزديک شود، به صورت تاکتيکي‎ ‎اسراييل را بزرگ کرده است و خود را ضد اسراييلي نشان مي دهد که بتواند‏‎ ‎دروازه هاي آمريکا را باز کند ‏که البته به سرعت هم اين کار را خواهد کرد. ‏

‎‎اما اين کار‎ ‎تاکتيکي، تاثيرات مخرب‎ ‎استراتژيکي به همراه‏‎ ‎داشته است. الان مجموعه‎ ‎اظهارات ‏آقاي احمدي‎ ‎نژاد، بن مايه اصلي ترين‎ ‎تهديدات عليه امنيت‎ ‎ملي کشور است...‏
قبول دارم. اين تاکتيک در خارج از کشور جواب منفي داده.‏‎ ‎چرا که در واشنگتن وتل آويو کار نمي کند. ولي ‏در ايران وبه صورت کلي در‏‎ ‎منطقه کار مي کند و متاسفانه احمدي نژاد براي به کار بردن تاکتيک خودش‎ ‎تنها به تاثيرات منطقه اي و ملي آن توجه کرد. ولي توجه نداشت که اگر‏‎ ‎بخواهد اين طور پيش برود درهاي ‏ورودش به آمريکا در تل آويو و واشينگتن‎ ‎بسته خواهد شد. ‏

‎‎گفتيد که‎ ‎آقاي احمدي نژاد مي خواهد‏‎ ‎به آمريکا نزديک شود. چه شواهدي براي اين کار‎ ‎وجود ‏دارد؟ چون عملکرد‎ ‎دوسال ونيم اخير وي به‏‎ ‎نحوي بوده که امروز صحبت‏‎ ‎از گفت وگو با محمود‎ ‎احمدي ‏نژاد، در جنگ ميان‎ ‎دو حزب دموکرات و جمهوري‎ ‎خواه به مثابه گناهي‎ ‎نابخشودني محسوب مي‎ ‎شود.‏‎‎
شواهد زياد دارم. برخي ازآنها را مي توانم بگويم، بخشي‎ ‎را هم نمي گويم. اما به هرحال در جريان هستم و ‏مي دانم که احمدي نژاد درحال‏‎ ‎نزديکي به آمريکاست. در آينده بسيارنزديک نمايندگان دومجلس يکديگر را‎ ‎ملاقات خواهند کرد. احمدي نژاد در رابطه با آمريکا به سرعت جلو مي رود. تصادفا به نظرم باسرعت بسيار ‏زيادي به جلو مي رود. اگر چه بسياري از درها‏‎ ‎را بسته اند اما احمدي نژاد به هر دري مي زند. اما اينکه ‏وضع بدتر شده يکي‎ ‎ازدلايلش همين ماجراي اسراييل بود که تنش هاي زيادي ايجاد کرد. اما در‎ ‎تحليل نهايي ‏فرق احمدي نژاد با فردي مثل خاتمي اين است که خاتمي مي گفت‏‎ ‎شما آمريکايي ها آدم هاي خوبي هستيد ومن ‏خيلي دوست دارم با شما حرف بزنم‏‎ ‎اما نمي زنم. اما احمدي نژاد برعکس خاتمي به آمريکايي ها مي گويد ‏شما آدم‎ ‎هاي بدي هستيد وبد مي کنيد اما من با شما حرف مي زنم. يکي درک مثبت و درستي‎ ‎از آمريکا دارد ‏ونمي خواهد ويا نمي تواند با آمريکا حرف بزند. ديگري يک‎ ‎درک منفي از آمريکا دارد ولي مي خواهد با آن ‏حرف بزند. به همين دليل وقتي‎ ‎به حرف هاي احمدي نژاد نگاه مي کنيد منفي است. چون به آن نحو فکر مي ‏کند. اما شما بايد ببينيد در عمل چه مي کند؟ در عمل تصادفا هر کاري با آمريکا‎ ‎کرده مثبت بوده است. مثلا ‏پيشنهادهاي جالبي به آمريکايي ها داده که آنها‏‎ ‎قبول نکرده اند. ‏

‎‎مثلا چه پيشنهاد‎ ‎جالبي داده که آمريکايي‎ ‎ها قبول نکردند؟‎ ‎
مثل گفت وگو با آمريکايي ها درعراق، پيشنهاد برقراري پرواز مستقيم بين تهران ونيويورک. اينجا حرف ‏هاي خيلي جدي بود. ‏

‎‎اما خود شما‎ ‎هم مي دانيد که مساله‎ ‎آمريکا وايران برقراري‎ ‎پرواز مستقيم بين تهران‎ ‎ونيويورک ‏نيست. مساله‎ ‎اصلي جاهاي ديگري است‏‎ ‎که آقاي احمدي نژاد و‏‎ ‎طرف مقابلشان يعني جورج‏‎ ‎بوش سرآنها ‏کوتاه نمي‎ ‎آيند. آيا احمدي نژاد‏‎ ‎فکر مي کند که اگر کوتاه‏‎ ‎بيايد، طرف مقابل سخت‎ ‎تر خواهد گرفت و کوتاه‎ ‎آمدني درکار نخواهد‏‎ ‎بود؟‎ ‎
دقيقا. ببينيد تحليل احمدي نژاد مبتني براين موضوع است‎ ‎که خاتمي يک سال غني سازي اورانيوم را متوقف ‏کرد و هيچ چيزي گيرش نيامد. آخرش هم خود خاتمي برنامه غني سازي را آغاز کرد. اين يک واقعيت ‏تاريخي‎ ‎است. هيچ چيزي هم از اروپا وآمريکا نتوانستند بگيرند. احمدي نژاد هم همين‎ ‎حرف را مي زند. مي ‏گويد اگر من همان کار را بکنم نتيجه اي نخواهد داد. تصادفا ممکن است در اين تجربه وي خطراتي باشد ولي ‏تا الان بهتر کار کرده‎ ‎است. بسته مشوقي را که الان آمريکا حاضر است به ايران بدهد تا غني سازي را‏‎ ‎تعليق ‏کند شايد بيست برابر بسته اي است که به خاتمي پيشنهاد کردند. به‎ ‎خاتمي چيزي ندادند... خاتمي خودش گفت ‏مشوق هاي اروپايي توهين آميز است. اما بسته مشوق احمدي نژاد الان بسيار بهتر است اگر چه او مي گويد ‏کافي‎ ‎نيست. حالا ما مي توانيم مخالف باشيم. ‏

‎‎تا کجا اين‎ ‎کشمکش ادامه خواهد داشت؟‎ ‎آيا استراتژي احمدي‎ ‎نژاد يک نقطه مصالحه‎ ‎را هم درنظر ‏مي گيرد؟‎ ‎با توجه به اينکه درسياست‎ ‎وقتي يک طرف دعوا دست‎ ‎بالاتر را دارد ويا حداقل‎ ‎توان چانه زني ‏دارد بايد‎ ‎مصالحه کند. يعني ممکن‏‎ ‎است زمان به نحوي پيش‎ ‎برود که بسته پيشنهادي‎ ‎نه تنها کوچک تر شود‎ ‎بلکه اساسا مصالحه نيز‎ ‎معني خود را از دست بدهد...‏
فکر مي کنم احمدي نژاد از يک جايي ديگر نبايد جلو برود و‎ ‎در يک جايي بايد مصالحه وغني سازي را به ‏صورت موقت تعليق و رابطه اش را با‎ ‎آمريکا درست کند. اين دقيقا استراتژي آن بوده و به دولت هم همين ها ‏را گفته‎ ‎ام. ‏

‎‎آيا موضع‎ ‎تندروها – که تريبون هاي مثل کيهان آنها را نمايندگي مي کنند - هم همين‎ ‎طور است؟‎ ‎‎‎
من معتقد نيستم که اين موضع احمدي نژاد موضع کيهان است. احمدي نژاد اصلا گوش به حرف کيهان نمي ‏دهد. کيهان حرف خودش را مي زند و مي‎ ‎داند که احمدي نژاد کاري به کارش ندارد. شما توجه کنيد که ‏برکنار کردن‎ ‎مصطفي پورمحمدي وزير کشور بسيار مساله دارد بود. کيهان خيلي خيلي از‏‎ ‎برکناري ‏پورمحمدي ناراحت شد چرا که وي از نزديک ترين دوستان حسين‎ ‎شريعتمداري به شمار مي رود. من ‏درجريان هستم که وقتي احمدي نژاد وزير‎ ‎کشورش را کنار گذاشت حسين شريعتمداري به هر دري زد و از ‏مقام رهبري تا‏‎ ‎پايين را لابي کرد اما موفق نشد. احمدي نژاد گفت نه! مي خواهم بگويم که‎ ‎درجمهوري ‏اسلامي جناح هايي هستند که از احمدي نژاد تندروترهستند وصد درصد‏‎ ‎احمدي نژاد ازلاريجاني تندرو تر ‏است. اما بين اينها ونيروهاي تندروشکاف‏‎ ‎عميقي وجود دارد. من گمان مي کنم که آن گروه هايي از اصول ‏گرايان که‎ ‎درقدرت هستند - نه آنهايي که درحاشيه هستند- به سرعت به يک نوع جريان عمل‎ ‎گرا تبديل مي ‏شوند که مي خواهند با دنيابسازند، نمي خواهند کشته شوند، نمي‎ ‎خواهند ثروت و زندگي شان را ازدست بدهند ‏و اندک اندک به مصالحه اي برسند. اين ته خط اين جريان است. البته آنجا نيرويي هم وجود داردکه مي خواهد ‏برود‎ ‎شهيد شود. اما آن نيرو احمدي نژاد ولاريجاني نيست. نيروهايي هستند که ما‏‎ ‎کمتر انها را مي بينيم ومي ‏شناسيم وخطرناک تر ازهمه کساني هستند که از‏‎ ‎آنها نام مي بريم. بنابراين مجلس هشتم با توجه به ويژگي هاي ‏ياد شده درجهت‎ ‎سازي وتنش زاديي وعادي سازي پيش خواهد رفت. ‏

‎‎علي‎ ‎لاريجاني‎ ‎سال گذشته شوراي امنيت‎ ‎ملي را دلخوري ترک کرد‏‎ ‎و هيچ گاه هم از ‏برخورداحمدي‎ ‎نژاد با خودش راضي نبوده‏‎ ‎است. حضور او به عنوان‎ ‎رييس مجلس چه تاثيري‎ ‎روي رابطه ‏اش با دولت‎ ‎خواهد گذاشت؟ آيا مجلس‎ ‎منتقد دولت خواهد بود؟‎ ‎
بستگي به موارد دارد. فکر مي کنم مواضعي که گرفته مي شود‏‎ ‎به موارد مربوط مي شود نه به کليت. فکر مي ‏کنم لاريجاني نمي تواند به‏‎ ‎عنوان رييس مجلس تاثيري روي پرونده هسته اي داشته باشد. او هيچگاه به‎ ‎عنوان ‏رييس مجلس جلوي دولت درخصوص مساله هسته اي نخواهد ايستاد چون موضع‎ ‎احمدي نژاد درخصوص ‏پرونده هسته اي موضع آقاي خامنه اي است و تنها موضع يک‎ ‎فرد به شمار نمي آيد. اما اگرنه موضوع ‏پرونده هسته اي، ولي بر روي موضوع‏‎ ‎اقتصادي فشار زيادي خواهند آورد. اين مجلس احمدي نژاد را در ‏تنگاي زيادي‎ ‎در رابطه با تصويب قرار خواهد داد وبه نظر مي رسد ترتيبات جدي تري دررابطه‏‎ ‎با هزينه ‏کردن درآمدهاي نفتي اتخاذ کند وتا جايي که بتواند نخواهد گذاشت‏‎ ‎دولت به همين سادگي پول هاي به دست ‏آمده را خرج کند. لاريجاني اين کار را‎ ‎مي تواند بکند درحالي که حداد قادر به انجام اين کار نبود. جايي که ‏فکر مي‎ ‎کنم بين دولت ومجلس شکاف ايجاد خواهد شد مساپل اقتصادي خواهد بود واينکه‎ ‎چگونه بايد مساپل ‏اقتصادي را پيش برد. لاريجاني در مقام رياست مجلس تلاش‎ ‎نخواهد کرد که در افواه عمومي با احمدي نژاد ‏برسر مساله هسته اي درگير شود‎ ‎واگر بخواهد واقعا تاثيري بگذارد تلاش خواهد کرد با انتقال مواضعش به ‏آيت‎ ‎الله خامنه اي تغييرات مورد نظر خود را دنبال کند. او شايد بتواند به آقاي‎ ‎خامنه اي بقبولاند که بالاخره ‏بايد جايي مصالحه کرد. اگر چه فکر نمي کنم‏‎ ‎رهبران طراز اول جمهوري اسلامي بخواهند به صورت آشکار ‏سر مساله هسته اي با‏‎ ‎احمدي نژاد يک برخورد قاطع کنند. ‏

‎‎برخي معتقدند‏‎ ‎که حضور لاريجاني در‏‎ ‎مجلس - و با خارج شدن حداد‎ ‎عادل از هيات رييسه‎ - ‎ارتباط تنگاتنگي با‏‎ ‎ترکيب کانديداهاي رياست‎ ‎جمهوري سال آينده دارد. به اين ترتيب که حدادعادل‎ ‎به صف ‏کانديداها خواهد‎ ‎پيوست و لاريجاني با‏‎ ‎ايجاديک فضاي انتقاد‏‎ ‎آميز در حوزه اقتصادي‎ -‎به عنوان پاشنه آشيل‎ ‎دولت - عملا کاري خواهد‏‎ ‎کرد که وقتي مردم پاي‎ ‎صندوق هاي راي بروند، ديگر احمدي نژاد را به‏‎ ‎عنوان ‏منجي اقتصادي‎ ‎درنظر نخواهند آورد. اين تحليل چقدر به واقعيت‎ ‎نزديک است؟‎ ‎
آمريکايي ها وغرب منافع خود را دنبال مي کنند و زياد روي‎ ‎فرد تکيه نمي کنند. اگر احمدي نژاد فردا غني ‏سازي را متوقف کند و امتيازي‎ ‎را که آمريکايي ها مي خواهند به آنها بدهد اسراييلي ها هم فکر خواهند کرد‏‎ ‎که او دموکرات خواهد بود. آمريکا دنبال امتيازي است که هر کسي به او بدهد‏‎ ‎آدم خوبي است. فرق نمي کند ‏اين آدم خامنه اي باشد، رفسنجاني، خاتمي يا‎ ‎احمدي نژاد باشد. نکته ديگراينکه مساله ايران وآمريکا مساله ‏احمدي نژاد‏‎ ‎وحداد ولاريجاني نيست. اين مساله آقاي خامنه اي است و او هم قرارنيست در‎ ‎آينده عوض شود و ‏تا وقتي که ايشان است وي بايد تصميم نهايي را بگيرد. تفاوت اين افراد با يکديگر اين است که هر کدامشان ‏نفوذ متفاوتي روي خامنه‏‎ ‎اي دارند. اينکه حداد عادل نفوذ بيشتري دارد نسبت به احمدي نژاد يا‎ ‎لاريجاني ‏دررهبري؟ واقعا نمي دانم. به نظرم آيت الله خامنه اي تاکيد زيادي‎ ‎روي حدادعادل نخواهد کرد چرا که وي ‏کسي نيست. حداد آدم خوبي است ولي پايه‎ ‎قدرت ندارد. احمدي نژاد سپاه وبسيج را دارد اما حداد تنهاست. تنها ‏قدرت‎ ‎حداد رابطه رابطه سببي او با آيت الله خامنه اي است. بنابراين فکر کردن‎ ‎درمورد حداد به عنوان رييس ‏جمهوري بعدي بعيد به نظر مي رسد. اگر قراراست‎ ‎از احمدي نژاد دور بشويم، به سوي قاليباف خواهيم رفت. ‏فراموش نکنيم که‎ ‎متحد لاريجاني در انتخابات قبلي نه حداد بلکه قاليباف بود. من معتقدم که‎ ‎قاليباف بيش از ‏حداد، لاريجاني وحتي احمدي نژاد رومي آيد. قاليباف از هم‎ ‎اکنون هم کار خود را شروع کرده است. به نحوي ‏که داپم به قم سفرمي کند و با‏‎ ‎مراجع ديدار مي کند وتلاش مي کند به اصلاح طلبان هم نزديک بشود. بنابراين‎ ‎تلاش مي کند با نيروي وسيعي از عملگراها تا اصلاح طلبان وارد ميداني شود‏‎ ‎که ما آنها را نيروهاي اصول ‏گراي تندرومي ناميم. برخي درون اين جعبه احمدي‎ ‎نژاد را هم قرار مي دهند. درآينده اگر کسي بخواهد ‏احمدي نژاد را از دور‏‎ ‎بيرون کند نه حداد بلکه قاليباف خواهد بود. به نظرم احتمال اينکه‎ ‎سرقاليباف توافق ‏شود بسيارزياد خواهد بود. ‏

‎‎به نظرمي‎ ‎رسد احمدي نژاد با تعويض‎ ‎وزير کشور وبرخي استاندارها‏‎ ‎عملا خيز بلندي براي‎ ‎دور ‏دوم رياست جمهوري‎ ‎خود برداشته است. اين‎ ‎تغييرات از آنجا اهميت‎ ‎پيدا مي کند که به اين‎ ‎ضرب المثل ‏معروف در ميان‎ ‎نهادهاي نظام توجه کنيم‎ ‎که هر کسي بر وزارت کشور‏‎ ‎استيلاي کامل داشته‏‎ ‎باشد، نام ‏کانديداي‎ ‎خود را ازدرون صندوق‎ ‎بيرون خواهد کشيد. با‎ ‎توجه به اينکه محافظه‎ ‎کاران عملا نمي خواهند‏‎ ‎مانند ‏سال ۷۶ غافلگير‎ ‎شوند وبا درنظر گرفتن‎ ‎تحرکات يادشده، بيراه‎ ‎نيست که بگوييم همه چيز‎ ‎براي حضور ‏موفقيت آميز‎ ‎احمدي نژاد درحال مهيا‎ ‎شدن است. شما چه ارزشي‎ ‎براي اين تحليل قاپل‎ ‎هستيد؟‎

اين تحليل درست است. به اين معنا که پورمحمدي درتحليل‎ ‎نهايي آدم احمدي نژاد نبود. او گوش به حرف هاي ‏احمدي نژاد نمي داد. مطابق‎ ‎اطلاعاتي که دارم وي انسان بسيارباهوش ومستقلي است. او خود را کمتر از‎ ‎احمدي نژاد نمي دانست وحتي درمقابل خيلي اقداماتي که احمدي نژاد مي خواست‏‎ ‎انجام دهد نه تنها ‏مقاومت بلکه با وي رقابت مي کرد. اين باعث دردسر بين‎ ‎رابطه وزير و رييس جمهوري شد. به همين ‏خاطرمجبور شد پورمحمدي را کنار‏‎ ‎بگذارد. با کنار گذاشتن وي نيروي عظيمي ازاصول گرايان مثل کيهان را ‏برعليه‎ ‎خودش کرد. اما ماندن پورمحمدي هم نمي توانست براي کارهايي که مي خواهد‏‎ ‎بکند به وي کمکي ‏کند. بنابراين افرادي را به کار خواهدبست که با نظر وي‎ ‎کار کنند. امسال احمدي نژاد پول هم به اندازه کافي ‏دارد وسال ديگر هم‎ ‎خواهد داشت. ماشاالله نفت بيش از بشکه اي ۱۲۰ دلار است وتا دلتان بخواهيد‎ ‎پول در ‏دست وبال آقايان است. اين است که من اعتقاد ندارم به اين سادگي‎ ‎بشود احمدي نژاد را از دور دوم رياست ‏جمهوري کنار گذاشت. کساني که براي‎ ‎دور دوم براي رياست جمهوري وارد مي شود همواره يک امتياز ‏خاص دارند چون از‎ ‎اهرم هاي مالي موجود خود استفاده مي کنند. در تاريخ بعد ازانقلاب همه رييس‎ ‎جمهور ‏ها دو دور در قدرت بوده اند. فکر نبايد کرد که به اين سادگي ماجرا‏‎ ‎تمام شده است. اما يک دعوا بين احمدي ‏نژاد وقاليباف خواهد بود. انتخابات‎ ‎بعدي بسيار جنجالي ودعوايي خواهد بود. درمقابل احمدي نژاد تنها کسي ‏که مي‎ ‎تواند عرض اندام کند قاليباف است. ‏

‎‎شما ماه فوريه‎ ‎به ايران رفتيد. آيا‎ ‎با آقاي احمدي نژاد ملاقات‏‎ ‎کرديد؟‎

دراين مورد نمي خواهم صحبت کنم. ‏

‎‎بسيارخوب... به نظر شما چه چيزي در‏‎ ‎نظام سياسي فعلي ايران‎ ‎درخارج از کشور ديده‎ ‎نمي شود؟‏‎ ‎‎

چيزهايي در اردوگاه محافظه کاران وجود دارد که درخارج آن‏‎ ‎ديده نمي شود. درون ايران احساس من اين بود ‏که يک فاصله عميقي بين مردم و‎ ‎بنياداجتماعي کشور ونظام سياسي شکل گرفته وهر روز درحال عميق تر ‏شدن است. به نحوي که يک نيروي جوان با انتظارات بالا دربرابر يک نظام سياسي از‏‎ ‎کارافتاده ودمده که ‏نمي تواند جوابگوي آن نيازها وخواست ها باشد شکل گرفته‎ ‎است. ديگر ديدم که اين جناح بازي سياسي در ‏ايران درحال ازبين رفتن است‎ ‎وهيچ ارزشي بين مردم ندارد. بنابراين وقتي مي گويند طرف محافظه کار فلان‎ ‎نوع است يا اصلاح طلب فلان نوع، تقسيم بندي هايي است که بين نيروهاي سياسي‎ ‎مطرح است درحالي که ‏مردم ايران اساسا اين چنين تقسيم نشده اند. بنابراين‎ ‎اين نيروهاي سياسي جامعه که قراربود بنياد اجتماعي را ‏در خودشان ذوب کنند‎ ‎خود در اين بنياد اجتماعي ذوب مي شوند. دليلش هم اين است که جناح بازي‎ ‎مشروعيتش را درميان مردم از دست مي دهد. مردم بيشتر پروژه اي وملي به‏‎ ‎مساپل خودشان نگاه مي کنند. ‏ملي نه به معناي ناسيوناليستي بلکه به معناي‎ ‎تمام ملتي وکلي. در آينده نزديک جناح ها از بين خواهند رفت ‏ويک جريان جديد‎ ‎سياسي در ايران شکل خواهد گرفت که اين شکل جديد مي تواند در قالب اپتلاف‏‎ ‎هاي وسيع ‏کشوري باشد وبراساس يک سري پروژه هاي ملي همراه با احزاب جديد‎ ‎باشد. اين واقعيت است. کاري که ‏مثلا آقاي قاليباف مي کند از اين جنس است. به اين معنا که مي رود مي گويد من اصول گراي فلان وبهمان ‏نيستم، اصلاح طلب‎ ‎هم نيستم وبه نوعي مي خواهد خود را فراتر ازجناح هاي سياسي معرفي کند. اين‎ ‎حرکت ‏درايران هر چه بيشتر درحال جا افتادن است. ديگر آنکه دولت احمدي نژاد‏‎ ‎بيش ازآنچه در خارج کشور ديده ‏مي شود آماده رابطه با آمريکاست. ولي نمي‎ ‎داند بايد چه کار کند. متاسفانه نيرويي که بتواند براي آنها هم از ‏لحاظ‎ ‎تاکتيکي وهم از لحاظ استراتژيکي اين موضوع را فرموله کند وجود ندارد. به‎ ‎همين دليل قروقاطي مي ‏شود. از نظر استراتژيک احمدي نژاد پذيرفته که بايد‎ ‎رابطه با آمريکا برقرارشود اما به لحاظ تاکتيکي نمي ‏داند اين کار را بايد‎ ‎چگونه انجام دهد. اين را در خارج از کشور نمي بينند. درخارج از کشور اين‎ ‎را مي بينند ‏که احمدي نژاد در حال افزايش تنش با آمريکاست درحالي که احمدي‎ ‎نژاد تنش با آمريکا را نمي خواسته زياد ‏کند اما چون تنش با اسراييل ايجاد‎ ‎کرده انعکاس آن در رابطه با ايران وآمريکا تاثيرگذاشته است. ديگر اينکه‎ ‎اعتقاد دارم درايران دعواي ايدپولوژيک در حال از بين رفتن است. اسلام‎ ‎گرايي به معناي به عنوان يک ‏جريان فکري سياسي - نه جريان فکري مذهبي- در‏‎ ‎حال اضمحلال است ونقش خود را به يک جريان ‏فراايدپولوژي مي دهد ويک جريان‎ ‎عملگرايي درون آن شکل مي گيرد. متاسفانه حکومت نمي داند يک سري ‏قفل هايي‎ ‎را که درون خود دارد چطور باز کند. آنها نمي دانند قف مذهب وسياست را‎ ‎چگونه حل کنند. مشکل ‏انتخابات آزاد است که حلش بسيار دشوار خواهد بود. ‏

‎‎از پروژه‎ ‎هاي ملي نام برديد. چنين‎ ‎پروژه هايي چه ويژگي‎ ‎هايي دارند؟‏‎

اين پروژه ها مشکلات عمده کشورهستند که راه حل فرجناحي‎ ‎دارند. يکي ازاين پروژه ها اقتصاد وعدالت ‏اجتماعي است. ايراني ها دوست‏‎ ‎خواهند داشت کسي سرکاربيايد که اين موضوع را برنامه اصلي خود کند. ‏دوم حل‎ ‎مشکل رابطه ايران وآمريکاست. بسياري اعتقاد دارند که تا رابطه ايران‎ ‎وآمريکا حل نشود نمي توان ‏پروژه حل مساپل اقتصادي وگسترش عدالت اجتماعي را‏‎ ‎جامه عمل پوشاند. براي اينکه آمريکايي ها نمي ‏گذارند. سوم موضوع انتخابات‎ ‎آزاد است. انتخابات آزاد به عنوان يک پروژه ملي ونه يک پروژه جناحي - که‏‎ ‎هرجناحي ديگري را متهم کند. دراين مسير جريان هايي وجود دارند که به فکر‏‎ ‎تغيير دادن قانون انتخابات ‏هستند. اين سه خواست- پروژه ملي، رابطه‎ ‎تنگاتنگي بايکديگر دارند ودر آينده عمده خواهند شد: آقتصاد با ‏عدالت، رابطه با آمريکا و انتخابات آزاد. هر کسي که اين سه پروژه را با محوريت‎ ‎اقتصاد برنامه خود کند ‏آينده انتخابات را به نفع خود رقم خواهد زد. ‏

‎‎اشاره کرديد‎ ‎آقاي احمدي نژاد نمي‎ ‎داند که براي برقراري‎ ‎رابطه با آمريکا چه کند. وقتي شما ايران ‏بوديد‎ ‎هيچ راهکاري به مسوولين‎ ‎اراپه نکرديد؟‎ ‎

چرا. متاسفانه اين دولت نيست که درتحليل نهايي تصميم مي‎ ‎گيرد که در رابطه با آمريکا بايد چه کار کرد. ‏واقعا مشکل آمريکا وايران‎ ‎مشکل سياسي وديپلماتيک نيست. بلکه مشکلي است که پيامدهايش وراي اين رابطه‎ ‎مي رود. هم براي جريان هاي داخلي کشور هم براي روابط ايران با نيروهاي‎ ‎اسلامي خارج از مرزهاي ‏خودش و هم رابطه ايران با بقيه کشورها درمنطقه. يکي‎ ‎از معضلاتي اين رابطه همين است که پيامدهايي در ‏داخل ايران، منطقه وآمريکا‎ ‎خواهد داشت. اين رابطه هم دوست دارد و هم دشمن، هم در ايران وهم درمنطقه. ‏اين است که جريان را خيلي پيچيده کرده است. سواي اين پيچيدگي نيروهاي‎ ‎مختلفي در ايران سر اين رابطه ‏ادعا دارند. يک عده مي گويد ما بايد اين‎ ‎رابطه را کنترل کنيم عده ديگري مي گويند ما بايد اين کارا انجام ‏بدهيم. اما به نظرم درايران اندک اندک به اين نتيجه مي رسند که پروژه رابطه با‏‎ ‎آمريکا يک پروژه جناحي ‏نيست بله پروژه اي ملي است و اين رابطه را بايد‎ ‎درچارچوب منافع ملي کشور ديد نه منافع جناحي. اگر اين ‏اتفاق بيافتد مي شود‏‎ ‎اميدوار بود که به يک تفکر منسجم تري دررابطه با آمريکا رسيد. بنابراين فکر مي کنم ‏مشکل دولت احمدي نژاد اين است که به اين رابطه به‎ ‎صورت جناحي نگاه مي کند. ثانياجناح هاي ديگرادعا ‏دارند وازطرف ديگر همه‎ ‎اين جناح ها با همه دعواهايي که با هم دارند کاره اي نيستند و باز هم يکي‎ ‎آن بالا ‏است که کنترل قضيه را دراختيار دارد و اين جناح ها بي خودي سر‏‎ ‎همديگر داد وفرياد مي زنند. به همين ‏دليل هم فکر مي کنم اين جريان مساله اش‎ ‎فقط احمدي نژاد نيست. چرا که خاتمي و رفسنجاني هم نتوانستند ‏گره اين ماجرا‎ ‎را بگشايند. اما يک اتفاقي در ايران درحال رخ دادن است که درک موجود نسبت‎ ‎به ماجرا را ‏تغيير مي دهد. آقاي خامنه اي مصاحبه اي کردند چند ماه پيش‎ ‎دريزد وگفتند که ما نمي توانيم که براي هميشه ‏با آمريکا دشمن باشيم اما‎ ‎موقعش الان نيست. بنابراين سررابطه با آمريکا حکومت ازجريان ايدپولوزيک‎ ‎بيرون رفته و وارد يک جريان عملگرايي شده است و صحبت سر اين نيست که بايد‎ ‎رابطه با آمريکا را ‏درست کرد يا نه بلکه صحبت اين است که چه موقع وچگونه‎ ‎بايد اين کار را انجام داد. رييس جمهوري بعدي ‏شانس بيشتري دارد که اين‎ ‎رابطه را به جايي برساند و روي آن کار کند. ‏

‎‎تا انتخابات‎ ‎بعدي آمريکا شش ماهي‎ ‎باقي مانده است. طي هفته‏‎ ‎هاي گذشته مطالب زيادي‎ ‎درخصوص تمايل دستگاه‎ ‎بوش براي يک حمله نظامي‎ -‎حتي محدود - به ايران‎ ‎مطرح شده است. تحليل‎ ‎محافظه کاران اين است‎ ‎که چنين حمله اي دست‏‎ ‎دولت بعدي آمريکا را‎ ‎براي گفت وگو با ايران‎ ‎خواهد بست و ‏يا اينکه‎ ‎ايران را درموقعيتي‎ ‎قرار خواهد داد که به‎ ‎هر خواست آمريکا تن بدهد... با‎ ‎هر تحليلي که وارد اين‎ ‎موضوع شويم، حمله به‎ ‎ايران در هر مقياس ومقداري‎ ‎عملا ممکن است به يک‎ ‎نوع واپس گرايي و بازگشت‏‎ ‎به نوعي انقلابي گري‎ ‎وآرمان گرايي سالهاي‎ ‎دهه اول انقلاب منجر‎ ‎شود و تغييرات به وجود‎ ‎آمده را معکوس ‏کند. به‎ ‎نظر شما آيا با توجه‎ ‎به مشاهداتي که درواشنگتن‏‎ ‎داريد چنين اظهار نظراتي‎ ‎تنها براي ترساندن مقامات‏‎ ‎تهران است يا آنکه توجيه‎ ‎قدرتمندي براي آن وجود‏‎ ‎دارد که هر روز براحتمال‎ ‎چنين اقدامي مي افزايد؟‎ ‎‎

همه مشکل ايران وآمريکا مربوط به هفت هشت ماه آينده است. من معتقدم شش ماه آينده بسيارنگران کننده ‏است. اين شش-هفت ماه، زمان سياستگذاري نخواهد بود بلکه ماههاي اتفاقات خواهد بود. يعني به جاي‎ ‎اينکه ‏سياست تعيين کند چه اتفاقي در رابطه ايران وامريکا پيش خواهد آمد، اين حوادث برنامه ريزي شده خواهد ‏بود. به همين دولت ايران هم خيلي نگران‏‎ ‎است که حادثه اي رخ دهد که هيچ کنترلي بر روي آن ندارد به ‏وجود بيايد و آن‎ ‎باعث يک حرکت نظامي ازسوي آمريکا شود. از طرف ديگر نيروهاي زيادي درکشور‏‎ ‎هستند که مراقب اوضاع هستند. فکر مي کنم هر کسي که نسبت به جريان اين‎ ‎حادثه بي توجه باشد. ‏

‎‎وقتي چند‏‎ ‎ماه قبل به ايران رفتيد‎ ‎نگران اينکه مشکلي برايتان‎ ‎به وجودبيايد نبوديد؟‎

من همين جوري براي خودم به ايران نرفته بودم. من با‎ ‎برنامه مفصل تري رفته بودم و از طرف ايران ‏اقدامات لازم براي اينکه من‎ ‎سالم بروم وبرگردم انجام شده بود. اين طور نبود که يک بليط بخرم و راهي‎ ‎تهران شوم. از وقتي که وارد فرودگاه شدم تا وقتي که خارج شدم يک لحظه هم‎ ‎با مشکل مواجه نشدم - نه ‏دولتي و نه غيردولتي. ولي ايران هم کشور حوادث است. اما خوشبختانه هيچ اتفاقي براي من نيفتاد و همه ‏حرف هايي را هم که روزنامه‏‎ ‎کيهان و سايت الف برعليه من زدند وقتي بود که من‏‎ ‎از ايران خارج شده بودم. ‏قبل از آن هيچ اتفاق خاصي نيفتاد. هرجا که رفتم با پشتيباني شديد مردم‎ ‎مواجه شدم. درمحل خودم در تالش ‏بيش از ۲۰۰۰ نفر از من استقبال کردند. در‎ ‎تهران هم ملاقات هايي که کردم بسيار اميدوارکننده بود و با ‏انرژي بيشتري‎ ‎برگشتم براي کار کردن روي اين رابطه. به نظرم حرکت مهم وخوبي بود و در آن‏‎ ‎چارچوب تلاش مي کنم اين رابطه را درجهت عادي کردن پيش ببريم و درک درستتري‎ ‎در دو طرف به وجود ‏بياوريم. فکر مي کنم در ماموريتي که خودم براي خودم‏‎ ‎تعريف کرده ام - وکسي برايم تعريف نکرده - تا ‏حدود زيادي موفق بودم. ‏

‎‎گفتيد يک‎ ‎سري اتفاق افتاد که نمي‎ ‎خواهيد بگوييد. حالا‎ ‎نمي خواهيد يک خبر بدهيد‎ ‎در آخر اين ‏مصاحبه؟‎ ‎
اگر اين چند ماه را سالم سرکنيم دررابطه ايران‎ ‎وآمريکا در دولت بعدي حتما يک خبرخوش خواهيم داشت. به ‏نظر مي رسد جامعه‏‎ ‎سياسي انقلابي ايران اندک اندک خسته مي شود. نيروهاي رده اول حکومتي اندک‏‎ ‎اندک ‏از يک جريان سي ساله اي که در دور و تسلسل قرار گرفته خسته شده اند و‎ ‎فکر مي کنند بايد اين دور شکسته ‏بشود و جامعه به جلو برود و من مطمپنم اگر‎ ‎بشود تغييري در رابطه بين ايران وآمريکا ايجادکرد حتما ‏تاثيرش روي‎ ‎انتخابات ويک جريان اقتصادي سالم تر درايران مثبت تر خواهد بود و يشتر جلو‎ ‎خواهيم رفت. ‏من خيلي خوشبين هستم به خصوص به دليل حضور نيروي جوان باهوش‏‎ ‎مدرن وتحصيل کرده و مطلع ‏وجهاني ايران. نيرويي که ديگر نمي شود آن را‏‎ ‎برگرداند به بطري سحر آميز. اين غول از بطري به بيرون ‏آمده ونمي توان آن‏‎ ‎را کنترل کرد. ولي تقريبا اين احساس را دارم اين نيرو را نمي توان به عقب برد. هر‎ ‎اتقاقي در ايران بيافتد به سمت جلو خواهد بود.

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by samsam1111CommentsDate
Poetry, Ten commandments on being a true Iranian
7
Jan 31, 2009
True Iran & Virus of Ommatism, Final
9
Jan 18, 2009
True Iran & Virus of Ommatism Part 2
6
Jan 10, 2009
more from samsam1111

Links:
[1] //www.memarian.info


Source URL (retrieved on 12/07/2012 - 08:30): //legacy.iranian.com/main/blog/samsam1111-17

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |