نویسنده:
دكتر عيسي بهنام
www.ichodoc.ir [1]
هنرمندان ايراني با اينكه در تمام ادوار تاريخي در ايجاد نقوش برجسته روي سنگ مهارت فوقالعاده از خود نشان دادهاند، منتهي علاقه زيادي به ساختن مجسمه هاي سنگين يا برنزي نداشتهاند. اگر بخواهيم پيكر تراشي ايرانيان را با همين هنر در مصر و يونان مقايسه كنيم بايد بگوييم پدران ما با وجود ذوقي كه در تمام رشتههاي هنري داشتند از ساختن مجسمه، دوري ميجستند. در حقيقت امروز صدها مجسمه سنگين و برنزي در يونان قديم تقريباً برابر آن در مصر قديم به يادگار مانده و تعداد مجسمههاي سنگي يا برنزي ايران انگشت شمار است.
كم بودن مجسمه در ايران بي دليل نيست:.
يونانيان، خدايان متعدد خود را بصورت مجسمه در معابد خود قرار ميدادند و آنها را پرستش مي نمودند. مجسمه هاي سنگي و برنزي بيشماري نيز از قهرمانان خود در ميدانها و معابر عمومي ميگذاشتند. مصريان عقيده داشتند كه روح هر انساني پس از مرگ به اين جهان بر مي گردد و براي اينكه آن روح سرگردان نشود مجسمههايي از سنگ يا برنز يا چوب يا گچ مي ساختند و در مكانهاي امني قرار ميدادند و چون آن مجسمه ها كاملاً شبيه اشخاصي كه مرده بودند ساخته ميشد به عقيده آنان روح به آساني ميتوانست در آنها جاي گيرد. بعلاوه مصريان نيز خدايان خود را بصورت موجوداتي در سنگ يا برنز مجسم ميكردند و در معابدشان قرار مي دادند ايرانيان قبل اسلام، هنگاميكه تمام ملل جز ملت يهود به خدايان متعدد اعتقاد داشتند و داراي مذهبي بودند كه به توحيد خيلي نزديك بود. هرودت كه ايرانيان عهد هخامنشي را به هم ميهنان خود در كتابي تحت عنوان «تاريخ» معرفي نموده تعجب مي كند از اينكه ايرانيان براي خدايان خود معبد و مجسمه اي نمي سازند و ميگويد آنها براي انجام مراسم مذهبي خودشان روي بلنديها ميروند و خداوند خود را به اين طريق پرستش مينمايند.
در عهد ما هيچ مجسمهاي كه خداي ايرانيان قديم يعني اهورامزدا را به ما نشان بدهد نميشناسيم انسان بالداري كه در پيشاني آرامگاه بعضي از پادشاهان هخامنشي نقش شده اهورامزدا نيست اين فقط تقليدي از نقوشي است كه در همان زمان در آرامگاههاي پادشاهان مصر نقش ميشده و چون شاهنشاهان هخامنشي بر كشور مصر تسلط يافته بود ند از بسيار از رسوم مصريان تقليد نمودند. هيچ مدرك كتبي يا منطقي به ما نشان نميدهد كه اين نقش از اهورامزدا باشد. با اين حال وقتي اشكانيان خواستند رب النوع ناهيد يا آناهيتا را نشان دهند آنرا بصورت زني روي سنگ نقش كردند و به همين طريق اهورامزدا در عهد ساسانيان بصورت انساني نقش شده كه قدرت سلطنت را به پادشاهان ساساني مي دهد و مهر يا ميترا نيز بارها بر روي نقوش برجسته در دامنه كوهها بصورت انساني نشان داده شده كه اشعه متعدد، اطراف صورت او را احاطه كرده ولي هيچ يك از خدايان بصورت مجسمهاي كه بتواند روي پايه اي قرار گيرد و اطراف آن آزاد باشد در دوران پيش از اسلام در ايران ساخته نشده است.
در كشورهاي مجاور ايران يعني هندوستان و مصر و يونان مجسمه هاي متعدد از دورانهاي قديم باقي مانده. هنديها مجسمه بودا را در معابد خود قرار مي دادند. مصريها مجسمه فراعنه را ميساختند و روميها پيكر امپراطوران و سرداران را در سنگ ميتراشيدند يا در برنز ميريختند. تنها مجسمهاي كه از شاهنشاهان قديم ايران باقيمانده پيكر شاپور دوم ميباشد كه روي تخته سنگي طبيعي كه در غازي در كنار دره شاپور قرار داشته تراشيده شده و معلوم نيست در چه زماني مورد حمله انساني قرار گرفته و به زمين انداخته شدهاست. در اين مجسمه سعي نشدهاست كه شباهتي ميان شاهنشاه و مجسمه وجود داشته باشد. و فقط از طرز آرايش مو و لباس و جزئيات ديگر تشخيص داده شد كه قصد هنرمند مجسم نمودن شاپور دوم بوده است. در اين مقاله سه مجسمه زيبا كه از دوره هخامنشي و اشكاني باقي مانده ارائه داده ميشود. چند سال پيش آقاي علي سامي در تخت جمشيد سر مجسمه كوچكي را پيدا كرد كه از جنس سنگ لاجورد و تنها مجسمه قابل توجهي است كه تاكنون در تخت جمشيد پيدا شده. صورت جواني است در حدود 22 سال موهاي او مانند تمام موهائي كه در دوران هخامنشي نقش شده مجعد است و بر سر او كلاه كنگره داري است كه مخصوص پادشاهان يا وارثان بلا فصل آنها است.
كنگره نماينده شهر و پايتخت است بعداً بصورت تاج كنگره دار درآمده و علامت قدرت و حكومت است. اين سر بصورت مجزي از بدن ساخته شده و روي بدن الصاق شده است. ابتدا گفته شد نقش جواني خشايارشا است. بعداً گفته شد نقش داريوش اول است. هيچ معلوم نشده به چه مناسبت بايد خشايارشا يا داريوش باشد. به هر حال تاج كنگره دار او علامت سلطنت است و چون داريوش اول وقتي به پادشاهي رسيد بيش از يك جوان معمولي سن داشت بهتر است بگوئيم اين سر مجسمه خشايارشا است. بدون شك نبايد فرض كرد كه شباهتي به شخص خشايارشا داشته باشد زيرا تمام نقوش برجسته تخت جمشيد مانند شاهنشاه و خدمتگزار و سربازان بهم شبيه است به اين معني كه سنگتراشان يك صورت خيالي براي همه در نظر گرفته و طبق آن شاه و سرباز و خدمتگزار را نقش كرده اند. تنها اختلافي كه ميان آنها وجود دارد جزئيات لباسي است كه آنها را از يكديگر متمايز مي نمايد. چون كتيبه اي همراه اين سر مجسمه نبوده نمي توان بطور قطع آن را به شاهنشاه معيني نسبت داد ولي چون خشايارشا بيش از ساير شاهنشاهان هخامنشي در تخت جمشيد اقامت داشته، احتمال دارد اين سر تصوير او باشد. جز اين سر مجسمه، پيكر ديگري كه در سنگ يا گچ تراشيده شده باشد يا در برنز ريخته شده باشد از دوره هخامنشيان در دست نيست. با اين حال در مجموعههاي خصوصي خارج از ايران چند مجسمه گلي كوچك وجود دارد كه به دوره هخامنشي نسبت داده ميشود ولي از نظر هنري به پاي سر مجسمه نامبرده در بالا نميرسد. از دوره اشكانيان مجسمههاي برنزي و گلي بسيار كوچك بدست آمده كه بعضي از آنها به سبک يونانی ساخته شده و بعضی ديگر به سبك ايران است ولي از همه آنها مهمتر دو مجسمه است كه هر دو در موزه ايران باستان قرار دارند و قابل مطالعه ميباشد
يكي از آنها سر مجسمه مرمري است كه در حدود سي سال پيش در شوش بوسيله هيئت فرانسوي پيدا شد و باستان شناسان فرانسوي پس از مطالعه و تحقيق درباره آن اظهار كرده اند تصوير ملكه « موزا» زن فرهاد چهارم است كه نژاد او ايتاليائي بود. ملكه موزا نيز تاج كنگره داري بر سر دارد ولي احتمال دارد شباهت مجسمه در اين مورد با ملكه اشكاني كامل بوده باشد زيرا تمام جزئيات قيافه و حتي چين زير گردن نشان داده شده. احتمالاً ملكه موزا هنگامي كه شبيه او را در سنگ مي تراشيدند در حدود سي يا سي و دو سال داشته. قطعاً به تاج ملكه چيزهاي ديگري الصاق شده بوده كه امروزه از ميان رفته چون قسمت پشت سر مجسمه صيقلي نشده. اين مجسمه نيز روي بدن مجزايي قرار ميگرفت و در كنار ديوار واقع ميشده. در روي پيشاني مجسمه نام سنگ تراش بدين طريق به خط يوناني نوشته شده ( آنتينوكوس پسر درايانتوس). بنابراين تنها مجسمه مرمر قابل توجهي كه از عهد اشكانيان باقي مانده بدست سنگتراشان يوناني ساخته شده و اين فرض تأييد ميشود كه هنرمندان ايراني علاقه زياد به ساختن مجسمه نداشتهاند.
مجسمه سوم متعلق بدوره اشكاني و از جنس برنز است. اين مجسمه تمام قد است حتي كمي از قد معمولي انساني بزرگتر است. ميان سر و بدن كه مجزي از هم ساخته شده تناسب صحيحي موجود نيست و باز ميبينيم كه ساختن مجسمه هاي دو قطعه يعني بدن مجزي از سر در ايران مورد توجه بودهاست. هنر ساختن مجسمههاي بزرگ برنزي در ايران زياد معمول نبوده و اينطور به نظر مي رسد كه سازنده اين مجسمه آشنايي به يك مجسمه سازي برنزي يوناني داشته. با اين حال گذشته از فن برنز ريزي، ساير جزئيات پيكر سازي مربوط به اين مجسمه كاملاً ايراني است.
از مطالب بالا مي توان چنين نتيجه گرفت كه، ايرانيان كه در تمام رشتههاي هنري تزئيني مانند نقاشي، سنگتراشي، منبتكاري و غيره مهارت فوق العاده بخرج دادهاند در فن مجسمه سازي علاقه زياد از خود نشان نداده اند و اين عدم علاقه به ايجاد مجسمه، در تمام ادوار تاريخي پيش از اسلام و در دوران اسلامي همچنان ادامه داشته است.
Recently by ebi amirhosseini | Comments | Date |
---|---|---|
Simin Daneshvar: Influential author has died | 22 | Mar 08, 2012 |
ایران 1973 | 5 | Oct 18, 2011 |
حافظ | 1 | Oct 12, 2011 |
Links:
[1] //www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/9/HTML/9_20001.HTM