یک شعر از هالو
www.haloo.us [1]
چون پیر شدی هالو بیهوده چه می گوئی
در ساغر مِی پیدا رویِ که تو می جوئی
در کوی نظر بازان ناظر به چه منظوری
گم گشته سراسیمه حیران تو بهر سوئی
از آینه می پرسی احوال جوانی ها
پاسخ که جوانی را دادی تو بها موئی
سر خوش به سحر با تو نرگس ز چه می گوید
در باغ فضیلت ها پُر مایه و خوش بوئی
درد دل و این دلبر هر دو چه مکافاتی
شاید که لبی آید بوسد لب دلجوئی
گم گشته بدنبال نادیده صنم تا کی
با چشم دلت بنگر بر برزن و هر کوئی
در باغ گلان دانه از خاک که می روید
خاکت بشود جوهر بر گردن مه روئی
هالو تو اگر پیری کتمان نکند بلبل
جنجال بر انگیزد با نفخۀ نیکوئی
Recently by pashang | Comments | Date |
---|---|---|
Flying Swallows | - | Mar 05, 2011 |
کاخ آرزو | - | Aug 20, 2009 |
Links:
[1] //www.haloo.us