پس از دستگیری کیان تاجبخش، پژوهشگر و استاديار دانشگاه ، وعلني شدن موضوع که به دلیل محاسبه های خاص حكومت پس از یک ماه به طور رسمی اعلام شد ، مجددا باب بحث و گفت و گو پيرامون سرنوشت و محدوده روشنفکری واهل قلم باز شده است .
برخي از خیال رفتن به ایران موقتا منصرف شده اند. برخي دیگر که خطوط قرمز حكومتي را محدود به موسّسه جورج سوروس "اپن سوسیایتی" و یا مجموعه "ویلسون انستیتوت" ارزيابي مي كنند و گوئی خود را قبراق تر از ان مي بينند که در ورطه چنان سرنوشت و اتهاماتی گرفتار آیند ، به نهضت خود ادامه داده اند. گروهي نيز کیان را به تنهائی مسئول سرنوشت امروزش مي دانند ، چه به هشدارهاي مکرّر دوستان وقعی ننهاد و کاری کرد که نمی بایست ، و در نظر آنها خربزه خورده اي است که پای لرز آن نیز خود باید نشیند! و اين در حالي است كه برای عدّه ای دیگر، کیان وسیله ای شد برای نشان دادن طبیعت غیر دمکراتیک جمهوری اسلامی که صد البته به او نیازشان هم نبود تا بر چنین طبلی بکوبند ولی بالاخره میتوانستند سر مردم را تا مدتی دیگر نیز، به روال سی سال گذشته، به این طریق گرم کرد و روضه غریبی جامعه مدنی ، خیانت و خشونت حکومت دینی از نو سرداده اشکی اگر نگرفت که ابراز وجودی کرد و صحنه را خالی نساخت . و جمعی نیز همچون ادوار گذشته ، ترازوی قضاوت به دست، به مقایسه میان سیاست های جورج بوش و سیاست های حکومت ایران نشستند واز اين مجرا نيز خشونت در جمهوری اسلامی را با بحث وقاحت آمریکا و مداخله اش در زندگی سیاسی مردم ایران را، از طریق تلاش برای تغییر رژیم، از یک جنس دانسته و بر اهمیت همبستگی ملی تاکید کردند. و به این ترتیب آنچه بر خاكستر اين آتش ماند چيزي نبود جز فاتحه ای بدون حمد وسوره برقامت نحيف حركت هاي مدني و صنفی در جامعه امروز ایران.
در اين مسير هویّت متهم و آنچه به عنوان اتهاماتش اعلام شده از کوچکترین اهمیّتی نزد منتقدین حکومت برخوردار نیست بلكه مهم صحبت از طبيعت غير دموكراتيک دولت جمهوري اسلامي است كه اين بار با موضوع كيان تاجبخش گره خورده و صحنه ای تازه براي منتقدان می سازد. نه اینکه خدای ناخواسته کیان در نظر فاقد ارزش باشد ، نه ! امّا این مسئله نه موجب حمایتی خاص از مظلومیت اوست و نه ارائه نقد از پژوهش ها و فعالیت های ارزشمنداش . حتی می توان گفت زیاد هم فرق نمی کند که متهم شهلا، همسر موقتاً دوم و یا دوم موقّت آقای ناصر محمد خانی باشد که پس از سه سال هنوز کسی نمی داند بالاخره شریک جرم داشته یا نه، و یا آقای جزایری عرب باشد که به نظر هنوز پس از شش سال تفهیم اتهام نيز نشده است . به عبارتی روشن تر، برای طیف منتقدان جمهوری اسلامی مهم نشان دادن طبیعت غیر دمکراتیک حکومت وقت است وبس و متهمانی از این دست صرف نظر از اتهاماتشان همیشه مظلوم واقع میشوند زیرا که طبیعت ظالم به خودی خود حجتی است بر بی گناهی مظلوم. پس درروند این ارزیابی نیز به متهم حتی نیازی نیست که در کنجی درآرزوی در یافت حکم آزادی خود که انشاءالله بدستش خواهد رسید، لحظه شماری میکند. زیرا که فراموش نكرده ايم كه پس از فاجعه تاسف بار زهرا کاظمی که حکایتی بود و هست از نظم حاکم بر دستگاه عدالت گستر جمهوری اسلامی، بالاخره بقیه، البتّه درردیف این قبیل دستگیری ها، به برگه آزادی دست یافتند اما با چه قیمتی... و نیزکسی را آنچنان که باید باک این هزینه و این قیمت بعد ازآزادی نيز نخواهد بود چرا که با گرفتن یکی دو مصاحبه و با یکی دو دعوت از نوع حمایتی آن دین خود را ادا کرده صفحه ای جدید باز می شود و مظلوم دیروز به جرگه رقبای امروز پیوسته و چه بسا به نوعی دیگر محاکمه شود، که خواهد شد، همانطور که اکبر گنجی محاکمه شد. اما این بار دایره منتقدین رژیم و حامیان حقوق بشر نیزکه برحسب طبیعت صنفی خود فقط می توانند به حقوق مظلومین در بند برسند، دیگر در صحنه و در کنارش نخواهند بود ...
به این ترتیب برای دفا ع از کیان نه نیاز به نوشتن مقاله است حول ویلسون انستیتوت و آن پول کذائی که گوئی به کیان تاجبخش براي تحقیقاتش داده؛ نه ضرورت اطلاع رسانی درباره شخصیت عجیب جورج سوروس که به راستی شاید نتوان در این روزها قلمی به تیزی قلم وی که حمایت های جورج بوش را از دولت اسرائیل منتقدانه نشانه گرفته یافت؛ ونه حتی لزوم ارائه نقدی حول تحقیقات کیان تاجبخش که از معدود محققینی بود که شوراهای شهر و روستا را از اولین روزهای حیاتش جدی گرفت ، بدان دل بست و همّ و غمّ خود را تحلیل شرایط موجود و شناخت پویائی های روندی قرار داد که به عقیده اکثریّت روشنفکران داخل و خارج ایران تنها ضامن شکل گیری و ثبات جامعه مدنی است که از انتخابات ریاست جمهوری دور هفتم (1377) به جمع مقدسات جمهوری اسلامی پیوسته است. و نه بالاخره حوصله ای برای طرح یک سوال. به راستی چه کسی بهتر از کیان می توانست جامعه امریکائی را مخاطب خود برای بیان تحلیل هايی قرار دهد که مورد قبول جامعه روشنفکری ایران است؟ واینکه آیا به لطف کیان و امثال او نیست که تفکرات امریکائی در رابطه با ایران در چنبره خیال باطل سردمداران قدرت و تبلیغات حکومت بوش در سال های اخیر قرار نگرفت؟ و آیا نمی توان گفت تغییر نگاه غرب به ایران در سال های اخیر مدیون فعالیت های پژوهشگرانی چون کیان تاجبخش است که با حفظ استقلال راي و آزادی خود ، با غرور به دفاع از سرزمین آبا و اجدادی خود كمر بسته اند؟
به نظر سکوت حاکم بر فعالیت های کیان حکایت از ضعف در ا رزیابی نقش روشنفکرانی چون او، در تغییر وتحولات سیاسی سال های اخیرداشته است. ضعفی که گوئی به تابوی تحلیل های سیاسی دوران معاصر ،چه در داخل ایران و چه در جمع مهاجران ، تبدیل شده است. وچه بسا با حفظ توهم توطئه و تقویت ان، به مثابه کم خرج ترین وسیله برا ی حفظ انسجام میان گروهای مخالف است که طیف منتقدین نظام به نقطه مشترکی با حکومت جمهوری اسلامی می رسد ، حتی اگر امروز یک طرف دعوي مسرور از خفه کردن نوزاد در نطفه باشد و طرف دیگرمغموم از نارسی او.
کیست كه نداند اتّهام خیانت این روزها به لطیفه ای هر چند درد آورتبدیل شده چرا که دیواره امنیّت ملّی و خیانت به وطن چنان گسترده گشته که دامن خودی ازنوع شهردار و وزیر کشور را نيز گرفته چه رسد به بی یار و یاورانی چون محققین و جامعه تحصیل کردگان خارج از کشور و مرطبتین با مراکز علمی– دانشگاهی غرب . بپذيريم كه با قبول اتهام خیانت براي کیان بدون ارزیابی ده سال اقامت وی در ایران ما نیزهمچون جمهوری اسلامی و در غیاب متّهم، فعالیت های پژوهشی وی را به وادی مسائل سیاسی خلاصه کرده و آزادی پژوهشگر و یا حمایت خود را از او مشروط به تعیین موضع سیاسی اش كرده ايم ! و چه ساده انگاری ست که جرم کیان را پول گرفتن از فلان مرکز و یا ایجاد ارتباط با بهمان موسسه قلمداد کنیم. چه نيك مي دانيم كه "گر رسم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند"! پس زمان آن فرا مي رسد كه بپرسيم مگر من از کجا پول می گیرم؟ مگر شما از کجا پول میگیرید؟ و در روند اين پرسش و آن قضاوت ، آيا همه ما به نوعی دست نشانده و وسیله اهداف سیاسی عدّه ای دیگر نیستیم و در نگاه عدّه ای، روزی دیگر متّهم ؟! دیروز اهل قلم را در رژیم شاهنشاهی محاکمه و مطرود کردیم و فردا، شک نکنیم، اهل قلم را در جمهوری اسلامی محاکمه ومنزوی خواهیم کرد! گويي دوری است بی انتها از تهمت و سوء طن که هرگز سر انجامی نخواهد یافت.
خلاصه اینکه اتهام کیان تاجبخش ریشه در بی اعتمادی به جامعه روشنفکری دارد. همان جامعه ای که در حین آزادی و استقلال، خود را مسئول حفظ استقلال كشورش و ثمره تحقيقاتش می داند. اتهام کیان، صد البته، نه آن پولی است که او گرفته و نه تحقيقاتي است که شايد به چاپ رسانده و نه حتی موسسه "اپن سوسایتی" ، بلکه همان داستان دیوار کوتاه پژوهش است و پژوهشگر که نه تنها هرگز در ایران هویت و اعتباری پيدا نكرده که بدون استقلال در بحران شدید امنیتی رشد کرده و هر کس توانسته از ان بالا رفته و هميشه به آن به دیده شک و تردید نگریسته شده است. و آن چنان داغ ستون پنجمی بر پيشاني اش خورده که بعید میدانم با توّجه به میزان رشد فعالیت ها و همبستگي های صنفی در دوران حاضر، و چنانچه از دست حکام امروز ایران جان سلام بدر برد ، سرنوشتی بهتر از این در فردای ایران حتی از نوع دمکراتیک نصیبش شود. توّهمی بیش نخواهد بود اگر لحظه ای گمان بریم که پایان سیاسی یک حکومت پایان درگیری ها میان روشنفکران، پایان تسویه حساب های شخصی و پایان بحران حوزه روشنفکری غرق در تفکر توطئه است . و نیز حتی پایان هووکشی ویا پایان اقتصاد ثبت گریز (بخوانید قاچاق) نخواهد بود! در واقع با نگاه سیاسی به همه کس و همه چیز، و یا با سفید و سیاه دیدن واقعیات، دسته بندی کردن ان بر اساس منطق خیر و شرو یا خدمت و خیانت، حلقه اصلی بحث را نادیده گرفته ایم، که همان حلقه اعمال قدرت است در جامعه ای فاقد تشکلات صنفی مستقل ومقتدر. دیروز مركز تحقیقات "آینده" مورد شک و اتهام خيانت واقع شد امروز " اپن سوسایتی"، فردا نوبت کیست ؟
کیان تاجبخش و "اپن سوسایتی" بهانه ای بیش نیست چرا که مدتها ست در پس این سیاست، این اتهامات و این هتاكي ها، ما با اهل قلم و ثمره کارش در افتاده ایم اما چون بسان ادم به حسابش نمی اوریم و میخواهیم به قول محمد قائد مظنه دعوا را نیز بالا بریم اینست که حکومت وقت حیات او را به غرب پیوند می زند و منتقدین و یا مخالفانش، چه بسا از نوع صد در صد آزادیخواه و دمکرات آن نیز، اورا به قبای جاسوسان بیت رهبری وآب به آسیاب ریزان جمهوری اسلامی مزیّن می کنند که این اتهام نیز صدا خفه کن قهّاردیگری ست که به شیرین عبادی نیز امان نداد. و این هر دوامّا پشت و روی سکّه ای واحد ند ، همان سکٌه غریبی و غربت پژوهش وپژوهشگر، بدون هویت، بریده و بی توجه به فعالیت های صنفی در جامعه ایران.
باشدکه مصیبت کیان تاجبخش درس عبرتی شود برای نگاهی دوباره به فعالیت های صنفی و ضرورت تفكيك موضوع از حرکت های سیاسی. بسان آنچه جنبش زنان ايران با افتخار در سال های اخیر پرچمدارش بوده و با ابتکارآخر خود، كمپين یک میلیون امضا، روحی تازه ای در ان دمیده است. قدمشان استوارو توانشان دوصد چندان باد.
* FreeKian.org [1]
* فریبا عادل خواه ,دفتر مطالعات و تحقیقات بین المللی ـ علوم سیاسی پاریس
author of Being Modern in Iran [2]
Links:
[1] //www.FreeKian.org
[2] //www.amazon.com/exec/obidos/ASIN/0231119402/iraniancom-20A/