پیشگفتار
حکومت اسلامی ایران به کشتارشهروندان اش نیاز دارد . این حکومت بدون کشتار, زندان , شکنجه و ایجاد ارعاب و وحشت ساقط و سقط خواهد شد. دلیل هم" اظهرمن الشمس" است. حکومت اسلامی , حکومت توهم ,هذیان و روان پریشی ست , بدیهی ست چنین حکومت بیماری توان و ظرفیت پاسخگویی به نیازهای شهروند ان اش, و نیز مسایل جهانی نداشته باشد و برقامت زمانه و جهان ناجور ترین وصله باشد.
با چنین ویژگی هایی برای حفظ سلامت و قدرت بیضه ی اسلام و حکومت نابهنگام اش , اقدام هایی موثرتر و کارا تراز ایجاد رعب و وحشت و ترور , آنهم به وحشیانه ترین و سبعانه ترین شکل اش وجود ندارد , فکر وروشی که اسلام از بدو پیدایی اش به کار بسته و بهره ها برده است.
سیاست ایجاد رعب و وحشت و ترور توسط این حکومت از فردای انقلاب بهمن , به عنوان عملی " قانونی و شرعی" اعمال شده است. از همان هنگام در کنار کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی , کشتار قربانیان بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی , یعنی معتادان , تن فروشان ," اراذل و اوباش "و دیگر بزه کاران و ناهنجاران اجتماعی, به گونه ای وحشیانه به دست پاسداران اسلام آغاز شد. کشتارها یی که تا امروز , یعنی نزدیک به 30 سال عمر حکومت اسلامی, ادامه یافته است, و تا هنگامی که این حکومت حیات داشته باشد , ادامه خواهد یافت.
طی ماه های اخیر شکنجه های خیابانی و اعدام های سبعانه ی در ملاعام - که حتی کودکان را نیز برای عبرت گیری به تماشا واداشته اند- بار دیگر سیاست محوری این حکومت شده است. این بار حکومت اسلامی شکنجه گران اش را با نقاب به شکار قربانیان اش گسیل داده است تا شکنجه گری و تعذیب را به بیرون شکنجه گاه ها , به خیابان ها و برابر چشمان حیرت زده ی مردم گسترش دهند , ونیز دارها را برای اعدام این قربانیان , که آنان را " اراذل و اوباش" می خواند , برپا کنند.
اگر حکومت اسلامی برای نخستین بار واقعیت را گفته باشد و تنی چند از قربانیان این دوره اش " اراذل و اوباش" باشند, به خود زنی روی آورده است , چرا که برخی از این قربانیان می توانستند درزمره ی " اراذل و اوباش حکومتی " در خدمت این حکومت قراربگیرند.
برای اثبات این ادعا بهتر است , به اختصار, با" اراذل و اوباش حکومتی" آشنا تر شویم !.
"اراذل و اوباش حکومتی "
چماق,چاقو و قمه کشان, زورگیران یا باج گیران, مزاحمین و مرعوب کنندگان مردم را " اجامر", " لات" , " لش" یا اراذل و اوباش خوانده اند. این پدیده نو رسیده و تازه نیست .
اراذل و اوباش پاره ای از سپاه بیکاران جامعه هستند, اینان قربانیان بی سوادی و فقر, قربانیان نظام سیاسی, اقتصادی و فرهنگی جامعه, وقربانیان بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی اند. بسیارانی از اینان در زمره ی بیماران روانی ای قرار می گیرند که بیماری شان قابل درمان است, ویژگی ای که در بسیاری از " اراذل و اوباش حکومتی" , به ویژه قاتلان و شکنجه گران حرفه ای اش می توان دید.
اکثر سلسله ها و دودمان های حکومتی و بسیاری از جریان های سیاسی , مذهبی و قومی , سازمان دهنده و پشتیبان چنین گروه هایی بوده اند، گروه هایی که آزار و اذیت و تحقیر و تحمیق و تکفیر، و ضرب و شتم و شکنجه و کشتار دگراندیشان , دگررفتاران و مخالفان وظیفه و کارشان بوده و هست.
اراذل و اوباش حدودا" از دوران صفویه به شکل و شمایل ورفتار امروزین در آمدند. از همان تاریخ تا به امروزاراذل و اوباش نه فقط به عنوان یک پدیده ی اجتماعی , به پدیده ای سیاسی و مذهبی بدل شده اند.حکومت ها , و برخی از گروه های سیاسی و مذهبی , به سازمان دهی اراذل و اوباش در" گروه های فشار و کشتار " روی آورده اند و بیش از پیش از آنا ن به عنوان ابزار سرکوب دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی بهره برده و می برند . سازمان دهنده ها در صورت لزوم نیز از قربانیان برای ایجاد رعب و وحشت و زهرچشم گرفتن در جامعه استفاده کرده اند. البته گاه حکومت ها یا ژست تامین " امنیت اجتماعی", مازاد اراذل و اوباش مورد مصرف شان را قربانی کرده اند.
" اراذل و اوباش حکومتی " یا گروه های فشار و کشتاربتدریج به یکی از بازوهاي "مسلح" دربار (شاه و شیخ) و برخی از نیروهای سیاسی و مسلمان بیرون از حکومت بدل شد ه اند. این گروه ها به اشکال و انواع مختلف، برخی با پول و امکانات و مقام، برخی با تهییج و تحریک احساسات وطن پرستانه و کیش شخصیت و جماعت هایی با تحریکات و وعده های مذهبی ی آن جهانی، به فشار و کشتار دست زده و می زنند.
در دوران صفویان گروه هایی از " قزلباشان " و "تولائیان و تبراییان" را داریم، که "عمرسوزان و قمه زنی و دسته راه انداختن و ایذا و آزار و غارت منازل مخالفان سیاسی و مذهبی" و سربریدن سنی ها و دیگر اقلیت های مذهبی وظیفه شرعی , سیاسی و شغل شان بود. این گروه ها، و گروه های دیگر فشار و کشتار را, برخی از روحانیون و "ظل الله"ها شکل داده و رهبری و تقویت کردند ه اند. "شاه اسماعیل اول " بيرحم تاريخ, و بدعت گذارآدمخواری در تاریخ مان " در این عرصه سخت فعال بود!(1)
" خشونت های مذهبی شاه اسماعیل, قزلباشان و تبراییان و دشواری تحمل آن ها برخی از شاعران و نویسندگان را بر آن داشت که تعمدا" اقدامی کنند که قزلباشان آنان را به قتل برسانند.......زین الدین محمود واصفی از شاعران و نویسندگان خراسان ... در معبری با دوست دانشورش رو به رو گردید . او می نویسد آن دوست , " فقیر را مضطرب و پریشان دیدو شمه ای از احوال من پرسید. گفتم : ای یار جانی و دوست دو جهانی , امروز به قصد آن از خانه بیرون آمده ام که کاری کنم و عملی نمایم که مستلزم هلاک من باشد .... آن عزیز گفت ای یار مرا نیز همین حال است "(2)
در دوران قاجاریه گروه های متعدد "اوباش، لوطی ها و چاقوکشان و قمه کشان" یا گروه های "لتوت و لشوش" فعال بودند , به ویژه در جریان جنبش مشروطه, که برخی را پادشاهان و حکومتیان و جماعتی دیگر را روحانیون سر و سامان دادند :
"... اوباشان تجهیز شده , روز 23 آذر 1286 دست به کار شدند. از صبح زود دسته ای از اوباشان محله ی سنگلج به سردستگی مقتدر نظام و گروهی از اوباشان چاله میدان به سرکردگی صنیع حضرت , هرکدام از محله ی خود به طرف مجلس حرکت کردند....جلوی مجلس فریاد و عربده ی خود را بلند کردند و به مجلس و مشروطه نا سزا گفتند....در میدان توپخانه شترداران و زنبورکچیان و فراشان و غلامان کشیکخانه و سربازان فوج امیر بهادر جمع شده بودند و چادر های دولتی را می افراشتند و آشپزخانه بزرگی بر پا می کردند....در نتیجه هیاهو بازار ها و دکان ها بسته شد ودشمنان مشروطه از هر طرف رو به میدان توپخانه گذاشتند و به این ها پیوستند. اوباشان سنگلج و چاله میدان هم رسیدند.عده ای از آخوند ها و طلبه ها نیز وارد میدان شدند....روضه خوان ها بالای منبررفتند و علیه مشروطیت و مجلس سخن راندند و جمعیت را به تکرار این شعار وا داشتند:
" ما دین نبی خواهیم- مشروطه نمی خواهیم"
اوباشان به خانه های شیخ فضل الله نوری و حاجی میرزا ابوطالب یزدی و سایر ملایان مخالف مشروطه رفتند و آن ها را به میدان توپخانه آوردند......روز 25 آذر در میدان توپخانه یک نفر کشته شد...روزنامه " حبل المتین " می نویسد که اوباشان چون پول و زنجیر ساعت طلای او را دیدند ابتدا چند تیر به او زدند, بعد پسر سید نقیب جلو آمد و گفت :" مسلمانان شاهد باشید و روز قیامت پیش جدم شهادت بدهید که من در راه دین اول کسی هستم که چشم مشروطه طلبان را بیرون آوردم " و بعد با کارد چشم آن جوان را کند .سپس اورا شقه کردند و به درخت آویختند...."(3)
در باره ی همین دست از اراذل و اوباش نوشته شده است :
"استرداران و شترداران نتراشیده دژآگاه و اوباشان سنگلج و چاله میدان و..." که به مجلس و مجلسیان حمله می کردند و یا "... کلاه نمدی های محلات و اشرار" که در میدان توپخانه شعار می دادند:
"ما چای و پلو خواهیم
مشروطه نمی خواهیم"
وعده ای از مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند و کشتند.(4)
احمد کسروی درباره اوباشانی که برای نمونه "... در مقام عربده و حرکات وحشیانه برآمدند و (علی آقا صراف) و (اسمعیل خیاط) را بی موجبی مجروح سخت و (عنایت الله) مظلوم را مقتول و آویزه درخت کردند" می نویسد:
«چون بایستی سردستگان اوباشان گرفته شوند و صنیع حضرت و مقتدر نظام و دیگران پنهان شده بودند، تنها حاجی معصوم نامی از آنان دستگیر گردید. بدینسان آشوب توپخانه پایان پذیرفت. لیکن این زمان یک گرفتاری دیگری پدید آمد، و آن این که اوباشان که گریزان و نهان می بودند، شب ها بیرون آمده و هر که را می یافتند می زدند و لخت می کردند، و چون پشتشان به شاه و پیرامونیان او گرم می بود و مجلل السلطان پیشخدمت شاه نگهداری و پشتیبانی از آنان دریغ نمی گفت، بی باکانه به هر سیاه کاری برمی خاستند. چنان که بهاالواعظین را که یکی از نمایندگان مجلس می بود کتک زده سر و رویش را بخستند، و در شب چهارشنبه هفدهم دی ماه (3 ذیحجه) هشت تن از آنان به خانه فریدون زردشتی که یکی از بازرگانان می بود رفته و آن بیچاره را بیدار گردانیده نخست پانصد و شصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند. پیدا می بود که کشندگان همان اوباشان می باشند. از آن سوی شیخ محمود به ورامین رفته در آن جا آسوده می زیست. روی هم رفته دیده می شد که دربار به کیفر دادن اوباشان گردن نگزارده، و پیمان او در این باره جز فریب نمی بوده. از
شهرها در این باره تلگراف می رسید و در مجلس نیز گفتگو می رفت، ولی نتیجه نمی داد.» (5)
در دوران پهلوی نیز حکایت اراذل و اوباش همین گونه بود. دو نمونه اش ,دار و دسته های "شعبان جعفری" (شعبون بی مخ) و طیب حاج رضائی بودند. طیب حاج رضایی در آغاز حامی شاه بود.جشن و چراغانی ای که او به هنگام تولد رضا پهلوی در میدان مولوی و خیابان باغ فردوس و اطراف زایشگاه فرح (محل تولد رضا پهلوی) راه انداخت ,و نیز سپاسگزاری شهردار تهران و دربار از او جزء " افتخارات و سرفرازی" ایشان بودند. طیب اما در بلوای خرداد 42 ازآیت الله خمینی حمایت کرد، و به همین خاطر او ویکی از همکاران اش به فرمان محمد رضا شاه اعدام شدند.
شعبان جعفری , از معروف ترین اراذل و اوباش حکومتی , که ادعا کرده ازاعضای گروه فداییان اسلام نیزبوده است , در مورد رذالت های اش گفته است :
"....من فرمونده بودم. خودم فقط دنبال روزنامه" مردم " بودم اینا گفتن روزنامه مردم تو امیریه ست. گفتم" بریم اونجا", گفتن " خسته شدیم!" , گفتم بیاین خیابون امیریه اونجام چیز میز است, بیاین!" یادمه یکی اون جا پرسید آقای جعفری یه دونه سماور اینجاست اینو چیکارش کنم؟ " گفتم : " بیارش پایین" , گفت : " آخه بزرگه نمیشه آوردش پایین!", اونوقت پنجره رو شیکوندن و سماورو از پنجره انداختن پایین, یه سماور بزرگ بود. خلاصه چیزاشونو ریختن و بهم زدن دیگه. من می گفتم , اونام می ریختن پایین.تمامو از اون بالا ریختن پایین,دولابچه ومولابچه, پرونده و مرونده و بساطشون و اینا همه رو...هرچی بود ریختن تو خیابون. کفته : " بسه؟" کفتم " نه , پاشنه ی اون دک.ن.باید در بیارین!"(6)
".... روز 9 اسفند...ما اول صبح رفتیم خونه ی کاشانی. درست یادمه. اون حاجی (محسن) محرر بود, امیر موبور بود, احمد عشقی بود و حاجی حسین عالم بود و یه عده ای دیگه. آیت الله کاشانی گفت : " برین شاه داره از مملکت میره بیرون. برین نذارین شاه بره !" گفت : " اکه شاه بره عمامه ی مام رفته !" , "......دکتر فاطمی رو دولت محاکمه کرد و کشتش , اونوقت که عبد خدایی جزو فداییان اسلام بود,منم جزو فداییان اسلام بودم , عبد خدایی فاطمی رو با تیر زد ولی نمرد. اون عبد خدایی که الان وکیل مجلس ایناست....( فاطمی ) رو دم شهربانی زدمش ,چاقوام نزدم .بیخود میگن چاقو زده ......" (7)
در دوره پهلوی، برخی از جریان های مذهبی مخالف رژیم که بعد ها پایه گذاران حکومت اسلامی شدند نیز از "جاهل ها، گردن کلفت ها و لات ها و عربده کش ها" , به عنوان بازوی مسلح اسلام استفاده می کردند. حاج مهدی عراقی از بنیان گذاران "فدائیان اسلام" و "هیئت های مؤتلفه اسلامی" در خاطرات خود که با عنوان "ناگفته ها" چاپ شده است، گفتنی ها را با "افتخار" می گوید:
«... نواب صفوی به این فکر می افتد که یک محفلی، یک سازمانی، یک گروهی، یک جمعیتی را برای مبارزه به وجود آورد. این فکر به نظرش می آید که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسایش محلات بوده اند. مثل اوباش ها، گردن کلفت ها, لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند...» حاج عراقی ماجرای حمله به روزنامه ساعد را که کاریکاتور نواب صفوی را چاپ کرده بود شرح می دهد:
«... رفیقمان گفت برویم سر پاچنار من یک مشت از این لات و لوت ها را جمع می کنم... رفتیم زورخانه و دیدیم یک مشت جاهل های کوتاه و بلند، خلاصه یا علی یا علی دارند ورزش می کنند. گفت بیائید برویم، راه افتادند آمدند اول خیابان فردوسی... گفتیم حمله به چاپخانه... همه چاپخانه را این بچه ها پذیرایی کردند. جعبه هایی که تویش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد تو حیاط. دو سه تا از این بچه ها با چوب افتادند به جان ماشین می خواستند با چوب، ماشین را بشکنند، گفتم بابا این که با این شکسته نمی شود، یک دست زدیم خلاصه اش این دیس از زیر ماشین آمد بیرون و حروف ها ریخت زمین... رفتیم تو قسمت حروف چینی، دیدیم کلیشه ها آن وسط است چاقو را بچه ها در آوردند، کلیشه ها را تکه تکه کردند و حروف را هم ، همه را به هم زدند.»
حاج عراقی درباره طیب و ناصر جیگرکی و رمضون یخی و... نقش آن ها در خرداد 42 می گوید:
«... منزل آقا (خمینی) بودیم آن جا اسم طیب خان وسط آمد... آقا درآمد گفت که اینها علاقمند به اسلام هستند... نوکر امام حسین هستند... خلاصه رفتیم خانه طیب خان... طیب صد تومان داد به پسرش اصغر گفت می دوی عکس آقا خمینی را می خری می بری تو تکیه... ناصر جگرکی، از گردن کلفت های باغ فردوس و چهارراه مولوی بود، هنوز ما از ساعت حرکتمان قدری مانده بود که خبر آوردند این فرد با تعدادی نزدیک به 200 الی 300 تن از الوات های آن جا به قول خودش، ازین تیغ کش ها دارند می آیند." (8)
محسن رفیقدوست از اراذل و اوباش حکومتی در سال 1342 شاهد یک درگیری میان آخوندها و مأمورین بود، که مأموری آخوندی را با چوب می زند. سال ها بعد با شخصی مواجه می شود که شبیه آن مأمور بود. رفیقدوست با سه نفر از علما، منجمله مهدوی کنی مشورت می کند. حضرات فتوی می دهند که آن شخص مهدورالدم است، "رفیقدوست با یک چماق کلفت مردک بیچاره را شبی در حال رفتن به منزلش در سه راه سوسکی غافلگیر کرده و با ضربه ای چماق به کله اش او را به زمین می اندازد و با هفت هشت ضربه محکم او را به قتل می رساند، و
در پایان ضمن شرح این واقعه افاضه می فرمایند که انشاالله خداوند قبول فرمایند." (9)
انقلاب بهمن 1357 عقب مانده ترین افراد , گروه ها و اقشار اجتماعی را به سوی قدرت سوق داد.
مهدی عراقی ها و محسن رفیقدوست ها از پایه گذاران این قدرت شدند, قدرتی که حاکمیت گروه های فشار و کشتار بود و هست . این حکومت رذل ترین اوباش و تشکل ها و سازمان های " اراذل و اوباش "را به عنوان بازوی انقلاب اسلامی در خدمت داشته و دارد. صدها عضو و هوادار فدائیان اسلام , هیئت های مؤتلفه , بانیان مسجد الهادی(10) , گروه قنات (11), گروه شیت(12) , " جاش " های کردستان , گروه" باشی " ی اصفهان و گروه های متعدد در شهرهای مختلف ایران ستون فقرات این حکومت شدند. نه فقط رهبران و سازمانگران "الواط و اشرار و عوام های بازاری"، خود الواط و اشرار و عوام های بازاری هم بخش هایی از حکومت را شکل دادند , و اداره ی ارگان های سرکوب همچون کمیته های انقلاب اسلامی , سپاه پاسداران , بسیج , زندان ها (13), وزارت اطلاعات و...... را به دست گرفتند.(14)
مهدی عرافی – که آیت الله خمینی او را برادر خوب و فرزند عزیزش می دانست – ,عسگراولادی , محسن رفیقدوست ,اسدالله لاجوردی ,هادی غفاری ,صادق خلخالی و صدها اراذل و اوباش معمم و مکلا و بی کلا ,از همان فردای پیروزی انقلاب بهمن آشکارا به سازمان دهی و همکاری با شعبون بی مخ ها وطیب ها و ناصرجیگرکی ها و رمضون یخی و حسین مهدی قصاب ها ی پیر و جوان حزب الهی پرداختند، و دست در دست اینان آزار و کشتار دگراندیشان و دگررفتاران را آشکار و نهان آغاز کردند، و ده ها گروه فشارو کشتار، و " چماق داران و قمه کشان وچاقوکشان محفلی" در تهران و شهرهای مختلف , وحتی در خارج کشور, شکل دادند. و بدین گونه پدیده ی تاریخی ی "گروه های فشار و کشتار"، با در آمیزی با "اسلام" آیت الله خمینی چهره ای شوم تر و ضد انسانی تر به خود گرفتتد.
حمله به کتابفروشی ها، کتاب سوزان ها، حمله به چاپحانه ها و دفاتر روزنامه ها، حمله به گردهمایی های سیاسی و فرهنگی، حمله به زنان و ضرب و شتم آنان و کشتار مخالفین حکومت در تهران، کرمان، ترکمن صحرا، کردستان, کرمانشاه , قائم شهر، بندر انزلی، جهرم و... نمونه هایی از جنایات "لتوت و لشوش" حکومت اسلامی اند. نعره های اینان هرگز از گوش و هوش تاریخ میهنمان محوشدنی نیست:
"ما همه سرباز توئیم خمینی
گوش به فرمان توئیم خمینی
خمینی ی عزیزم
بگو تا خون بریزم
و نسل بعد از مهدی عراقی ها و عسگراولادی ها و رفیقدوست ها و لاجوردی ها و هادی غفاری ها وخلخالی ها ........ یعنی زهراه خانم ها وده نمکی ها و الله کرم ها و سعید عسکرها و سعید امامی ها و مصطفی کاظمی ها و سعید مرتضوی ها و سردار رادان ها و..... و گروه های" اراذل و اوباش حکومتی" ای همچون "انصار حزب الله" و "فدائیان اسلامی ناب محمدی (ص) , مصطفی نواب "، "سپاه سربلند محمد" (15) و" محفل کرمان " و... هزاران سرباز گمنام خمینی سیمای واقعی خمینیسم را با ضرب و شتم و ریختن خون فرزندان سرزمین مان به نمایش گذاشته اند.(16)
" محفل کرمان" یک نمونه کوچک است . شش تن از" اراذل و اوباش حکومتی " تحت فرماندهی پاسدار جورکش " فرمانده نیروها ی انتظامی کرمان" و با عنایت به فتوی آیت الله مصباح یزدی تعدادی از شهروندان بی گناه کرمانی را به گونه ای فجیع به قتل می رسانند , این قاتلین که مراحل نهایی تبریه شدن در دادگاه های تشریفاتی ی اسلامی را پشت سر گذاشته اند, پرونده ای سرشار ازباجگیری و شکنجه و آدمکشی دارند:
"...در 21 شهریور 1381 مصیب افشاری را که دارو فروش خیابانی بود و قاتلین از او باجگیری می کردند , به بیابان های اطراف کرمان می برند و پس از بستن دست و پایش , او را داخل چاله یی می اندازندو سپس سه تخته سنگ به وزن 30 کیلو برداشته و با گفتن ذکر و دعا خوانی به ترتیب سنگ ها را به سر وی می کوبند و وقتی متوجه می شوند مصیب هنوز زنده است و تلاش می کند خود را از چاله بیرون بکشد او را زنده به گور می کنند" . محمد حمزه مصطفوی, طلبه و پاسدار مرکز کنترل فرماندهی ناجا, سر دسته ی باند و بقیه ی قاتلین عضوپایگاه مقاومت بسیج علی اصغر مولا هستند.
محافلی شبیه به "محفل کرمان" در سرتاسر ایران وجود دارد , و به شکنجه و کشتار شهروندان مشغول اند. این محافل و گروه ها حتی بازداشتگاه ها و شکنجه گاه های مخفی دارند.(17)
از خصایل اراذل و اوباش حکومتی ست که از جنایاتی که مرتکب می شوند آشکارا سخن می گویند وجنایت پیشگی را باعث افتخار می دانند. نمونه روح الله حسینیان است که با افتخار گفته است , زمانی قاتل بوده است , واز یاران اش نیز اینگونه تعریف به دست داده است:
«اینان افرادی متدین و دارای انگیزه های مذهبی هستند که مرتدان و ناصبی ها را به قتل رسانده اند.»(18)
مشاورسابق احمدی نژاد که برای نمایندگی مجلس اسلامی نیز دورخیز کرده است , منظورش از " افراد متدین و دارای انگیزه های مذهبی" اراذل و اوباش و قاتلینی چون سعید امامی و مصطفی کاظمی ست , و مرتدان و ناصبی هایی که قتل شان واجب بوده است نیز روشنفکران گرانقدری چون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده هستند.
****
تاریخ حکومت اسلامی , و افکار و کردار حکومتیان در طی نزدیک به سی سال گذشته , همراه با انبوهی از شواهد و اسناد آشکار تر کرده است که ارگان های حکومتی , به ویژه ارگان های سرکوبگر حکومت اسلامی , ارگان های " اجامر" و" لتوت ولشوش" و" اراذل و اوباش " هستند.
در میان بخشی از مردم میهنمان امروز این سوال مطرح است که اگر طبق قوانین اسلامی اراذل و اوباش مجرم و مستحق مجازا ت اند , جرم کدام نوع از اراذل و اوباش - که تمامی شان قربانیان ستمگری های تعصبات و خرافات مذهبی , بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی و بیماری های روانی هستند- سنگین تر است. "اراذل و اوباش حکومتی" یا " اراذل و اوباشی که نیروهای مازاد تشحیص داده می شوند؟
اگر دلیل مجازات رذالت و اوباشگری ست, کدام یک رذل تر و اوباش ترند ؟ آمران و عاملان طناب به گردن روشنفکران و روشنگران گرانقدری چون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده انداحتن و آنها را خفه کردن , وبا قمه هنرمند گرانقدری چون فریدون فرخزاد را مثله کردن , و با چاقوی آشپزخانه سیاستمدار برجسته ای چون بختیار وهمکارش رابه قتل رساندن, و با دشنه پیکر فروهرها را دریدن و قلب کارون 9 ساله را برابر چشم پدر شاعرش حمید حاجی زاده دریدن پیش از آنکه شاعررا مثله کنند و........ , یا زور گیران و باج گیران ؟
کدام یک رذل تر و اوباش ترند , حاکم شرع و دادستان و بسیجیانی که پدر بی گناهی را سنگسار می کنند , و جمجمه اش را به ضرب بلوک
سیمانی خرد می کنند, یا معتادانی که بیکاری و فقر و بی سوادی بسوی اعتیاد سوق شان داده است؟
کدام یک رذل تر و اوباش ترند, " خواهران" بسیجی و" پلیس نما " که وحشیانه با باتوم و چماق به جان دحتران و زنان می افتند و آنان را به " گناه " بد حجابی راهی زندان ها و شکنجه گاه های اسلامی می کنند, یا زنان تن فروشی که فلاکت و ناآگاهی به سوی تن فروشی کشاندشان ؟
براستی کدام یک رذل تر و اوباش ترند؟
********
منابع و زیر نویس:
1- منوچهر پارسا دوست , شاه اسماعیل اول ,شرکت سهامی انتشار , 1375
2- همانجا
3- ایرج پزشک زاد, انقلاب مشروطه ایران ,نشر البرز ( فرانکفورت), 1385
4 - ناصر زرافشان، تبارشناسی چماقداری، مروری بر پیشینه و ریشه های تاریخی چماقداری در ایران، نشریه حقوق بشر، شماره 52،
بهار 1382.
5- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ شانزدهم، صفحه 528.
6- هما سرشار , شعبان جعفری, نشر ناب , 1381
7- همانجا
8 - محمد ارسی، نخستین حلقه های قتل های زنجیره ای، انتشارات دهخدا، 1379.
9- ناصر امینی، ایرانیان (نیویورک)، شماره 44، آذر 1377.
10- آخوند هادی غفاری که مقرش "مسجدالهادی" در خیابان "تهران نو" – دماوند- بود، جدا از سازمان دادن گروه های فشار و کشتار، اموال مردم را نیز به غارت می برد و با شرکت های خارجی نیز زد و بند داشت، تا آن حد که "دادگاه ویژه روحانیت" نیز صدایش درآمد، و اعلام کرد: «هادی غفاری یک بار در مهر ماه 1368 به مدت یک هفته و مرتبه دوم در شهریور ماه 1369 همراه با خانواده به مدت چند هفته به دعوت شرکت ژاپنی "ان. ئی. س" به ژاپن رفته است و....».
11-" گروه قنات" در جهرم نمونه ایست از ده ها گروه فشار و کشتار در سراسر ایران . گروه قنات از بهمن ماه سال 1357 به همت حسین آقا (امام جمعه) و علی محمد بشارتی (که در کابینه ی رفسنجانی وزیر کشور شد) و عده ای از اراذل و اوباش جهرم, به عنوان یکی از باندهای علنی آدمکشی در جهرم , سازماندهی شد.
پیکر برخی از قربانیان گروه قنات , که به وحشیانه ترین شکل به قتل می رسیدند درون قنات های اطراف شهرانداحته می شدن. امروز برخی از این قربانیان در حیاط خانه ها و یا باغ های جهرم دفن شده اند، چرا که به خانواده قربانیان اجازه داده نمی شد پیکر عزیزان خود را در قبرستان شهر دفن کنند.
12- " در شهر کرمانشاه گروهی بنام "شیت" (کوتاه شده "شورای یاری تهیدستان" که در کردی "دیوانه" معنا می دهد)، از همآن آغاز به چماق داری و آدم کشی پرداختند. این گروه در زمان کوتاه چند ماه تابستان سال ۱٣۵۹ (تنها یکسال و نیمی پس از انقلاب) چند تن از جوانان کوشنده شهر را که بیشتر آنها دانشجو بودند، هر یک را به فجیع ترین شکل به قتل رساندند که جسد شکنجه و گاه متلاشی شده آنها در موردهایی پس از یک یا دو هفته یافت شد (از آن میان دانشجویی جوان و بسیار نازنین، زنده یاد بهروز هاشمی). میزان و چگونگی شکنجه ها بی سابقه بود. چشمهای یک قربانی دیگر، دانشجویی جوان از گروه "پیشگام" را از حدقه درآورده و بدنش را آماج انواع شکنجه ها کرده و از جمله با آتش سیگار سوزانده بودند." ( برگرفته از مقاله ی " اوباش" خوب , اوباش " بد" , از کوروش گلنام , سایت اخبار روز, 7 اگوست 2007)
13- بازماندگان کشتار های سال های 60 و67 در کتاب های خاطرات خود از خیل عظیمی از اراذل و اوباشی که مسیولین کمیته ها و زندان ها ,و در زمره ی شکنجه گر ان و عاملین کشتارها در تهران و شهرستان ها بودند, نام برده اند.
14- حسین بروجردی، پشت پرده های انقلاب اسلامی، بهرام چوبینه، نشر نیما، آلمان.
15- " سپاه سر بلند اسلامی " یکی ازفعال ترین گروه های " اراذل و اوباش حکومتی ست " , تهدید به مرگ روشنفکران و روشنگران میهنمان از کارهای رایح این گروه است . نمونه اش اطلاعیه ای ست که با امضای "سپاه سربلند محمد" به دفتر نشریه "کارنامه" تهران ارسال کردند, که در آن تعدادی از شاعران، نویسندگان، مترجمان و وکلای عضو یا نزدیک به کانون نویسندگان ایران تهدید به مرگ شده اند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری "رویداد" این نامه که فاقد سربرگ و تاریخ است، تنها امضای "سپاه سربلند محمد" را دارد. نشریه کارنامه که توسط هوشنگ گلشیری منتشر می شد، نزدیک ترین نشریه به کانون نویسندگان محسوب می شد.
این گروه اقدام خود را در تداوم "اعدام انقلابی دشمن زبون و فاسد در سال 1377"، یعنی قتل های زنجیره ای، معرفی کرده است.
16- گفت و گو شهروند با امیر فرشاد ابراهیمی، شماره 540، سال 1380.( ر.ک به سایت امیر فرشاد ابراهیمی)
20- محمدحسن ضیائی فر، دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی، همشهری، شماره دوشنبه 29 تیر ماه 1377
21- روح الله حسنیان، برنامه ی "چراغ"، صدا و سیمای جمهوری اسلامی، 21 دی ماه1377