وکیل مبارز، آقای زرافشان؛
مقاله ی اخیر شما [1] در نقد نظرات آقای عباس میلانی در مورد روشنفکران چپ تحت عنوان "روزگار سپری شده روشنفکران چپ" منتشره در شماره 16 روزنامه ی توقیف شده ی هم میهن را خواندم. نزدیک به یک سوم مقاله ی شما اما به افشاگری در مورد شخصیت و گذشته ی سیاسی آقای میلانی اختصاص یافته است. شاید اگر نویسنده ی مقاله نه عضو برجسته ی کانون وکلای ایران و وکیل مبارز خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای بود، نه دبیر کانون نویسندگان ایران و نه مبارزی متعهد و زندانی دو رژیم بود، می شد از کنار آن به آسانی گذشت. با این امیدواری که بتدریج این مشکل فرهنگی از میان روشنفکران و فعالان سیاسی ایران رخت بربندد.
شما در نقد خود تحت عنوان "وقتی که آب سربالا می رود..." [1] ضمن شرح فعالیت سیاسی و جریان دستگیری آقای میلانی توسط ساواک ایشان را همکار ساواک، سرسپرده ی رژیم، فرصت طلب و به دنبال "جهت باد" توصیف کرده اید. تازه همه ی استدلال حقوقی شما در این مقاله بر پایه نقل قول یکی از دوستانتان است که روزگاری هم سلولی آقای میلانی بوده است:" ميلانی خود می گفت تصميم دارد با ساواک همکاری کند و استدلال ميکرد که گروه سيروس نهاوندی ساخته ساواک بوده و آنها همه چيز را می دانند و به اين ترتيب هيچ دليلی برای خودداری از همکاری با آنان وجود ندارد."
آقای زرافشان،
شما خود حقوقدان و مطلع از مراحل قانونی اثبات جرم یا عمل خلاف متهمان و تدابیر لازمی که قانونگذار برای حفظ آبرو و حیثیت اشخاص در نظر گرفته، هستید. بنابراین:
1. آیا مواردی که در مورد پرونده سیاسی آقای میلانی ذکر کرده اید در دادگاهی صالح با حضور وکیل مدافع و هیئت منصفه به ثبوت رسیده است؟
2. اگر نه، به استناد کدام ماده ی میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و حتی به موجب کدام قانون جمهوری اسلامی ایران شما حق دارید تنها با استناد به نقل قول یکی از دوستان خود، آقای ناصر رحمانی نژاد، در مورد رفتار و گفته های یک زندانی سیاسی دربند که در زمان بازداشتش در نظامی سرکوبگر طبیعتا تحت فشار بوده است، چنین مطلبی را انتشار دهید؟
3. در نقل قول از آقای ناصر رحمانی نژاد نوشته اید که ایشان برای شما نقل کرده است که در زندان آقای میلانی گفته تصمیم به همکاری با ساواک دارد. جملات بعدی تان در مورد آقای میلانی اما نشان می دهد که شما "تصمیم به همکاری" را به فعل انجام شده، یعنی "همکاری با ساواک" تعمیم داده اید.
4. به فرض اینکه در دادگاهی صالحه جرم آقای عباس میلانی محرز شده، به این شکل که ایشان بدون اینکه تحت فشار قرار گرفته باشد در سرکوب آزادیخواهان با رژیم گذشته همکاری کرده باشد. در این صورت نیز با استناد به کدام اصل اخلاقی می توان پرونده فرضی 30 سال پیش یک زندانی دستگاه سرکوب رژیم پیشین را برای نقد نظرات امروزش در انظار عمومی باز کرد؟ آیا این تلاش برای "خفت دادن" و قربانی کردن دوباره ی شخصی نیست که بیش از 30 سال پیش نیز قربانی دستگاه سرکوب نظامی استبدادی بوده است؟
5. شما از دبیران کانون نویسندگان ایران، یعنی پاسدار آزادی قلم، حرمت کلام و احترام به شخصیت انسان ها هستید، کدام یک از اصول نوشته و نانوشته ی کانون نویسندگان ایران شما را مجاز می دارد در نقد نظرات یک شخصیت حقیقی، از قدرت استقامت، "وادادگی" یا "بریدگی" او در برابر فشارهای دستگاه سرکوب ملاکی بسازید برای درستی یا نادرستی نظرات امروز وی؟ آیا اصولا "ندامت نامه" نوشتن جرم است؟ و مجوزی است برای تحقیر ندامتنامه نویس؟
6. آقای میلانی یکی از تصفیه شدگان انقلاب فرهنگی است. به عنوان وکیلی مبارز، فعال حقوق بشر و نویسنده ای متعهد آیا فکر نمی کنید هنگامی که در مورد آقای میلانی می گویید: " سپس با سرنگونی رژيم پهلوی در آن روزهای آشفته اوليه به دانشگاه رفت و در دانشکده حقوق سرگرم کار شد که پس از مدتی از آنجا هم بدليل سوابقش ، عذر او را خواستند. به اين ترتيب او که همه شانسهای خود را در داخل کشور تباه شده ميديد، دوباره به امريکا رفت. در آنجا ابتدا در يک مدرسه درجه سه در کاليفرنيای شمالی بنام کالج نوتردام به ايرانيان جامعه شناسی درس ميداد." به تحقیر استادی پاکسازی شده و افرادی مانند او پرداخته اید که برای شروع زندگی خویش در خارج از کشور مجبور بوده اند در ابتدا مشاغلی پایین تر از سطح توانایی های علمی خود عهده دار شوند؟
آقای زرافشان،
شما نیک می دانید که زندانیان سیاسی برخی اوقات برای فرار از شکنجه و فشار بازجویان اطلاعات سوخته ای را به نشانه همکاری خود در اختیار بازجویان می گذارند. چرا حال که به انگیزه شناسی و روانشناسی آقای میلانی در برخورد با پلیس سیاسی پرداخته اید، لااقل احتمال چنین عملی را از سوی ایشان نداده اید؟ شما آگاهید که بخاطر فشارهای وارده در نظام های سرکوبگر، مبارزان سیاسی به علت "انسان" بودن و در نتیجه دارا بودن حدود مختلفی در تحمل فشار و شکنجه های جسمی و روحی ممکن است در مراحلی برخلاف نظرات واقعی خویش مطالبی را بیان کنند، بنویسند یا آنکه برای رهایی از زندان ندامت نامه ای را نیز امضا کنند. آیا بر خلاف حقوق بشر و اخلاق نیست که بجای دلجویی از چنین مبارزانی و محکوم کردن نظام سرکوبگر، قربانیان سرکوب و شکنجه از سوی مبارزانی که دارای استقامت بیشتری بوده اند مورد خفت و خواری و تحقیر قرار گیرند؟ مگر ما "برنامه هویت" سازان، پرونده سازان و آنان که روزنامه هایشان بیشتر به بولتن بازجویان [2] شبیه است تا روزنامه، را بخاطر تلاش شان جهت خدشه دار کردن شخصیت مخالفان و هتک حرمت مبارزان سیاسی و سرانجام وابسته به امریکا، صهیونیسم و بیگانه قلمداد کردن روشنفکران، فعالان سیاسی و روزنامه نگاران مورد انتقاد قرار نمی دهیم؟ پس چرا بخش بزرگی از نقد شما در یک بحث نظری تلاشی است برای تخریب شخصیت یک روشنفکر مجبور به جلای وطن شده ی ایرانی و القای سرسپردگی دیروز او به رژیم پیشین یا وابستگی امروز وی به محافل جنگ طلب و نئوکان های هیئت حاکمه ی امریکا؟
آقای عباس میلانی همواره در نوشته ها و مصاحبه هایش بر این تاکید داشته است که دمکراسی صادر کردنی نیست. او بر این نظر است که انتقال به دمکراسی در ایران می بایست توسط خود ایرانیان صورت گیرد و مخالف هرگونه حمله نظامی به ایران بوده و هست. اگر آقای میلانی مورد مشورت نئوکان ها قرار می گیرد، پس هواداران صلح، دمکراسی و منافع ملی ایران باید خوشحال باشند که جنگ طلبان در حکومت امریکا غیر از موافقان حمله نظامی، با طرفداران راه حل سیاسی مانند عباس میلانی نیز قبل از اتخاذ تصمیمات سیاسی خود، مشورت می کنند.
آقای زرافشان، این همه تیزی قلم و برندگی کلام برای چیست؟ چرا روشنفکران و نخبگان سیاسی ما در مقدمه ی نقد نظرات یکدیگر می بایست به تخریب شخصیت یکدیگر بپردازند؟
زیرنویس
1. وقتی آب سربالا می رود...، ناصر زرافشان، گویا نیوز، دوشنبه 29 مرداد 86
"//news.gooya.eu/politics/archives/2007/08/062460.php [2]"
2. این تعبیر از مسعود بهنود است در مورد روزنامه کیهان
Links:
[1] //news.gooya.eu/politics/archives/2007/08/062460.php
[2] //news.gooya.eu/politics/archives/2007/08/062460.php